وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

یاران آن روزگاران ۲ ـ جانباز سرافراز

يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۱۹ ق.ظ

۲- علی اصغر مظاهری

* هفته پیش اصفهان بودیم. به دیدار برادرم علی اصغر رفتم. عینکی نیمه رنگی به چشم داشت. داخل چشمش به طور واضح پیدا نبود. عینکش را برداشت که شیشه هایش را پاک کند. چشمم در چشمش افتاد. دلم لرزید. اندوهی جانکاه جانم را فشرد. مردمک چشم راستش را لکه ای خاکستری پوشانده بود. یعنی نابینایی کامل.

او در عملیات بدر جانباز شیمیایی شد. حدود بیست سال است که خانه نشین شده. گاز خردل  آتش به جانش زده. از ریه هایش آغاز شد و اندک اندک همه بدن را پوشاند، تاکه به چشمش  هجوم آورد. چند سال بود که چشم راستش کم بینا شده بود، اما حالا نابینا شده.

درمان ها و بستری شدن های مکرر فایده ای نداشته. فقط شاید پیشروی جراحت ها را کند می کند. درمان ها او را سخت می آزارد، اما صبورانه تحمل می کند.

روحیه اش اما فرشته گونه است. تسلیم محض در برابر مصائبی که برای خدا تحمل می کند. اخلاق لطیفش ملکوتیان را به غبطه می افکند. همه مان دوستش داریم. همه دوستش دارند. همسرش صبر زینب گونه دارد. فرزندانش شیفته اویند.

گاهی با خود می گویم: علی اکبر! اگر جای علی اصغر بودی، تاب می آوردی؟ نمی دانم. امتحان سختی است.

شاید برای او سخت نباشد. مگر حضرت زینب سلام الله علیها در برابر آن همه شداید نفرمود: «والله ما رایت الا جمیلا»؛قسم به خدا که جز زیبایی ندیدم؟ شاید علی اصغر جز زیبایی نمی بیند. نه که شاید، حتما.

خانه نشینی بیست ساله، با این همه درد جانگداز، کاری نیست که از عهده  صبوری بشری برآید. او حتما چیزهایی را می بیند که این گونه شکیبایی می ورزد.

هرگاه با او دیدار می کردم، نشاط روحی می گرفتم، اما این بار که مروارید چشم راستش را دیدم اندوهی سنگین بر جانم نشست.
اما برادرم  اندوهگین نبود. شادمان بود.

خدایا عاشقان را انگبین ده!

  • ۹۲/۱۱/۲۰
  • علی اکبر مظاهری

علی اصغر مظاهری

نظرات  (۳۲)

فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۳ در ۱۰:۵۱ ق.ظ

سلام عموجون. ممنون از مطلب زیباتون. خداقوت.

  • جواد فهیمی
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۸ در ۲:۰۸ ب.ظ

    سلام علیکم. خدا به برادرتون صبر بده. مسئولیت سنگینی رو دوش ماهاست. خدا کمکمون کنه. صلوات.

  • علی اکبر مظاهری
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۱۱:۳۱ ب.ظ | در پاسخ به علی.

    خدایا عاشقان را انگبین ده!

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۸:۲۷ ب.ظ

    انگبین عام داده دوست٬ مشتاقانش رابه یقین.و صدای جانشان این است:
    من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان / قال ومقال عالمی میکشم از برای تو

    پاسخ:
           خدایا عاشقان را انگبین ده!
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۷:۲۶ ب.ظ

    سلام استاد عزیز. خداوند را به حق خوبانش قسم میدهم شفای عاجل به عزیز شماعنایت کند. حقیر مدتی درتهران امام جماعت آسایشگاه جانبازان امام خمینی بودم. فکر میکنم ذره ای میدانم این عزیزان چه مشکلات وسختی ها دارند!
    فقط امیدوارم خدا توفیق دهد راه این عزیزان راادامه دهیم.
    ببخشید دیر به سراغ شما در فضای مجازی آمدم. دلتنگتان هستم.

    پاسخ:
           سپاس از تشریف وعنایتتان. شما جوان خوش قلبی هستید.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۲:۲۶ ب.ظ

    سلام استاد عزیز
    نوشته تان سخت بر دلم نشست و کمی از اندوهتان را چشیدم .
    ممنون از یاداوری تان
    حقیقت این است که بر ذره ذره تحمل های این عزیزان مسئولیم !
    زدوستانی و عزیزانی که جام درد را با تمام وجودشان سر می کشند و حسرت یک آه را بر دل نامحرمان می گذارند .
    و ما …
    آه از شرمندگی …

  • بنی هاشمیان
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۵ در ۹:۴۹ ق.ظ

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خداوند ما را هم در راه دین استوار گرداند.

    ممنون.

    تمنای دعای فرج و اقدام منتظرانه.

  • علی اکبر مظاهری
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۵ در ۷:۵۶ ق.ظ | در پاسخ به مائده.

