وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۲۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۳۱
خرداد

حاج‌آخوند، همچنان جاری است



حاج‌آخوند


... بعد از درگذشت حاج‌آخوند، در آذرماه سال ۱۳۵۲، آقاسید شاهنامه‌خوان، که ۷۷ ساله بود، قامتش خمید، کم‌حرف و محزون، گوشه‌گیر و زمین‌گیر شد.
چهلم حاج‌آخوند، آقاسید، به‌ اصرار اوسّامحمد، خواسته بود در مسجد صحبت کند. آقاسید، گرچه نزار و ناتوان بود، پذیرفته بود. گفته بود:
«حاج‌آخوند ۱۴ سال از من کوچکتر بود. انصاف نبود او برود و من بمانم. یادتان است روز عاشورا، حاج آخوند، گاهی این تک‌بیت را با آواز می‌خواند، شش‌دانگ می‌خواند. صدایش مثل پولاد و ابریشم و آب بود، آبی که به جان ما آتش می‌زد:
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می‌رود
حاج‌آخوند جان من بود. روح من بود، روحه روحی و روحی روحه! ما دو، جان در یک تن بودیم. معنی زندگیم بود. من شاهنامه‌خوان بودم و او فردوسی من بود…»
بعد از این جمله، آقاسید ضعف کرده بود. سخنش ناتمام مانده بود. مدهوش شده بود.
از طریق عمونبی یا محسن، پسر حاج‌آخوند، گهگاه احوالش را می‌پرسیدم. روزی محسن به خانه‌مان رفته بود و به مادرم گفته بود، هر وقت سید از اصفهان آمد، بگویید به آقاسید شاهنامه‌خوان سر بزند. اسفندماه ۱۳۵۲ مادرم از خانه عذری خانم شمسی، همسایه بسیار بامحبتمان [در اراک]، تلفن زد و گفت آقاسید شاهنامه‌خوان می‌خواهد تو را ببیند.
گفتم: تعطیلی عید که آمدم می‌روم مهاجران، به آقاسیّد، عمّه‌ها، عمونبی و محسن سر می‌زنم.
مادرم با مکث و صدای آرامش پرسید: تا عید دیر نمی‌شود!؟ گفتم مگر حالش خیلی بده؟ مادرم گفت: عمر دست خداست. اما عمونبی می‌گفت خوراک روز و شب آقاسید، شاهنامه است و اشک!
به خودم نهیب زدم: دیدی برای دیدن حاج‌آخوند دیر رسیدی. وقتی رسیدی که پرواز کرده بود. حسرت دیدار و شنیدن سخنی و تماشای برق چشمانش و تبسمش را از دست دادی! حالا هی دست‌دست کن تا آقاسید را هم نبینی! شب خوابم نمی‌برد.
به آقای احتشامی، مدیر داخلی هتل کوروش، که نسبت به من لطف داشت، گفتم برای سه روز مرخصی می‌خواهم. شب‌ها در شیفت شب هتل کار می‌کردم. برای مرخصی از دانشکده مشکلی نداشتم.با اساتید گروه تاریخ ایاغ بودم! جمعه‌های آخر ماه، در رستوران نوش‌مهر، کنار بیمارستان خورشید، نزدیک میدان نقش جهان، اساتید را به مهمانی آبگوشت دعوت می‌کردم. دسته‌جمعی نه، آسیاب به نوبت! دکتر لطف‌الله هنرفر و استاد حمدالله اشراقی و دکتر روشن ضمیر... . قیمت آبگوشت نوش‌مهر، در آن روزگار که چلوکباب سلطانی ۶۵ ریال بود، ۱۱۵ ریال بود! درآمد ماهانه‌ام از هتل کورش به حدود ۸۰۰ تومان می‌رسید. ماهی ۲۰۰ تومان هم از شرکت زرین‌دشت بورس می‌گرفتم.
حشمت [قصاب مهاجران] از آقاسید مراقبت می‌کرد. همهٔ خانواده حشمت؛ زنش فاطمه و دخترانش مریم و آسیه، مثل پروانه دور و بر آقاسید می‌گردیدند. اتاق بزرگ خانهٔ حشمت، شده بود اتاق آقاسید. شب‌ها مردم برای احوالپرسی می‌آمدند. شاهنامه کنار دست آقاسید بود. قوطی مسی سیگارش که زنگاری شده بود و سرخی می‌زد، کنار شاهنامه بود. پشتی ترکمنی سبز پشت‌سرش به دیوار تکیه داده شده بود. پشتی آشنا بود، سکینه خانم، همسر حاج‌آخوند، آورده‌بود. عمو نبی و محسن حاج‌آخوند اصرار کرده بودند که آقاسیّد را به خانه خودشان ببرند. حشمت گفته بود: زنم و دخترانم به آقاسید می‌رسند. سکینه‌خانم و جهان‌خانم [زن عمونبی] خودشان به مراقبت احتیاج دارند.
... آقاسید... آشکارا لاغر شده بود، اما برق چشمانش و طنین صدایش همان بود که بود.
می‌دانستم وقتی سخن درباره حاج‌آخوند به میان آید یا شاهنامه و فردوسی، آقاسید شکفته می‌شود و به سخن می‌آید. حالش خوب می‌شود، بیت‌های شاهنامه بر زبانش جاری می‌شود. فضا همان می‌شود که باید بشود!
در رختخوابش نیم‌خیز شده بود. خودش را بالا کشید و به پشتی تکیه داد. مریم چای با نبات را به دست آقاسید داد. آقاسید نبات را با قاشق چای‌خوری برنجی هم زد. مراقب بود چای لب نزند و توی نعلبکی نریزد. وقتی آماده نوشیدن شد، چای را به من داد! این‌هم رسم حاج‌آخوند بود. در هر مجلسی که اول چای را برای او می‌بردند. می‌گرفت و به نفر بغل‌دستی‌‌اش می‌داد.
گفتم: آقاسید! از حاج‌آخوند و شاهنامه بگو! سکوت کرد. نفسی تازه کرد و گفت: با حاج‌آخوند داشتیم قلمه‌ی موهای انگور یاقوتی باغ حاج‌آخوند را در خاک فرومی‌کردیم. حاج‌آخوند با طناب نازکی فاصله موها را اندازه می‌گرفت. تو الان به باغ حاج‌آخوند، که به آقامرتضی و خانواده‌اش بخشید، نگاه کنی، می‌بینی در باغ، کرت‌ها و فاصلهٔ موها مثل ساعت سوئیسی مرتب و منظم است.
حاج‌آخوند زمزمه می‌کرد:
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
آن‌چه با خرقهٔ زاهد می‌ انگوری کرد
حاج‌آخوند گفت: آقاسید! من این افتادگی تاک را بسیار دوست دارم. دوست دارد سر بر خاک بگذارد و میوه خود را در آغوش و زیر بال و پر خود بگیرد... .

