دختر دلاوردوست
وقتی چهار سال از آغاز جنگ گذشته بود، پسری بیستوپنج ساله به خواستگاری دختری رفت. خانوادۀ دختر با آن ازدواج موافق بودند، امّا دختر به دلیل یک مسأله، جواب منفی داد. او گفت: «چهار سال است در این کشور جنگ است و این آقا یک بار هم به جبهه نرفته. از دین و ایمان که بگذریم، این کشور، وطن این آقا که هست. غیرت و مردانگی حکم میکند که آدم از وطنش دفاع کند. چرا او این کار را نکرده است؟»...
پسر پاسخ پسندیدهای برای دختر نداشت و در برابر منطق او، درمانده شد.
دختر گفت: «من همسری میخواهم که او را به جبهه بفرستم و نگرانش باشم»!
سخن او را بنگرید. میگوید: «هم او را به جبهه بفرستم، هم نگرانش باشم.» این سخن حکیمانه، ژرفای وجود زن و سویدای دل و فطرت او را مینمایاند. البته که زن از به میدان جنگ رفتن مردش نگران میشود. اگر دلواپس او نباشد که عاطفه ندارد. امّا این نگرانی و دلواپسی را به جان میخرد تا همسرش مرد باشد؛ مرد دلیر....
زن در پناه مرد مقتدر
زن دوست دارد در پناه مردی مقتدر زندگی کند. آرامش و امنیت او در این است که سایۀ سروْقامتی دلیر بر سرش باشد و بازوانی نیرومند و سینهای ستبر، پناهگاه و پشتوانۀ او باشند و با این همه، قلبی مردانه و مهربان، جایگاه او باشد. زن، عزم و رزم و عشق و بزم را یکجا میطلبد و آن را در وجود شوهرش میجوید. این مسأله، مقتضای فطرت و طبیعت او و نیز حقّ اوست.
ضعف مرد، زن را به بداخلاقی و بیپروایی وا میدارد و گاهی او را به تباهی میکشاند و این به زیان بنیان خانواده است.
ازدواج زن با اقتدار مرد
چند سال پیش، سریالی ارزشمند از تلویزیون نمایش داده شد به نام «گرگها» که آموزههایی حکیمانه داشت. یکی از آن آموزهها که به موضوع بحث ما مربوط میشود، این بود که مردی که فرمانروایی مقتدر بود، بر اثر حوادثی، اقتدار و شوکتش را باخته و ضعیف شده بود. وی همسری داشت که با او ناسازگار شده بود. مرد به زنش گفت: چرا با من چنین میکنی؛ تو که با رغبت با من ازدواج کردی؟ زن گفت: من با اقتدار تو ازدواج کردم. آن وقت تو مقتدر و باصلابت بودی، امّا اکنون ضعیف و زبون شدهای.
سرانجام آن زن با شوهرِ اقتدار باختهاش به ستیز برخاست و با دیگرانی بر ضدّ او شورید و با وی جنگید.
ویل دورانت، فیلسوف و دانشمند بزرگ مغرب زمین، مینویسد:
اگر این روزها فرمانبرداری زن کمتر شده است، برای آن است که مردان، در قدرت و اخلاق، ضعیفتر از پیش شدهاند. شاید اُنس به صنعتِ تنبلیآور امروز و انس به زندگی معنوی خستگیآور و ساختگی، مردان را به بردگی عادت داده است و شجاعت آنان را از دستشان گرفته است.[1]
1. لذات فلسفه؛ ترجمه عباس زریاب خویی، ص 137، چاپ بیست و دوم (چاپ پانزدهم از ویراسته جدید)، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
- ۹۴/۰۱/۰۵