    سلام عزیزم. حیف که پدرجان اجازه ندادند تصویری از ایشان گذاسته شود. جوانان، مشتاق اند، اما پدرجان مراقب اخلاص خودشان اند. و هر دو زیباست.

  • علی اکبر مظاهری
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۵ در ۷:۱۸ ق.ظ | در پاسخ به بانوی بازرگان.

    سلام علیکم. سپاس از حضورتان.

  • علی اکبر مظاهری
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۴ در ۱۰:۵۷ ق.ظ | در پاسخ به بلور خراسانی.

    ای خدا ما دیده خواهیم از تو بس / تا نپوشد بحر را خاشاک و خس

  • بلور خراسانی
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۳ در ۷:۰۴ ب.ظ

    سلام. راز این صبوری در همان چیزی است که خودتان نوشتید، “آنها چیزهایی میبینند که ما نمیبینیم”. انسان وقتی نگاهش درست می شود ناخودآگاه عملش و شیوه زندگی اش هم زیبا می شود. اللهم الرزقنا.

    پاسخ:
           ای خدا ما دیده خواهیم از تو بس / تا نپوشد بحر را خاشاک و خس
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۳ در ۶:۵۹ ب.ظ

    سلام. راز این صبوری در همان چیزی است که خودتان نوشتید، “آنها چیزهایی میبینند که ما نمیبینیم”. انسان وقتی نگاهش درست میشود ناخودآگاه عملش و شیوه زندگی اش هم زیبا میشود. اللهم الرزقنا

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۳ در ۱:۴۸ ب.ظ

    سلام بر عموجان عزیز.
    بسیار زیبا بود.
    سپاسگزارم.

    پاسخ:
       سلام عزیزم. حیف که پدرجان اجازه ندادند تصویری از ایشان گذاسته شود. جوانان، مشتاق اند، اما پدرجان مراقب اخلاص خودشان اند. و هر دو زیباست.
  • علی اکبر مظاهری
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۳ در ۱۱:۳۹ ق.ظ | در پاسخ به علیزاده.

    سپاس از عنایتتان.

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۳ در ۹:۵۰ ق.ظ

    بله حتما که اون چیزی که برادرتان می بینند ما نمیبینیم. پاداش همسر و فرزندانشان خیلی با ارزش است.

    پاسخ:
    سپاس از عنایتتان.
  • علی اکبر مظاهری
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۱۱:۲۸ ب.ظ | در پاسخ به محمدرضا دادخواه.

    سلام دکترجان.
    امروز ذکر خیرتان بود. در باره جراحت شیمیایی ریه تان سخن می گفتیم.
    مانده ام چه کنم؟ اگر آن گونه که از داداش علی اصغر نوشتم، از مانند شما و داداش ابراهیم ننویسم، تبعیض است. واگر از شمایان بنویسم، آن همه جانباز دیگر را چه کنم؟ نزد آنان شرمنده می شوم.
    یا دلیل المتحیرین، الغیاث!

  • محمد رضا دادخواه
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۱۱:۰۸ ب.ظ

    بنی آدم اعضای یک پیکرند ******** که در آفرینش زیک گوهرند
    چو عضوی به درد آورد روزگار **** دگر عضوها را نباشد قرار

    … یادم میاد وقتی باشون گپ میزدیم ، با لهجه شیرینشون شاد میشدیم ، اما حالا دشمن نابکارشون آتیش زده به ریه شون ، آتیش زده به چشماشون ، الاهی که خیر نبینه که خیر ندید …………….

    پاسخ:
       سلام دکترجان.
    امروز ذکر خیرتان بود. در باره جراحت شیمیایی ریه تان سخن می گفتیم.
    مانده ام چه کنم؟ اگر آن گونه که از داداش علی اصغر نوشتم، از مانند شما و داداش ابراهیم ننویسم، تبعیض است. واگر از شمایان بنویسم، آن همه جانباز دیگر را چه کنم؟ نزد آنان شرمنده می شوم.
    یا دلیل المتحیرین، الغیاث!
  • علی اکبر مظاهری
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۸:۳۲ ب.ظ | در پاسخ به در هوای او.

    سپاس از تشریفتان.

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۸:۱۷ ب.ظ

    “من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً”

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۷:۳۰ ب.ظ

    من ازایشان سوال می کردم بصیرت این همه زیبایی دیدن راچگونه به دست آورید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  • بانوی بازرگان
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۷:۱۹ ب.ظ

    سلام. خدا قوت. لذت بردیم. لطف کردین. موید باشید.

    پاسخ:
      سلام علیکم. سپاس از حضورتان
  • ازتبار آفتاب
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۷:۱۶ ب.ظ

    ان الله مع الصابرین…

    پاسخ:
           از دلجویی تان سپاسگزارم.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۶:۴۴ ب.ظ

    با عرض سلام.
    چند وقتیه به شهادت فکر می کنم.
    هر موقع خبر شهادت عزیزی رو می شنوم ناخودآگاه دلم میشکنه و بغض میکنم.
    با خودم میگم من بدون شهادت به بهشت نمیرم.
    آنقدر سراپا تقصیرم که جز با شهادت به سعادت نمیرسم.
    چند وقتیه سر نمازم میگم اللهم الرزقنی الشهاده فی سبیل الله
    میدونم که شهادت توفیقیه که نصیب هرکسی نمیشه و انسان های پاک به این درجه میرسند،
    اما امیدوارم.
    شما هم دعا کنید برای این بنده حقیر.