  • علی اکبر مظاهری
۲۴
خرداد

همسران! از هم انتقاد نکنید (۶)

انتقاد


یکی از خوانندگان دانشورمان، دربارهٔ پست «همسران! از هم انتقاد نکنید» گفته‌اند:
چهار مرحله‌ای را که شما بیان کرده‌اید: (مجادله نکنید، عیب‌جویی نکنید، استدلال نکنید، انتقاد نکنید)، می‌توان از زاویه‌ای دیگر نیز نگریست؛ به‌گونهٔ معکوس:
انتقاد نکنید، که انتقاد، عیب‌جویی می‌آورد. عیب‌جویی نکنید، که عیب‌جویی، استدلال می‌آورد. استدلال نکنید، که استدلال، مجادله می‌آورد و مجادله، زندگی خانوادگی را ویران می‌کند.
این آتشفشان، با جرقهٔ انتقاد، فعال می‌شود. با عیب‌جویی، آتش می‌گیرد. با استدلال، شعله‌ور می‌شود و با مجادله، آتش می‌افشاند و از بنیان زندگی خانوادگی، جز تلی از خاکستر باقی نمی‌گذارد.
سخن ایشان را پسندیدم. بیانی است درباره اصل نوشته‌مان؛ نگاهی نو به «همسران! از هم انتقاد نکنید».

علی‌اکبر مظاهری
۲۴ خرداد ۹۸

  • علی اکبر مظاهری
۱۸
خرداد

گل

امروز به عیادت جناب استاد رضا بابایی رفتم. اگرچه جسمشان بر اثر بیماری، نحیف شده، اما روحیه‌شان عالی است. و به فرموده استاد شفیعی کدکنی: «آنچه مهم است، روحیه است، روحیه است، روحیه است.»
استاد بابایی، انسانی دانا و شجاع‌اند و جامعه امروز ما، به وجود ایشان سخت محتاج است.
الاهی که به‌زودی شاهد سلامتی کامل ایشان باشیم.
اللهم اشفه بشفائک و داوه بدوائک و عافه من بلائک.

علی‌اکبر مظاهری
۱۸ خرداد ۹۸

  • علی اکبر مظاهری
۱۶
خرداد

مشاورهٔ تربیتی

کودک لجباز

پرسش:

خانمی پرسیده‌اند:
پسرم ۴ ساله است. درباره تربیت او نگرانی‌هایی دارم که مطرح می‌کنم و مدد می‌طلبم:
۱. اخیراً خیلی سرخود و پرخاشگر شده و حرف‌های زشت می‌زند.
۲. با اینکه رابطه‌اش با من (مادر) بیشتر و بهتر از سایرین است، ولی در برابر محدودیت‌هایی که برایش تعیین می‌کنم، حرف‌های زشت می‌زند و بی‌ادبی می‌کند. حتی گاهی من را می‌زند.
۳. در مقابل کارهای کوچک، مثل شستن صورت، پوشیدن لباس یا دستشویی‌رفتن، مخالفت می‌کند و زیر بار هیچ حرفی نمی‌رود.
۴. زمان بیرون‌رفتن از خانه معطل می‌کند و من عصبی می‌شوم.
۵. چند بار در روز به آلت تناسلی خود دست‌ می‌زند.
این حالت‌ها من را نگران کرده است. لطفاً راهنمایی‌ام کنید.

پاسخ ما:

۱. تربیت، یک دانش، هنر، و فن است که باید آن‌را آموخت؛ با مطالعه، مشاوره، درس... .
۲. در مسائل تربیتی نباید نگران و هراسان بود. نگرانی و هراس، روان انسان را نیمه‌فلج می‌کند. ۳. کودک، در حال رشد و تطور و تغییر دائمی است. احوال کودک ممکن است امروز غیر از دیروز و فردا غیر از امروز باشد. بسیاری از حالت‌ها و رفتارهای کودکتان، که اکنون شما را نگران کرده است، با گذشت زمان، ناپدید می‌شود یا تغییر شکل می‌دهد.
۴. محدودیت و فشار بر کودک را اندک کنید و به نزدیک صفر برسانید. چرا حدودگذاشتن و فشارآوردن؟! این‌ها که ضدتربیت است. اگر هم لازم شود، باید به حد اقل آن اکتفا کرد؛ مانند دارو، نه غذا.
۵. شما و همسرتان یک شیوهٔ تربیتی مطمئن، مشخص و هماهنگی را انتخاب کنید و بر آن شیوه، فرزندتان را تربیت کنید؛ شیوه‌ای که به درست‌بودن آن اطمینان داشته باشید. تربیت فرزند باید اسلوب معین و تعریف‌شده‌ای داشته باشد و «باری به هر جهت» نباشد.
۶. عصبی‌شدن در تربیت، آفت است. ما نباید در برابر کودک ۴ ساله عصبی و ناراحت شویم، چون او کارها را از روی عقل و عمد که انجام نمی‌دهد.
۷. دست به آلت زدنش به‌زودی رفع می‌شود. فعلا بی‌اعتنایی کنید. او را حساس و کنجکاو نکنید. اگر بیش از دو هفته ادامه یافت، باز مشورت کنید تا راهکار دهیم.
۸. دربارهٔ مسائل تربیتی مطالعهٔ مستمر داشته باشید؛ خودتان و هسرتان.
در کانال «از زبان مشاور» پرسش و پاسخ‌های بسیاری دربارهٔ مسائل تربیتی داشته‌ایم و داریم. نیز کتاب‌هایی در این موضوع معرفی کرده‌ایم. مراجعه کنید و بیابید.

