وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی
۰۴
آبان

نه به لجبازی

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

لجبازی، از بدترین خصلت‌های بشر است. لجبازی می‌تواند آتشی برافروزد که جان و خانمان و خاندان را بسوزاند.
باید بر دهان این خصلت ناهموار، لگام زد. دست و پای آن را باید در زنجیر کرد. لجبازی، از جایی کوچک شروع می‌شود و به سرعت بالا می‌رود و گاهی، این دیوار کج، تا ثریا بالا می‌رود. دیوار کج، هر چه بالاتر رود، کج‌تر می‌شود.
ببینید:

زنبور گاوی!

دو دانش‌طلب لجباز، که معمولاً مباحثه‌هایشان به لجاجت می‌کشید، بحثشان به آفرینش زنبور رسید. درباره ساختمان بدن زنبور، مباحثه کردند. به گزیدن زنبور رسیدند. یکی‌شان گفت: زنبور از دهان نیش میزند.

دیگری گفت: نه، از دم می‌گزد.
بحثشان بالا گرفت. هیچ‌کدام کوتاه نمی‌آمد. او که می‌گفت از دم می‌گزد، به دیگری که می‌گفت از دهان نیش می‌زند گفت: تو که می‌گویی از دهان نیش می‌زند. من زنبوری را می‌آورم و دومش را روی بازویت می‌گذارم. دیگری، که تردید کرده بود و احتمال داد شاید از دم بزند، ترسید، اما از حرفش کوتاه نیامد. رفیقش به دکان قصابی رفت و از قصاب خواست که زنبور بزرگی را برایش بگیرد.
سابقاً که قصاب‌ها گوشت را در فضای باز می‌آویختند، زنبورها بر آن گرد می‌آمدند. قصاب‌ها درگرفتن زنبورها مهارت داشتند. قصاب، یک زنبور بزرگ را، که اصفهانی‌ها به آن زنبور گاوی می‌گویند، گرفت و به او داد.
او زنبور را به مدرسه آورد و به رفیقش گفت: زنبور از کجایش می‌گزد؟
گفت: از دهانش.
گفت: پس از دُمش نمی‌گزد؟
گفت: نه!
گفت: آستینت را بالا بزن. زد. دم زنبور گاوی را روی بازوی رفیقش نهاد. زنبور، که در انگشتان او اذیت و عصبانی شده بود، چند سیخ محکم به بازوی رفیق زد. او خود را محکم گرفت و به روی خود نیاورد. تا این‌که بازویش ورم کرد و درد سیخ زنبور گاوی، جانش را سوزاند. ناله‌ای کرد و بیهوش شد.
رفیقش، با پاشیدن آب به روی او، به هوشش آورد و پرسید: زنبور از کجایش می‌گزد؟
گفت: از دهانش!

لجبازی همسران

در محیط خانه، هیچ محلی برای لجبازی تعریف نشده است. لجبازی، با سازگاری، نمی‌سازد.

لجبازی، آفت عشق است. لجبازی، از روزگار همسران، دمار بر می‌آورد.
خصلت لجبازی، که همه‌جا زیان‌زننده است، در خانه و خانواده، زیان‌زننده‌تر است. گاهی لجبازی یکی از دو همسر، لجبازی همسر دیگر را سبب می‌شود. دومی می‌پندارد: من که شروع‌کننده نبودم، پس پیامدها، هرچه که باشد، برعهده اوست که شروع کرده است. با این پندار، کار خود را ناروا نمی‌بیند و لجات را ادامه می‌دهد. و این نزاع بی‌عقلانه، تا ویرانی کاشانه‌شان ادامه می‌یابد. هر دو بازنده‌اند. آغازکننده و ادامه‌دهنده، هر دو، کودک صفت‌اند. هر دو نارشیدند.

