آبادانی جان
از نامهٔ ۳۱ نهجالبلاغه؛ نامهٔ امیرمؤمنان به فرزندشان امام حسن علیهماالسلام
آغاز نامه: آبادانی جان
فرزندم! اینک تو را سفارش میکنم به
مراعات تقوای خداوند.
دل و جان خویش را با موعظه، زنده و بالنده گردان و با زهد، بمیرانش (و سر هوسهای ناروایش را با «پتک ریاضت» بکوبان!) و با یقین، توانمندش کن و با مرگاندیشی، نرم و رامَش ساز.
میزان کردار
فرزندم! میان خود و دیگران، خویشتن را «میزان» کردار گذار! آنگاه:
آنچه را برای خود دوست داری، برای دیگران نیز دوست بدار و آنچه را بر خود خوش نمیداری، بر مردمان نیز روا مشمار!
آنچه را نمیدانی مگوی، هرچند آنچه میدانی اندک باشد، (زیرا سخن گفتن در نادانستهها و بههمبافتن گمانها، کار خردناورزان است.)
حکمت و معاشرت
(فرزندم! در معاشرت با مردمان، شیوههایی خداپسند را پیشه ساز):
خشم را آرامآرام بیاشام! که من جرعهای شیرینفرجامتر و خوشسرانجامتر از آن ندیدهام.
کسی که به تو خوشگمان است، گمانش را تصدیق کن (و همانسان که تو را خوب میپندارد، خوب باش.)
مبادا در بدیکردن، نسبت به خوبیکردن و احسانورزیدن، تواناتر باشی!
هرگز به کسی که به تو بیرغبت است، رغبت نوَرز! («دل بر کسی مبند که دلبستهٔ تو نیست» که دلبستنی اینچنین، باعث ذلت است.)
نهجالبلاغهٔ پارسی، ترجمه و نگارش علیاکبر مظاهری، صفحه ۱۷۳
- ۹۸/۰۴/۲۴