خداوند سبحان یاری‌تان کند.

علی‌اکبر مظاهری
۱۶ خرداد ۹۸

  • علی اکبر مظاهری
۱۶
خرداد

همسران! از هم انتقاد نکنید (۵)

تعهد متقابل

انتقاد


نوشته‌ای از دکتر رضا اسکندری:

در نوشتهٔ استاد مظاهری، مبنی‌بر اینکه همسران! باهم مجادله نکنید، از هم انتقاد نکنید، از هم عیب‌جویی نکنید و برای هم استدلال نکنید، جان سخن این است که آنچه در زندگی کارساز است، عشق است و گذشت. همسران، هرقدر بیشتر به‌هم عشق بورزند و باهم صمیمی‌تر باشند، می‌توانند در بهبود روابط و اصلاح یکدیگر موفق‌تر عمل کنند.
استاد مظاهری، در کتاب «آداب عشق‌ورزی» گفته‌اند: سه ضلع مثلث خوشبختی همسران، عبارتند از:
۱. تعهد اخلاقی
۲. تعهد عاطفی
۳. تعهد جنسی
اگه زن و شوهری این‌ها را ایجاد کنند و نیز زندگی‌شان براساس خدامحوری باشد، به‌جای مجادله، عیب‌جویی و استدلال عقلانی، رفتار و رابطه‌شان رنگ خدایی‌ می‌گیرد و این‌چنین، بر همدیگر اثر مثبت می‌گذارند و به‌جای عیب‌جویی و انتقاد، عیب‌های یکدیگر را با اخلاق و کردارشان، رفع و اصلاح می‌کنند.

۱۶ خرداد ۹۸

  • علی اکبر مظاهری
۱۴
خرداد

دعای روز بیست‌ونهم ماه مبارک رمضان

عید فطر


هر شروعی را پایانیست و هر آمدنی را رفتنی. ضیافت الهی رو به پایان است و دل مشتاقان روشن به طلیعه عید فطر، اما محزون از پایان این ضیافت. آنچه در این میان مهم است، این است که معرفت برگرفته از این ضیافت را توشه راه زندگی‌مان سازیم، که اینگونه، ماه رمضان همواره در زندگی‌مان جاری و ساری خواهد بود. الهی! توفیق را رفیق راه زندگی‌مان ساز تا دل‌هایمان به نور معرفت منور شود و از تاریکی‌های جهل و نادانی در امان بماند.
الهی! در این روز تو را به زبان روزه‌داران می‌خوانم:
«اللَّهُمَّ غَشِّنِی فِیهِ بِالرَّحْمَةِ وَ ارْزُقْنِی فِیهِ التَّوْفِیقَ وَ الْعِصْمَةَ وَ طَهِّرْ قَلْبِی مِنْ غَیَاهِبِ التُّهَمَةِ یَا رَحِیماً بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ‏؛ خدایا! در این روز مرا به رحمت خود درپوشان و توفیق و حفظ از گناهان روزى فرما و دلم را از تاریکی‌هاى اوهام باطل پاک دار، اى خداى مهربان بر اهل ایمان!»

زهرا نصیری/ روزنامهٔ مردم‌نو

  • علی اکبر مظاهری
۱۳
خرداد

مشاوره تحصیلی


مطالعه


پرسیده‌اند:
دانشجو هستم. مدتی است که به‌سبب تغییر شرایط زندگی‌ام، رغبت و پیگیری لازم را برای درس‌خواندن ندارم. با اینکه سابقاً خیلی‌خوب درس می‌خواندم.
کم کم دارم نگران می‌شوم. از طرفی، نمی‌دانم چگونه این شرایط را جمع کنم. لطفا راهنمایی‌ام کنید.