لجبازی فرزندان

کودکان، در دنیای کودکی‌شان، شیطنت‌هایی دارند، که یکی از آن‌ها لجبازی آرام‌ است؛ زود برمی‌انگیزد، زود می‌خوابد، کینه‌ای بر جا نمی‌گذارد، خرابی‌ای به بار نمی‌آورد؛ اما همین کودکان، اگر شاهد لجبازی والدین خود باشند، دیگر لجبازی خود را کودکانه نمی‌بینند؛ بلکه آن‌ را بزرگانه و عاقلانه می‌پندارند و همچنان ادامه می‌دهند و در همه عمرشان لجباز می‌شوند. زمانی که ازدواج کردند، با همسرشان لجبازی می‌کنند، و این خصلت بدعاقبت، از ایشان به فرزندانشان منتقل شود و همچنان استمرار می‌یابد و به نسل‌های بعدی می‌رسد.

رگ‌رگ است این آب شیرین، واب شور
در بر خلایق می‌رود ‌تا نفخ صور
(مولوی، مثنوی معنوی)

توقف عاقلانه

لازم است که یک نفر بگوید: دیگر بس است. ما که جز شر، چیزی از لجبازی ندیدیم. پس ادامه ندهیم.

البته می‌دانم که سخت است، اما لازم است. برای جان‌های رشدنیافته، دشوار است که از مرکب شیطان پایین آیند و دهانه بر دهان نفس اماره بزنند، اما این سختی، به فائده‌اش می‌ارزد.
آن‌کس که لجبازی را زودتر وانهد، عاقل‌تر است، و البته آن‌کس که آغاز نکند یا اگر دیگری آغاز کرد، او ورود نکند، عاقل‌ترین است.

بیایید برای خوشبختی‌مان تلاش کنیم!

۱۸ مهر ۱۴۰۰

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

در یادکرد خلقت و خوی پیامبر خدا

مردم درباره آن حضرت به اختلاف سخن گفته‌اند و روایت از راه‌های گوناگون نقل شده. آنچه من بهتر می‌شناسم حدیث علی بن ابیطالب است ... که علی به هنگام وصف پیامبر گفت:

او نه چندان بلند بالا بود و نه چندان کوتاه بود، چهارشانه بود. مویش نه مجعد و به هم پیچیده بود و نه فروهشته. نه باریک چهره بود و نه گردروی، در چهره‌اش تدویری بود. رنگش سپید و مایل به سرخی بود. سیاه چشم و پر مژگان و درشت استخوان بود. شانه‌هایش موی نارسته بود و سینه‌اش دارای موی بود.

دست‌ها و پاهایش درشت و قوی بود، چون راه می‌رفت، چنان بود که گویی در سراشیبی راه می‌رود. چون به چیزی التفات می‌کرد با تمام صورت روی می‌آورد. میان دو کتف او مهر نبوت بود. از همه مردم بخشنده‌تر بود و مهربان‌تر و با صداقت لهجه‌ای بیشتر و وفادارتر و نرم‌خوی‌تر و در برخورد از همه بزرگوارتر. هر که او را می دید در نخستین دیدار هراسان می‌شد و چون او را می‌شناخت دوستدار او می‌شد. پیش از خود و پس از خود هیچ همانندی نداشت. این است روایت علی کرم الله وجهه، و او از هر کسی درباره پیامبر آگاه‌تر است.

(آفرینش و تاریخ، تالیف محمد بن طاهر مقدسی، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، ص ۷۱۹، نشر آگه.)

۱۳ مهر ۱۴۰۰

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

این مقالهٔ زیبا را بخوانید؛ خاتمهٔ خوبی است برای فصل «نه به سرزنش»:

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

دیل کارنگی، در کتاب آیین دوست‌یابی، نوشته است:

اگر خواستید کودکان [و هرکس] را ملامت کنید، قبل از ملامت‌کردن، این قسمت را، که از روزنامهٔ «خانه‌ٔ مردم» نقل شده است، مطالعه کنید. این مقاله به قلم سحرانگیز نویسنده‌ٔ معروف، آقای «لیو ینگستون لارند»، با عنوان «پدران فراموش می‌کنند»، نوشته شده است. به‌قدری کلمات آن روان و حساس است که قلب خوانندگان از مطالعه‌ٔ آن به تپش درمی‌آید. کافی است که بگویم تاکنون در صدها مجله‌ٔ خانوادگی و تربیتی چاپ و به چندین زبان مختلف ترجمه شده است.

راستی که گاهی، قطعات کوچک، معجزه می‌کنند! این هم از این قبیل است؛ زیرا تمام دانشجویان، کشیشان و همهٔ مردمان آن را خوانده‌اند. پس بی‌مناسبت نیست شما هم آن را مطالعه کنید و لذت ببرید. مطمئن هستیم که بعد از تمام‌کردن آن، اگر سنگ‌دل نباشید، قطره‌ٔ اشکی در گوشه‌ٔ چشمان خود احساس خواهید کرد:

پسرم، گوش کن! این کلمات را هنگامی که تو در خواب هستی، می‌گویم. یکی از دست‌های کوچک تو زیر چانه‌ات و دیگری روی سینه‌ات است. حلقه‌ٔ موی طلایی تو بر روی پیشانی مرطوبت افتاده‌ است. آری، من دزدانه به اتاق تو وارد شده‌ام، زیرا چند لحظه قبل از این، هنگامی که در کتابخانه‌ام روزنامه می‌خواندم، به ندامت وجدان دچار شدم و اکنون، گناه‌کار، به کنار بستر تو آمده‌ام.

فرزندم! تصور می‌کنم نسبت به تو درشتی کرده‌ام. هنگامی که عازم دبستان بودی، به تو پرخاش کردم،‌ زیرا دستمالی مرطوب به صورت خود کشیدی. تو را ملامت کردم، چون کفش‌هایت پاکیزه نبود. وقتی چیز‌هایت را روی زمین انداختی، با غضب فریاد برآوردم. سر میز صبحانه هم از تو عجیب‌جویی کردم؛ گفتم که غذای خود را نجویده فرومی‌بری، آرنج خود را روی میز می‌گذاری، کره زیاد به روی نان خود می‌مالی، چایی خود را می‌ریزی. خلاصه وقتی تو به‌سوی مدرسه و من به طرف قطار رفتم، برگشتی و با لبخندی مهرآمیز دستت را تکان دادی و فریاد برآوردی: «باباجون، خداحافظ!» ولی من در جواب با تشر  گفتم: «خودت را خم نکن. راست بایست!» به این هم اکتفا نکردم و بعد از ظهر، آن رفتار را تکرار کردم. وقتی به‌سوی خانه آمدم، تو را دیدم که روی زمین نشسته بودی و بازی می‌کردی. جوراب‌هایت پاره بودند. پس با خشم فراوان، در مقابل همبازی‌هایت تو را سیلی زدم و جلو انداختم و با غضب تمام به‌سوی خانه بردم. در راه با خشونت می‌گفتم: «مگر نمی‌دانی جوراب‌ گران است؟ اگر بنا بود پول آن را خودت می‌دادی، حتماً دلت می‌سوخت و آن‌قدر بی‌دقتی نمی‌کردی!»

کودک من! راستی چنین سخنانی را از پدرت انتظار داشتی؟ آیا به خاطر داری هنگامی که در کتاب‌خانه،‌ روزنامه می‌خواندم، با قیافه‌ٔ افسرده، که اثر ترس از آن مشهود بود، به‌سویم آمدی؟ وقتی از بالای روزنامه نگاهی به تو افکندم و از این‌که باعث مزاحمت من را فراهم آورده‌ای، خشمناک شدم و بی‌صبرانه از تو پرسیدم: «چه می‌خواهی؟» جواب دادی: «هیچ». ولی ناگهان دست‌های کوچک خود را به گردنم حلقه زدی و من را بوسیدی. آری، تو من را با مهربانی فوق‌العاده و بی‌غل‌وغش، که یزدان پاک در قلب پاک تو گذارده، رهایم کردی و دوان‌دوان از پله‌ها بالا رفتی.

