زیباترین ازدواج!
نویسنده و مشاور: علیاکبر مظاهری
زیباییهای اخلاق (۱۲)
اشاره
قرارمان با شمایان؛ خوانندگان خوبمان، این است که از اخلاق بنویسیم و گوشههایی از زیباییهای اخلاق را بنمایانیم و نیز پارهای از اخلاقمداران را نشان دهیم، تا جانهایمان فربه شود و مبادا از نبود کرامتهای اخلاقی، ناامید شویم و مبادا بپنداریم که عصر انسانیتِ کریمانه، گذشته است.
اینک با هم شویم و سر قرارمان رویم.
آیا عنوان این نوشته؛ «زیباترین ازدواج»؛ با قرارمان سازگار است؟ بلی؛ دقیقاً بر عهدمانیم.
ببینید:
زیباییهای یک ازدواج اخلاقی
در همین ایام؛ یعنی ماههای شعبان و رمضان ۱۴۴۶، بهمن و اسفند ۱۴۰۳، نوروز ۱۴۰۴، ازدواجی انجام گرفت بیمانند. در همین روزهای دلار و طلای فلان تومان، تورم بهمان درصد، گرانیهای چنین و چنان، این پیوند خجسته، پدید آمد.
من از صفر تا صد این نکاح فرخنده، حضور داشتم؛ معرفی، مشاورهٔ پیش از ازدواج، مشاورهٔ دوران شناخت و خواستگاری، همراهی در مراحل گوناگون، ... و خودم، در روز نیمهٔ شعبان، در حرم حضرت معصومه، عقدشان کردم.
خانوادهٔ دختر به من گفتند: دخترمان، دختر شما. خانوادهٔ پسر گفتند: پسرمان پسر شما. خود دختر و پسر گفتند: ما فرزندان شما. و من، با مدد الاهی، پذیرفتم.
آغاز تا انجام این ازدواج، در حدود دو ماه به فرجام رسید، و اکنون، عروس و داماد، در گشت و گذارند و، بال در بال هم، خوش میگذرانند. نوش جانشان.
در این ازدواج مبارک، هیچ و هیچگونه دلخوری، دعوا، کشاکش، مجادله، وجود نداشت و ندارد؛ هیچ و هیچ و هیچ.
همکاری و همدلی دختر و پسر و خانوادههایشان، عالی بود و هست.
حقا که این دختر و پسر، خیلی خوبند. زندگی زیبای جدیدشان، گوارای وجودشان بادا! دست لطف خداوند مهرورز، بر سرشان!
معمای رازآمیز
برخی از کسانی که بنده را نشناسند، میپندارند دارم رمان مینویسم. افسانه است. و برخی از کسانی که میشناسند، ذهنشان به این سو میرود که حتماً دختر و پسر و خانوادههایشان، بسیار پولدارند. خب، وقتی پول هنگفت موجود باشد، شاید بتوان چنین کار بزرگ را در این زمان کوتاه انجام داد.
اما بگویمتان: این دو خانواده و دختر و پسر، ثروتمند نیستند. حقوق کلان ندارند. ارث پدر و مادر و آباء و اجداد به ایشان نرسیده است. دارایی ایشان، توکل به خدا است و دلهای پاک و همتهای بلند و اخلاق نیکو؛ همان «زیباییهای اخلاق».
در همهٔ عمرم ازدواجی به این زیبایی ندیدهام. الاهی شکر.
در آینده، باز دربارهٔ این رخداد دلنواز، بهتفصیل مینویسم. حالا خواستم تا تنور داغ است، نانی بچسبانم، تا دل جوانانمان؛ پسر و دختر؛ گرم شود و هراس را از دل بیرون برانند و به امدادهای الاهی دل خوش کنند.
به امید خدا.
۹ فروردین ۱۴۰۴
ما را در رسانههایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani