وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۱۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۱
تیر

یادی از آن دو یار باوقار

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

جدّ مادری ما، عالمی بود تقواپیشه و پاک اندیشه و سلیم النفس. نیز بسیار خانواده دوست بود و مهربان. ما هرگز از ایشان رفتار و گفتار ناشایستی مشاهده نکردیم. توکلش به خدا و رضایتش به تقدیر الاهی، مثال زدنی بود. از او هیچ صفت ناپسندی، هر چند کوچک، سراغ ندارم، چه رسد به «حسادت»، اما «غیرتمند» بود.

ایشان، همسرش (مادربزرگ‌مان) را بسیار احترام می کرد. به‌ویژه که مادربزرگ، علویه بود و پدربزرگ، به خاطر سیده بودن مادربزرگ، او را فوق العاده گرامی می‌داشت. ما هرگز کمترین بی‌احترامی از پدربزرگ به مادربزرگ ندیدیم و نشنیدیم.

پدربزرگ به مادربزرگ گفته بود: «نزد دامادهایمان حجاب داشته باشید.» و ما مادربزرگ را نزد دامادهایش، که پدرمان یکی از آنان بود، بی‌چادر ندیدیم.

با این که پدربزرگ، ده سال زودتر از مادربزرگ از این جهان رفت، اما مادربزرگ همچنان به آن پیمانی که با پدربزرگ بسته بود، پایبند بود و آن فرمان و خواسته ایشان را حرمت می‌نهاد. حتی در دوران کهنسالی که نودساله بود، نزد دامادهایش چادر به سر می‌کرد و حجاب و حریم می‌گرفت.

رحمت خدای رحمان بر هر دوی ایشان.

  • علی اکبر مظاهری
۲۸
تیر

🔸پاسخی دیگر به پرسش دکتر صدرا صبایی که در پست‌های قبلی به آن پرداخته شد

🔹پاسخ را از خانم طیبه نوحی، استاد دانشگاه، می‌خوانیم:

🔸جبران ابهت از دست‌رفته

اقتدار مرد در خانواده، جزو ویژگی‌های اصلی اوست. باید سعی شود این ویژگی خدشه‌دار نشود. مرد تکیه‌گاه، استحکام‌بخش و امنیت‌بخش خانواده است. همان‌طور که اگر شاخه‌ای شکست، دیگر نمی‌توان به آن تکیه کرد، اگر ابهت مرد هم از دست برود، دیگر تکیه‌گاه خوبی نخواهد بود.

گاهی اتفاق می‌افتد که به‌علت روش‌های نادرست تربیتی، مرد اقتدار خود را از دست می‌دهد، که، هرچند به‌سختی، اما می‌توان آن را با تغییر شیوهٔ تربیتی جبران کرد.
برخی با استفاده از تله‌های تربیتی مانند دروغ‌گفتن، تخریب افراد، رشوه‌دادن، تهدیدکردن، می‌کوشند این مسئله را ترمیم کنند. با این روش مشکل حل نخواهد شد که هیچ، بنیان تربیتی نابود می‌شود.

برای جبران ابهت از دست‌رفته، ابتدا لازم است مرد نگرش خود را به زندگی و نحوهٔ تربیت تغییر دهد؛ چراکه او بر پایهٔ اقتدار آفریده شده است.

برخی از مردان اقتدار را با اعمال قدرت و زور نابه‌جا نسبت به زن و فرزندان اشتباه می‌گیرند، تا جایی که زن و فرزند اگر کار اشتباهی کنند، جرئت بیان آن را ندارند. در اینگونه موارد اگر به فرزندان سخت بگذرد، قصد تخریب ابهت مرد را می‌کنند. آنچه لازم است قدرت همراه با امنیت است، نه قدرت با خشونت.

نکتهٔ دیگر این است که مرد باید از دستوردادن زیاد و مستقیم اجتناب کند. افراد را تحت فشار و تهدید قرار ندهد و نقش آرام‌بخش را برای خانواده داشته باشد و نقش امنیت‌دهی خود را در خانواده پررنگ کند.