    پاسخ:
           درود بر شما که چنین مومن اید. برای رستگاری تان دعا می کنم.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۹:۳۷ ق.ظ

    در ضمن برای برادر دیگرش که بر اثر مجروحیت شیمیایی خون ریزی ریه دارد هم دعا کنید.

    پاسخ:
      الاهی خدا شما داداش ابراهیم ام را نیز عافیت دهد. از خوانندگانم خواهش می کنم برای هر دو برادر جانبازم دعاکنند.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۹:۳۴ ق.ظ

    شما به خوبی برادر جانبازمان را توصیف کردید. امیدوارم خداوند داداش علی اصغرمان و تمام جانبازان دیگر را شفا عنایت کند.

    پاسخ:
           داداش جانم، مکانت شما هم مانند داداش علی اصغرمان است. صبوری و پاداش الاهی شما کم از داداش نیست. به هر دوتان افتخار می کنم. اگر شرمندگی از دیگر جانبازان نبود، در باره شما نیز مانند داداش علی اصغرمان یک پست مستقل می نوشتم.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۲ در ۶:۳۶ ق.ظ

    مقامشان متعالی باد…..

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۱ در ۱۱:۴۶ ق.ظ

    غیر از عاشق کیست که چنین استقامتی داشته باشد…
    “ما مدیونشان هستیم”

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۱ در ۱۰:۳۹ ق.ظ

    با تشکر از استاد. اولین سوالو خودم میزارم
    چگونه صبور باشیم؟ توصیف شما از خدا و زندگی؟

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۱ در ۱۰:۰۸ ق.ظ

    راستی دوستان عزیز،
    به پاس قدر دانی و کوچکترین سپاس از خون شهیدان و درد جانبازان و به پاس عزت بیش از پیش میهن عزیزمان با تمام بهایی که به پایش ریختیم و میریزیم
    ” راهپیمایی ۲۲ بهمن پر شور شرکت کنید و پرشور دعوت کنید”
    یا علی مدد

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۱ در ۱۰:۰۲ ق.ظ

    ما زنده از آنیم که آرام نگیریم 

    موجیم که آسودگی ما عدم ماست
    سخته برای ما دیدن و حتی شنیدنش! تحمل دردها و سختی هاش که دیگه جای خود داره… * جانبازان شهیدان زنده اند* اگر امثال ایشون تو یه حادثه طبیعی دیگه این اتفاق براشون افتاده بود شاید سینه ی گشاده ای برای صبر نداشتند اما اینا همونا اند که با”یا حسین ” رفتند میدون و حسین ع همراهشونه.
    چقدر زلال میکنه آدمی رو نشست و برخواست با این آدمها! دو روز پیش رفته بودیم سر بزنیم به خانواده یکی از شهدا. حال خوبی پیدا کردم اون روز، مادر باصفا و پر مهری داشتند. از فرزند شانزده سالشون گفتند و اهدافش! من اونجا تازه متوجه شدم که یکی دیگه از فرزندانشون رو هم دو سال پیش فدایی این راه دادند. شبیه به جانباز عزیزمون”علی اصغر آقا” شیمیایی بودند دکترها گفته بودند تا ۲۰ سال بیشتر زنده نمیمونه. خدا میدونه چه گذشته بر اونها در این سالها … و در سال ۹۰ دقیقا در سالگرد برادرش پرواز کرده… برادرها باهم قرار گذاشته بودند.. شاید سالها بوده که بی قرار برادر بوده. دو روز قبل پروازش گفته بوده داداشم اومده ملاقاتم اما درکش واسه ما ها سخته.
    ما دوریم… از درک این واقعیت ها، ازینکه هنوز کسانی هستند بین ما که جنس زندگیشون با جنس زندگی های الان خیلی فرق میکنه…
    خدایا کمکمون کن قدر دان باشیم.

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۰ در ۶:۰۸ ب.ظ

    رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند … بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

    از استاد ارجمندم میخوام که این سوال رو بین خوانندگان به اشتراک بزارن: دوستان، اگر بخواین فقط یه سوال از این جانباز سرافراز بپرسین، اون چیه؟

    پاسخ:
           بله. پیشنهاد خوبی است. می توانیم از جانباز عزیزمان دعوت کنیم که در این گفت و گو شرکت کنند.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۰ در ۵:۴۲ ب.ظ

    چه زیبا…
    برادرتان را آن گونه که شایسته ی ملکوتیان است سروده اید نه به سان یک همخون.خداوند نگهدارتان باشد.

    پاسخ:
            شما نخستین پیام گذار برای این نوشته هستید. درود بر شما.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">