وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

مدیریت محبت

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۱ ق.ظ

 

     » از زبان مشاور

خانم کرمانی، رنجیده از کم توجهی های همسرش، به مشاوره آمد و گفت:

«تا با هم هستیم، همه توجهش به من است و من هم متوجه اویم، اما هر گاه نزد خویشانش می رویم، گویا من را از یاد می بَرَد؛ مثل این که نیستم. همه توجهش معطوف به آنان می شود. رنج می کشم، اما نمی توانم چیزی بگویم. جرئتش را ندارم. می ترسم حسودم بخوانند. خودخوری می کنم، پَکَر می شوم، اخم می کنم. نه تنها به من خوش نمی گذرد، زجرکش می شوم. تلاش می کنم زودتر به خانه خودمان برگردیم....

تا که از نزد آنان بر می گردیم، در همان لحظه های اول، حتی پیش از آن که به خانه برسم، باز حالش خوب می شود و من همه چیز او می شوم؛ درست مثل پیش از رفتن به مهمانی. و اصلا متوجه نیست که چه کرده و چه شده. وقتی ناراحتی و تغییر حال من را می بیند، با تعجب و کنجکاری، علتش را می پرسد. همین تغییر حال را هم بعد از بیرون آمدن از مهمانی می فهمد. در مهمانی، همین را هم متوجه نیست.

این ندانستن و متوجه نشدنش بیشتر کلافه ام می کند. گویا هیچ اتفاقی نیفتاده. من نیز نمی توانم سبب اصلی ناراحتی ام را بگویم. در خود فرو می روم. زمانی به همین شکل می گذرد. بعد نوازشم می کند و می کوشد سبب ناشادی ام را کشف کند و چون نمی تواند، او هم دَمَغ می شود، تا به تدریج و با گذشت زمان، وضعیت عادی می شود، تا مهمانی دیگری پیش آید و باز این بازی تلخ تکرار شود.

خانم کرمانی همچنان می گفت و من می شنیدم:

«دیگر طاقتم تمام شده و نمی توانم تحمل کنم. نمی دانم چه کنم. گاهی به او می گویم: بیا به مشاوره برویم. می گوید: «برای چه؟ مگر مشکلی داریم؟»

و من می ترسم مسأله را به صراحت بگویم. می ترسم حسودم بخواند یا در دلش چنین بگذرد.

تا این که با صد زحمت راضی اش کردم که من به مشاوره بیایم و نتیجه را به او بگویم. و حالا آمده ام. شما می گویید چه کنم؟»

گفتم: اغلب چنین است که دیدن یک مشکل و ندانستن سبب آن، آن مشکل را سنگین تر می کند، اما دانستن سبب یا اسباب مشکل و بررسی بیطرفانه آن، نیمی از مسأله را حل می کند و از سنگینی آن می کاهد. تا آدمی با مسأله پیچیده ای در می پیچد و سر به دیوار می کوبد و مشت بر سر خود می زند و می نالد، نه تنها چیزی از مشکل کاسته نمی شود، بلکه درشت تر و سخت تر می شود. پس نخستین راه حل یک مسأله، یافتن ریشه های آن است. آن گاه تجزیه و تحلیل آن و سپس گشودن گره های آن و آن گاه حل نهایی آن.

خانم کرمانی گفت: «اما من نه سبب این مشکل را می دانم و نه ریشه های آن را می بینم. فقط رنج آن را می کشم و تلخی اش را می چشم. شما در یافتن علت این مشکل و حلّ آن کمکم کنید. برای همین به مشاوره آمده ام.»

گفتم: یک قاعده کلی درباره ساختار وجود آدمی هست که دانستن آن شما را در شناختن علت مسأله تان و حل آن کمک می کند.

این سخنم برای خانم کرمانی، که ناامید و درمانده بود، امید بخش بود. از این رو استقبال کرد و خواست که آن قاعده را بیان کنم.

گفتم: پیش از بیان آن قاعده، از شما سؤالی درباره خودتان می پرسم که تأمل در آن و پاسخ درست و بیطرفانه به آن، زمینه بیان و فهم بهتر قاعده را فراهم می کند. از شما می پرسم: خود شما، در موارد مشابه، با همسرتان چگونه رفتار می کنید؟

وقتی با حضور همسرتان، نزد پدر و مادر و خویشان و دوستانتان می روید و با آنان گرمِ ارتباط می شوید، رابطه تان با شوهرتان هیچ تغییری نمی کند؟
همان مقدار که در منزل خودتان و هنگام دوتایی بودنتان به او توجه می کنید، نزد دیگران نیز همان گونه اید؟

آیا همسرتان، از این بایت، گلایه ای ندارد؟

خانم کرمانی به اندیشه فرو رفت. گویا تاکنون به این موضوع نیندیشیده بود. فرصت دادم تا تفکر کند. او خانمی فهمیده و با انصاف بود. نمی خواست بی اندیشه و بی انصاف پاسخ دهد. زمان اندیشیدنش طولانی شد، اما به پایان مسیر نرسید.

سر بر آورد و گفت:

«اجازه می دهید دراین باره بیشتر فکر کنم و بعد جواب دهم؟»

گفتم: البته. بهتر است ادامه مشاوره مان در جلسه ای دیگر باشد تا مجال تفکر برایتان بیشتر باشد و به گونه ای همه جانبه به موضوع بیندیشد.