با توجه به نتایج تحقیقات انجام‌شده، زن خانواده در این امر نیز نقش اساسی دارد. وی در زندگی باید از همسرش اطاعت صمیمانه داشته باشد و از قهر و جدل دوری کند. مرد نیز از ابراز محبت به زن دریغ نکند. فرزندان، با مشاهدهٔ این رفتارها، جایگاه پدر را ارتقایافته می‌یابند. و اینگونه تا حدی اقتدار از دست رفته، باز خواهد گشت.
به امید خدا.

۹۹/۴/۲۸

  • علی اکبر مظاهری
۲۶
تیر

🔸پاسخی دیگر به پرسش دکتر صدرا صبایی که در پست قبلی مطرح شد

🔹پاسخ را از خانم دکتر فاطمه کوثر می‌خوانیم:

احساس شما را که به این سؤال منجر شده است، می‌فهمم‌. دربارهٔ سؤال شما، نکاتی به ذهنم می‌رسد:

۱. همهٔ زندگی ما تجربه است. زندگی ما مثل بالارفتن از کوه تا رسیدن به قله است. در این صعود، گاه کمی به پایین می‌لغزیم و دوباره بالا می‌رویم تا در نهایت به قله می‌رسیم.

۲. تجربهٔ شخصی من این است که بهتر است در هنگام بروز خطا، به جای عذاب وجدان و سرزنش خودم، تغییر کنم. پس بیایید خودمان را سرزنش نکنیم و نگران نشویم، بلکه ببینیم چه کاری از ما برمی‌آید.

۳. به گذشته و اتفاقاتی که افتاده، نیندیشید. کام جانتان را با این کلام امیرالمومنین (ع) شیرین کنید: آن که بر گذشته دریغ نخورد و به آینده شادمان نباشد، زهد را از هردوسو گرفته است.

۴. به‌خاطر وجود خدا، همه‌چیز جبران‌پذیر است. البته مسئله‌ای که شما به مطرح کرده‌اید، به‌عقیدهٔ من امری بسیار سهل‌الجبران است که جای هیچ‌ نگرانی ندارد.

۵. کافی است، زین‌پس روی رفتارهای خود متمرکز باشید که با فرزند و اطرافیانتان محترمانه برخورد کنید‌. احترام، ایجاد می‌شود، زیرا احترام چیزی است که به دست آورده می‌شود، نه اینکه داده شود.

در سایهٔ امن الاهی، خوشدل باشید.

۹۹/۴/۲۶

  • علی اکبر مظاهری
۲۵
تیر

پرسشی و پاسخی

🔸در پی انتشار مطلب «احترامتان دست خودتان است»، آقای دکتر صدرا صبایی پرسیده‌اند:

با سلام و درود.
اگر در مواردی، برخی از اشتباهات مطرح‌شده در مطلب «احترامتان دست خودتان است» را انجام داده باشیم و پسر احساس کند ابهت پدری کم‌رنگ‌ شده است، چطور می‌توان جبران کرد؟

🔸پاسخ را از سرکار خانم زهره شفیع می‌‌خوانیم:

از بزرگی پرسیدند تربیت را از کی آغاز کنیم، گفت: قبل از تولد.

می‌شاید بلکه می‌باید که پدر و مادر، قبل از تربیت فرزند، رفتارهای اشتباه خود را اصلاح کنند.
اگر اشتباهی سر زده و باعث کم‌رنگ‌شدن قدرت و ابهت پدر و مادری شده است، باید رفتارها را به‌تدریج اصلاح کرد.
اقتدار پدر، با رفتار و گفتار سنجیدهٔ مادر، حاصل می‌شود و محبت مادر، در کنار اقتدار پدر، شالودهٔ زندگی را می‌سازد.

با اصلاح رفتارهای اشتباه، به مرور زمان می‌توان امید داشت که فرزندان تغییر مثبت را احساس کنند و آنها نیز اصلاح شوند.

تربیت را باید یک کار عملی دانست، نه گفتاری و آموزشی. اگر تاکنون تربیت‌هایمان گفتاری و آموزشی بوده، حالا باید به‌تدریج در عمل، احترام را نشان داد.

کمرنگ‌شدن اقتدار پدر، علاوه‌بر رفتار خودش، به دست مادر نیز هست. زمانی که شیوه‌های تربیتی مادر با پدر هماهنگ نباشد و مادر، در حضور یا غیبت پدر، با آنها مخالفت کند، درخت اقتدار خواهد شکست.

پدر و مادر ابتدا باید هوادار همدیگر باشند و سپس هوادار فرزندانشان.

  • علی اکبر مظاهری
۲۳
تیر

مشاورۀ تربیتی 

تربیت

🔸پاسخ استاد علی‌اکبر مظاهری به دو پرسش مشاوره‌ای

🔹پرسش ۱:
پسر هفت‌ساله‌ای دارم که در کل پسر خوبی است، ولی گاهی رفتارهایی دارد که برایم عجیب و سؤال‌برانگیز است. از جمله اینکه:
- گاهی پسرم سر بزرگترها داد می‌زند و به آنها بی‌احترامی می‌کند.
- گاهی به پدربزرگ و مادربزرگش سلام نمی‌کند.
- گاهی جواب من را که مادرش هستم، پس می‌دهد و به قول معروف «تو روی من در می‌آید».
- گاهی دایی‌اش را با اسم کوچک صدا می‌زند.
خلاصه اینگونه رفتارهایش حسابی کلافه‌ام می‌کند. نمی‌دانم چه کنم؟ راهنمایی‌ام کنید.

🔹پاسخ:
دیدن خوبی‌های فرزند در کنار ضعف‌هایش نشانۀ دانایی است. اینکه شما همۀ رفتارهای پسرتان را می‌بینید و فقط روی کاستی‌هایش متمرکز نمی‌شوید، پسندیده است.

  • علی اکبر مظاهری
۲۲
تیر

برگی از «شیخ بی‌خانقاه»

در خانه عمه‌ام، همه چشم‌ها به سمت حاج‌آخوند بود که حرفی بزند. دو زانو نشسته بود. 

گفت: در بندر، وقتی کشتی لنگر داشته باشد، توفان هم که بشود، کشتی باقی و بر جای می‌ماند. البته کژ و مژ می‌شود، اما توفان که آرام گرفت، کشتی آرام و قرار پیدا می‌کند.
این مصیبت‌ها، مثل سوختن پسرمان "قربان"، مثل توفان است. لنگری که توجه و تعادل ما را حفظ می‌کند، توکل به خداوند و توسل به اهل بیت است.
انسان متوکل و دارای روح طمانینه، در مصیبت‌ها صبور است و در شادی‌ها اندازه نگاه می‌دارد و دچار غرور نمی‌شود.
کاش من هم می‌توانستم جلوه‌ای از این آیه سوره حدید را در زندگی‌ام شاهد باشم:
"لا تاسَوا عَلیَ مَا فَاتَکُم وَ لَا تَفرَحُوا بِمَا آتَاکُم"؛ از چیزی که از دست می‌دهیم، نبایست دچار نومیدی و حسرت شویم و برای آن چه هم که به دست می‌آوریم، نبایست شادی [غافلانه] کنیم.
باباطاهر به همین معنا توجه داشته است:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
"قربانِ" شما، با آن صفا و معصومیتی که داشت، در بهشت خداوند است. دعاگوی شما است.

شیخ‌ بی‌خانقاه

۹۹/۴/۲۲

  • علی اکبر مظاهری
۱۸
تیر

تجربهٔ مشاوره‌ای

دختری نجیب و عاقل، تماس گرفت و گریه کرد. صبر کردم تا آرام شود. 

آن‌گاه گفت: «تجردم، به امنیت روانی‌ام، آسیب زده.»
گفتم: «چه شده؟ توضیح دهید.»
توضیح داد.

آقایی به‌گونه‌ای ناشیانه، از او خواستگاری کرده بود؛ به جای اینکه او را به واسطهٔ خانوادهٔ خود، از خانوادهٔ دختر خواستگاری کند، مستقیم به خود او گفته بود و او را از خودش خواستگاری کرده بود. دختر، سخت رنجیده و احساس بدی پیدا کرده بود.

او گفت: «من سی‌ساله‌ام و مجرد. تجردم در این سن، امنیت روانی‌ام را به هم زده. بعضی‌ها به خود اجازه می‌دهند که در بر خورد با من بی‌نزاکتی کنند. دیگر از این وضعیت خسته شده‌ام.»
گفتم: «من به جای آن آقا از شما معذرت می‌خواهم. از بیان شما چنین می‌فهمم که او قصد ناپاکی نداشته، اما شیوهٔ خواستگاری‌اش درست نبوده است. او می‌بایست از طریق خانواده‌اش مسئله را با خانوادهٔ شما مطرح می‌کرد، اما اصل موضوع، بی‌اشکال است.»
دختر گفت: «دیگر خسته شده‌ام. از ازدواج منصرف شده‌ام. این خواستگاری‌ها روحم را می‌آزارد.»
گفتم: «اشتباه آن آقا در شیوهٔ خواستگاری، نباید سبب انصراف شما از ازدواج شود.»

آن‌گاه او را دلداری و امیدواری دادم و به صبوری بر این سختی، و نشکستن زیر بار این مشکل، توصیه‌اش کردم و وعده‌اش دادم که کارش را به‌گونه‌ای عاقلانه، پیگیری کنم و با آن خواستگار ناشی صحبت کنم که اگر مناسب او بود، در کار خواستگاری به شیوهٔ درست، یاری‌اش کنم.

مشاور: علی‌اکبر مظاهری

۹۹/۴/۱۸

  • علی اکبر مظاهری
۱۲
تیر

اخلاقم آرزوست...

🔸پای درس علامه جعفری

علامه محمدتقی جعفری، پس از پایان کلاس درس مثنوی مولوی، گفت:

من خیلی فکر کردم و به این جمع‌بندی رسیده‌ام که رسالت همهٔ پیغمبران در یک عبارت خلاصه می‌شود، و آن «کوک چهارم» است.

شاگردان پرسیدند: کوک چهارم چیست؟

‏استاد با آن لهجهٔ شیرین تبریزی، گفت:
یک شخصی کفش‌هایش را برای تعمیر نزد کفاشی می‌برد. کفاش با نگاهی به کفش، می‌گوید: این کفش سه کوک می‌خواهد و هر کوک ده تومان می‌شود. خرج تعمیر کفش می‌شود سی تومان.
مشتری هم قبول می‌کند. پول را می‌دهد و می‌رود ‏تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیرشده بشود.
کفاش دست به کار می‌شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت، کوک سوم و تمام.
اما با یک نگاه عمیق درمی‌یابد اگرچه کار تمام است، ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می‌شود و کفش، کفش‌تر خواهد شد.
‏از یک سو، قرار مالی را گذاشته و نمی‌شود طلب اضافه کند و از سوی دیگر، دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند.
او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعده‌ٔ توافق، مانده است.
یک دوراهی ساده که هیچ‌کدام خلاف عقل نیست.
‏اگر کوک چهارم را نزند، هیچ خلافی نکرده، اما اگر بزند، به رسالت هزار پیامبر تعظیم خواهد کرد.
اگر کوک چهارم را نزند، روی خط توافق و قانون راه رفته، اما اگر بزند، صدای لبیک او، آسمان اخلاق را پر خواهد کرد.

دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و ما کفاش‌های دودل.

برایتان دعا می‌کنم که در این دنیای فانی، همیشه و هر لحظه با نگاهتان، با کلامتان، و با قدم‌هایتان، با مهرورزی و از سر وجدان، کوک چهارم را برای دیگران بزنید. شما هم برای ما دعا کنید که کوک چهارم را بزنیم.

دنیایی سراسر خیر و نیکی خواهیم داشت اگر با هم مهربان باشیم.

۹۹/۴/۱۲

  • علی اکبر مظاهری
۱۰
تیر

جوانان را یاری کنیم

از دام‌هایی که برخی از جوانان در آن می‌افتند این است که قبل از ازدواج می‌فهمند یکدیگر را دوست ندارند (و یا یکی دوست دارد و دیگری ندارد) و می‌خواهند از ازدواج منصرف شوند، امّا افراد خانواده و اطرافیان می‌گویند: «فعلاً ازدواج کنید، بعداً محبّت به وجود می‌آید.» جوانان حرف آنان را باور می‌کنند و ازدواج می‌کنند و بعد نه تنها محبّتی به وجود نمی‌آید، بلکه هر چه می‌گذرد، نفرت‌ها بیشتر می‌شود. در آن حال، دیگر از افرادی که اینان را سفارش به ازدواج می‌کردند و وعده می‌دادند محبّت بعداً به وجود می‌آید، خبری نیست. هر کس پی کار خودش رفته و این‌ها تنها مانده‌اند، با یک زندگی سرد و بی‌روح. و اگر آن وعده‌دهنده‌ها بخواهند هم کاری برایشان بکنند، نمی‌توانند.

جوانان (دختر و پسر) باید به این نکتهٔ مهم توجّه داشته باشند که محبّت و علاقه، از همان ابتدا باید وجود داشته باشد و یا به وجود آید و زیربنای ازدواج گردد. هیچ تضمینی وجود ندارد که عشق و محبت بعداً به وجود آیند.

 آیت‌الله ابراهیم امینی نوشته‌اند:

خانم ... در نامه‌اش می‌نویسد: نزدیک یک سال پیش با جوانی ازدواج کردم که قبلاً با او آشنایی نداشتم. دو نوبت آمد خانهٔ ما، ولی من آن رو را نداشتم که خوب در او دقّت کنم که آیا به عنوان همسر آینده‌ام او را دوست دارم یا نه. با خود می‌گفتم وقتی صیغۀ عقد خوانده شد، محبّت خواهد آمد. ولی متأسّفانه بعد از عقد که به منزل ما آمد، دیدم اصلاً علاقه‌ای به او ندارم.

 بعداً موضوع را با خانواده‌ام در میان گذاشتم، ولی با مخالفت شدید آن‌ها روبرو شدم و گفتند: بعداً علاقه‌مند می‌شوی. 

ولی اکنون که یک سال از ازدواج ما می‌گذرد، نه تنها علاقه‌مند نشده‌ام، بلکه تحمّل دیدن او را ندارم. شوهرم نیز می‌داند که او را دوست ندارم ... واقعاً دارم از بین می‌روم. چند دفعه خواستم خودم را از بین ببرم، ولی از خدا ترسیدم. زندگی من مثل جهنّم می‌ماند. می‌سوزم و می‌سازم و نمی‌دانم چه کار کنم ... . 

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری 

۹۹/۴/۱۰

  • علی اکبر مظاهری
۰۸
تیر

روش درست برندهه شدن

دو نفری که در این عکس می‌بینید، ایوان فرناندز، دوندهٔ اهل اسپانیا و آبل موتای دونده اهل کنیا هستند (هشت سال پیش).
دوندهٔ سیاه‌پوست کنیایی، آبل موتای، نفر اول است و تا خط پایان ده متر فاصله دارد که با خیال اینکه از خط پایان عبور کرده، سرعتش را کم می‌کند.
ایوان فرناندز، دوندهٔ سفیدپوست اسپانیایی که نفر دوم و پشت‌سر او بوده متوجه اشتباهش می‌شود. ابتدا به او اشاره می‌کند که خط پایان آنجاست! وقتی می‌بیند که متوجه زبان او نمی‌شود، حریف را هل می‌دهد و پشت‌سر او می‌دود. موتای سیاه‌پوست به‌عنوان نفر اول از خط پایان عبور می‌کند و فرناندز دوم می‌شود.
همهٔ این‌ها در چند ثانیه اتفاق می‌افتد.
خبرنگار از فرناندز می‌پرسد: «برای چه این کار را کردی؟»
او پاسخ می‌دهد: «رؤیای من این است که روزی همهٔ ما اینچنین زندگی اجتماعی‌ای داشته باشیم.»
خبرنگار قانع نمی‌شود: «ولی چرا اجازه دادی دوندهٔ کنیایی اول شود؟»
ایوان می‌گوید: «من که اجازه ندادم! او خودش داشت اول می‌شد.»
خبرنگار اصرار می‌کند: «اما تو می‌توانستی اول شوی.»
ایوان نگاهی به او می‌اندازد و می‌گوید: «درست است؛ اما حاصل آن پیروزی چه بود؟ آن مدال چه افتخاری برای من داشت؟ مادرم چه فکری در مورد من می‌کرد؟»

🔸جایی دیدم که نوشته بود: «روش«ها و ابزارهای درستِ برنده‌شدن را به بچه‌هایمان بیاموزیم.»
جا دارد که به هنر مادر ایوان فکر کرد و به رؤیایی که در وجود فرزندش پرورانده و به رابطهٔ عمیقی که با او ساخته اندیشید.

برگرفته از کانال «جلال و بی‌بی خانم» در ایتا

  • علی اکبر مظاهری