ایمان و عشق
مشاوره خانواده
خانم حیرانی، از دانشجویان دانشگاهمان، به مشاوره آمد. نگران بود و حیران. علت را پرسیدم. گفت: «مشکلی دارم که با مشکلات دیگرانی که به مشاوره میآیند، متفاوت است. هیچکدام از این چند هزار دانشجوی این دانشگاه، مشکل من را ندارند.»
او را به آرامش دعوت کردم و گفتم: مسألهتان هرچه باشد - إنشاءالله - راه حلی دارد. و ادامه دادم:
اولا: کسانی که به مشاوره میآیند، همهشان لزومأ مشکل ندارند. بنا نیست هرکس مشکل دارد به مشاوره بیاید. مگر مشاوره مخصوص حل مشکلات است؟
ثانیا: از آغار، نام «مشکل» را بر موضوع مشورتی تان نگذارید. آن را مسأله بنامید؛ مسألهای که میخواهیم آن را حل کنیم و - إنشاءالله - حل میشود.
ثالثا: این آمار و اطلاعات را از کجا آوردهاید که هیچکدام از این چند هزار دانشجو، مسألهای مانند شما ندارند؟
او اندکی آرام شد و گفت: «خانواده ما خانوادهای شلغمشوبایی است؛ شخصیتهای آن گوناگونه و چندگانهاند؛ به وضوح، اصالت خود را نمیدانند. این موضوع برایم نابسامانیهای فکری بهبار آورده است.»
از او خواستم که توضیح دهد. گفت: «پدربزرگ پدری من، عرب عراقی است. مادربزرگم عرب خوزستانی است. مادرم عراقی است. پدرم پاکستانی است که زمان کودکی، با پدرش به عراق رفته و آنجا مانده. و بعد با مادرم ازدواج کرده و بعد به ایران آمدهاند. و من اکنون با یک پسر افغانستانی ازدواج کردهام.»
گفتم: خوب. اشکال کارتان کجاست؟
گفت: «همسرم مرد خوبی است و زندگیمان خوب است، اما من یک احساس چندگانگی شخصیت میکنم. نمیدانم ایرانیام؟ عراقیام؟پاکستانیام؟ عربم؟ عجمم؟ و اگر فرزنددار شدیم، فرزندمان کجایی است؟ افغانستانی؟ ایرانی؟ عرب؟ عجم؟»
گفتم: این موضوع، در فرهنگ اکنونی جامعه ما، اندکی نامأنوس است، اما بهواقع، در فرهنگ اصیل اسلامی- انسانی، هیچ اشکالی ندارد. اما در برخی از جامعهها و کشورهای اکنونی جهان، این کار، رواج دارد. دو همسر، از دو کشور جداگانهاند و فرزندشان در کشور سومی متولد شده است و در کشور چهارمی زندگی میکنند و بزرگ میشوند.
در قدیم نیز این موضوع، بهفراوانی وجود داشته است. مثلا در دوران آغاز اسلام، مردمانی گوناگون، از بلاد و نژادهای مختلف، در مدینه فراهم آمده بودند. با هم وصلت میکردند و فرزند میآوردند و زندگی بر روال معمول، جاری بود. در کوفۀ زمان خلافت امیر المؤمنین امام علی - علیهالسلام - نیز همهگونه آدمی یافت میشد و هیچ مشکلی از این ناحیه وجود نداشت.
در آموزههای اسلامی، این تفاوتها و تمایزهای پنداری فرهنگی، نفی شده است و معیارهای مشترکی مثل ایمان و تقوا مطرح است.
بنابراین، نباید نگران این موضوع بود؛ بلکه باید معیارهایی را پیدا کرد و زندگی را بر اساس آنها سامان داد.
اندکی سکوت کردم تا خانم حیرانی در مطالبی که گفتم اندیشه کند. سپس پرسیدم:
راستی، شما یک معیار و خصلتی سراغ دارید که همه کسانی که نام بردید، دارای آن باشند؛ ملاک مشترکشان باشد؟
او اندکی اندیشید و گفت: «بله. همگی مسلماناند. همگی مسلمانیم.»
گفتم: همین معیار را وجه مشترک بگیرید. همین خصلت مشترک برای پیوند و یگانگی همگیتان کافی است. بر آن تکیه کنید.
سپس گفتم: اما شما و همسرتان؛ آیا همدیگر را دوست دارید؟
گفت: «بله؛ خیلی.»
گفتم: و هر دو مسلمان و مومناید؟
گفت: «البته!»
گفتم: پس دو تکیه گاه مشترک در زندگیتان دارید؛ ایمان و عشق. این دو، جانمایه زندگیتان است. بر این دو استوانه استوار، تکیه زنید و فرزندانتان را نیز بر همین اساس تربیت کنید و همین فرهنگ را به آنان منتقل نمایید. دیگر مشکلی در این باره وجود نخواهد داشت.
خانم «حیرانی»، مانند کسی که بار سنگینی را از دوشش و رنج و نگرانی دردناکی را از فکر و دل و جانش برداشته باشند؛ آسوده شد و از «حیرت» در آمد و رفت تا زندگی تازهای را، بر اساس فرهنگ و معیارهای مشترک، سامان دهد. الاهی شکر.
علیاکبر مظاهری
۹۷/۶/۴
- ۹۷/۰۶/۰۴