پاسخ ما:
زمان معینی را برای درس‌خواندن قرار دهید. در آن زمان هیچ کار دیگری نکنید. حتی اگر حال درس‌خواندن نداشتید، به هیچ کار دیگری نپردازید، هیچ کار.
این کار سبب می‌شود آن زمان، به درس خواندن اختصاص یابد و برای این کار نهادینه شود.
یکی از علل بی‌رغبتی به درس‌خواندن، پرداختن به کارهای جایگزین است. اما اگر فکر و جان بدانند در این زمانی که برای درس قرار داده‌ایم، اگر درس نخوانیم، از کار دیگری خبری نیست و باید به کسالت و بطالت بگذرد، ناخرسند می‌شوند. عقل هم این‌را نمی‌پسندد. آنگاه عقل، قوای جسمی و روحی را به درس هدایت می‌کند و اراده هم منقاد و مطیع عقل می‌شود. قوای دیگر نیز به میدان می‌آیند و نتیجه حاصل می‌شود.

ایشان (دانشجوی مشاوره‌خواه)، پس از چند روز، نتیجه مشاوره را چنین نوشتند:
با راهکار شما، توانستم دوباره به زندگی علمی‌ام برگردم. اختصاص زمان مشخصی برای مطالعه دروس و نپرداختن به هیچ کار دیگر در آن زمان، موجب نوعی احساس استمرار، پیشرفت کار و در نتیجه، ایجاد اشتیاق در من شد که به‌سبب آن، کار مطالعهٔ مجدد دروس‌ام استارت خوبی خورد.

علی‌اکبر مظاهری
۱۳ خرداد ۹۸

  • علی اکبر مظاهری
۱۳
خرداد

دعای روز بیست‌وهشتم ماه مبارک رمضان

دعا


الهی! از جملهٔ نعمت‌های بزرگت این است که در این روزها که جانم میهمان ضیافت توست و در این شب‌ها که با رحمتت پیوند یافته، یاد تنهایی خود در خانه‌ای که بر روی آن می‌نویسند «آرامگاه ابدی» بیفتم. به‌راستی که یاد مرگ رقت قلب به‌دنبال دارد. ای خدای مهربان! در این روزهای ضیافت ملکوتی‌ات مرا از اعمال شایسته به درگاهت نصیبی فرما تا انیس تنهایی‌ام در آرامگاه ابدی باشد. ای آنکه زندگی و مرگ، هر دو از جانب توست! با تمام وجود تو را اینچنین می‌خوانم: «اللهم الجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد...»
الهی در این روز دل را واسطه درگاهت کرده و در مناجات خود می‌خوانم:
«اللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّی فِیهِ مِنَ النَّوَافِلِ وَ أَکْرِمْنِی فِیهِ بِإِحْضَارِ الْمَسَائِلِ‏ وَ قَرِّبْ فِیهِ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ مِنْ بَیْنِ الْوَسَائِلِ یَا مَنْ لاَ یَشْغَلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ‏؛ خدایا! در این روز به اعمال نافله و مستحبات مرا بهره وافر عطا فرما و به حاضر و آماده ساختن مسائل در حقم کرم فرما و وسیله مرا بین وسایل و اسباب به‌سوى حضرتت نزدیک ساز، اى خدایى که سرگرمش نکند اصرار و سماجت اصرارکنندگان!»

زهرا نصیری / روزنامهٔ مردم‌نو

  • علی اکبر مظاهری
۱۲
خرداد

همسران! از هم انتقاد نکنید (۴)

اخلاقی


پاسخ استاد پاکنهاد به نقد خانم نوحی
با سلام و ارادت خدمت استاد مظاهری عزیز که انتقاد حقیر را در کانال «از زبان مشاور» درج کردند و عملاً به ما درس انتقادپذیری دادند.
و با تشکر از نقد خواهر فاضله، سرکار خانم طیبه نوحی.