گفت: «بیان آن قاعده چه می شود؟»

گفتم: بماند برای پس از پاسخ شما. دیر نمی شود، بلکه زمینه بیانش مهیّاتر می شود.

و بدین سان، خانم کرمانی رفت تا درباره پرسشی که برایش مطرح کردم تفکر کند و همه جوانب آن را وارسی نماید، آن گاه برای دادن پاسخ و نیز شنیدن آن قاعده و نیز حل مسأله شان به مشاوره بیاید.

نوبت دوم

خانم کرمانی، پس از یک هفته، بار دوم به مشاوره آمد. درباره آن پرسش، اندیشیده بود؛ اندیشیدنی ژرف.

پاسخش این بود: «بله، من هم هنگام های همنشینی با خویشان و انس گرفتن با ایشان، از همسرم غافل می شوم و از او می کاهم و به آنان می افزایم، و گاهی برای شوهرم هیچ مایه نمی گذارم. همه انرژی و عاطفه ام مصروف دیگران می شود و پس از با هم شدنمان، باز متوجه همسرم می شوم.

اما در عجبم که چرا تا حالا متوجه این موضوع نشده بودم و چرا همسرم چیزی نمی گفت. تا این که، پس از مشاوره قبلی، از او پرسیدم که آیا واقعا چنین است و آیا او می رنجد؟ پاسخ این بود که آری، هست و او می رنجد، اما در خود می ریزد و ابراز نمی کند.»

گفتم: اکنون زمینه برای بیان آن قاعده، کاملا مهیا شد. الان آن را واضح تر و با معناتر از نوبت پیشین می توانیم بیان و فهم کنیم.

👈قاعده ای مهم
آدمیان و همه آفریدگان، با ظرفیت های محدود آفریده شده اند. هیچ کس و هیچ چیز، جز خداوند، نامحدود نیست.

قلمرو توانایی های ما مرزهایی محدود دارد. از جمله محدودیت های ما، محدویت در بذل توجه به دیگران است. اگر با یک نفر باشیم، می توانیم همه توجه خود را به او معطوف کنیم. اگر با دو نفر شدیم، ظرفیتمان دو برابر نمی شود، همان است که با یک نفر بود. اکنون اگر بخواهیم به هر دو توجه کنیم، نیمی از توجهمان نصیب یکی از آنان و نیمی دیگر نصیب دیگری می شود. و اگر سه نفر شدند و چهار نفر و ده نفر، توجه و انرژی ما بر آنان تقسیم می شود. و هر چه عددشان بیشتر شود، سهم هر یک کمتر می شود.

خداوند، از این قاعده، مستثنا است، زیرا نیروی او بی منتها است. اگر چند میلیارد نفر در یک زمان با او مناجات کنند، ندای همگان را یکسان می شنود؛ «یا مَن لا یَشغَلهُ سَمعٌ عَن سَمع؛ ای که شنیدن سخن هر کس او را از شنیدن سخن دیگری باز نمی دارد» (دعای جوشن کبیر).

اما ما تنها به یک سخن می توانیم توجه کامل کنیم. اگر سخن دو تا شد، تمرکزمان کم می شود و اگر چند تا شد، دیگر هیچ کدام از صداها را به وضوح نمی شنویم و فهم نمی کنیم.

👈بازگشت به سخن اصلی
اکنون با دانستن این قاعده، به خوبی می فهمیم که چرا هنگامی که همسر شما با دیگران است، از توجهش به شما کاسته می شود. و هر چه انان بیشتر باشند، توجه او کمتر می شود. شما نیز با او همین گونه اید.

البته در این که همسران، در هر حال، باید بخش قابل قبولی از عنایت و محبت خویش را مصروف همسرشان کنند، حرفی نیست. نباید هنگام با دیگران بودن، از همسر خود غافل شد و سهم او را نثار دیگران کرد. اما این را نیز باید درک کرد که کم عنایتی یا کم توجهی همسر، همیشه بیانگر بی محبتی او نیست.

دانستن این واقعیت، بسیاری از تلخی ها را قابل تحمل می کند و از ناگواری آن ها می کاهد و سوءتفاهم ها را می زداید.

فایده دانستن این قاعده و توجه به آن، این است که کم توجهی همسر را، در مواقعی که گفتید، به حساب کم محبتی و بی مروّتی او نمی گذاریم و او را مقصّر نمی شماریم. آدمی در گرو باورهای خویش است.

👈سخن پایانی
با همسرتان، در این گونه موارد، مدارا کنید. موقعیت او را درک کنید. به سهم خود قانع باشید، تا زندگی تان به گوارایی بگذرد.
بسیاری از ناگواری های زندگی، محصول ندانستن قواعد حیات این جهانی است. دلیل این که دانایان، از این گونه مسائل نمی رنجند، دانستن قواعد زندگی این دنیایی است.


همسرتان را، از جانب من، به مشاوره دعوت کنید تا با ایشان نیز سخن بگویم، تا این مسأله و مسائلی از این دست، حل شود. تا آن که هر دو از رنج ها رها شوید و آسوده زندگی کنید.

علی اکبر مظاهری 1395/9/9

___________[🔹💠🔹]___________

عضویت در کانال 👇👇👇
mazaheriesfahani_ir@

  • ۹۵/۰۹/۱۱
  • علی اکبر مظاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">