اینجانب با تأیید روح احساسی و حساس خانم‌ها و اینکه در بسیاری از موارد، بیان انتقاد، بجا و صحیح اتفاق نمی‌افتد‌ و باز با تأیید این نکته که هر مطلبی را هم نباید به زبان آورد (نه‌تنها برای همسر و جنس زن، بلکه برای مطلق افراد، نهی شده: لا تقل کل ما تعلم)، نکاتی را متذکر می‌شوم:
۱. انتقاد، چنانچه ذکر شد (با رعایت شرایط روحی مخاطب، زمان و مکان نقد و رعایت مراتب و لوازم آن)، از لوازم رشد و تعالی جامعه و انسان‌هاست.
۲. چطور می‌شود که زن و شوهری واقعاً در نظام ارزشی اسلام، نسبت به رشد و تعالی یکدیگر بی‌تفاوت یا خاموش باشند؟
۳. انتقاد از همسر، مخصوص آقایان نیست، بلکه بانوان را نیز ما داخل در این ماجرا می‌دانیم. با فرض شما، آیا همین خانم احساسی، که نتواند حتی، آن‌هم به‌طور صحیح، انتقادی به همسر خود کند، آیا دچار یک فشار مضاعف نمی‌شود؟
۴. با فرض سرکار عالی، آیا فکر نمی‌کنید دو اصل مهم دین ما، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، لااقل برای خانم‌ها باید تعطیل شود؛ چراکه آن‌ها حساسند و دچار آلام روحی می‌شوند؟!
۵. فرمودید: «در خیلی موارد، انتقادها، هرچند درست، کدورت می‌زاید و... چراکه همه افراد ظرفیت...»
بله، این سخن تاحدی درست است، ولی عرض بنده این است که باید متولیان و مربیان جامعه و حتی خانواده‌ها، این عیب بزرگ را اصلاح و زایل کنند، نه اینکه اصل انتقاد، آن‌هم به شکل صحیح و... را تعطیل و بدتر از آن، مخرب اعلام کنند.
بله، کسی‌ که ظرفیت شنیدن نقد‌ صحیح را هم ندارد، نباید او را نقد کرد تا ظرفیت ایجاد شود. چنان‌که در دین ما فرموده‌اند: اگر احتمال تأثیر در امر و نهیتان ندادید یا احتمال واکنشی مخالف دادید، نه‌تنها امر و نهی لازم و سازنده نیست، بلکه حرام و مخرب می‌شود.
با سپاس فراوان.
۱۲ خرداد ۹۸

  • علی اکبر مظاهری
۱۲
خرداد

دعای روز بیست‌وهفتم ماه مبارک رمضان

دعا


الهی! می‌دانم هر روز که در آن گناه نشود عید است و می‌دانم هر شبی که قطره دلم به دریای رحمتت راه یابد، شب قدر من است. از حضرتت مسئلت دارم که این روزهای پایانی ضیافت رحمتت را برای من عید قرار دهی و شب‌های آن‌را شبی که سرنوشت نیکو برایم مقدر سازی.
در این روز تو را به زبان روزه‌داران می‌خوانم و امید دارم که رحمت خود در حق صالحان را، نصیب من نیز گردانی: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ صَیِّرْ أُمُورِی فِیهِ مِنَ الْعُسْرِ إِلَى الْیُسْرِ وَ اقْبَلْ مَعَاذِیرِی وَ حُطَّ عَنِّیَ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ یَا رَءُوفاً بِعِبَادِهِ الصَّالِحِینَ‏؛ خدایا! در این روز فضیلت لیله القدر را نصیب من گردان و تمام ‏امور و کارهاى مشکل مرا آسان کن و عذرهایم بپذیر و وزر و گناهم محو و نابود ساز، اى رئوف و مهربان در حق صالحان!»

زهرا نصیری / روزنامهٔ مردم‌نو

  • علی اکبر مظاهری