عزیزم! چیزی از رفتن تو نگذشته بود که روزنامه، بی‌اختیار از دستم افتاد و در فکر فرورفتم. با خود اندیشیدم که چه فایده و ثمری از عیب‌جویی‌کردن نصیبم شده است جز این‌که من را پدری سخت‌گیر و نامهربان کرده تا اینگونه پاداش محبت‌های تو را بدهم. این کار نه از آن لحاظ است که تو را دوست نمی‌دارم، بلکه از این حیث است که از تو بیش از این انتظار داشتم. آری، از تو که هنوز کودکی بیش نیستی، توقع فراوان می‌داشتم و تو را با خود مقایسه می‌کردم. هرگز نمی‌دانستم که این‌قدر خوب و مهربان هستی. قلب کوچکت مانند دامن شفق، روشن و بی‌انتها است؛ زیرا عمل امشب تو که با وجود خشم من، به‌سویم دویدی و من را بوسیدی و شب به‌خیر گفتی، این مطلب را ثابت کردی.

آری پسرک من! امشب در تاریکی به کنار تخت‌خواب تو آمده‌ام؛ گناه‌کار و خجالت‌زده زانو بر زمین زده‌ام! می‌دانم که اگر در بیداری کلمات من را می‌شنیدی، چیزی از آن درک نمی‌کردی؛ امّا مطمئن باشد که فردا صبح برای تو واقعاً پدر خواهم بود. از این پس، در شادی و غم تو سهیم خواهم بود و هرگاه بخندی، من هم می‌خندم. اگر بخواهم کلمات ناهنجار به تو بگویم، زبانم را گاز خواهم گرفت و همواره با خود خواهم گفت: تو کودکی بیش نیستی. آری، یک پسرک کوچک.
بلی، می‌ترسم همچون مردان با تو رفتار کرده باشم. ولی اکنون که تو را می‌بینم در خواب ناز و بستر راحت غنوده‌ای، ملاحظه می‌کنم که کودکی بیش نیستی. مگر نه این‌که چند روز پیش در آغوش مادرت می‌گریستی؟ بنابراین عزیزم، هنوز کودکی و از کودک نباید انتظار فراوان داشت... .
من را ببخش... .*

*دیل کارنگی، آیین دوست‌یابی، ترجمهٔ دکتر سیروس عظیمی. با ویرایش اندک.

۱۲ مهر ۱۴۰۰

برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

نه به سرزنش

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

▫️تباهگر عزت نفس

سرزنش، اندک‌اندک، شخصیت انسان را تباه می‌کند. ملامت، جنایت است؛ چون عزت نفس را هدف می‌گیرد. کسی که عزت نفس خود را ببازد، ثروت انبوهی را باخته است.

سرزنش‌گر، همانا شکنجه‌گر است. سارق است. ظالم است. همان‌سان که نباید به شکنجه‌گر اجازه دهیم شکنجه‌مان کند، سارق را نباید بگذاریم مالمان را به‌سرقت برد، به ظالم نباید جرأت بدهیم ظلممان کند، به سرزنش‌گر نیز نباید میدان دهیم و اجازه دهیم که ظلم کند.

مسئله، دوسویه است؛ هم سرزنش‌گر نباید ملامت کند، هم سرزنش‌شونده نباید اجازه دهد که او را سرزنش کنند. این یک قاعدهٔ قرآنی است:

«لا تَظلِمونَ وَلا تُظلَمونَ»*؛ نه ستم می‌کنید، نه ستم می‌‌شوید.

«با ید مظلوم، کاخ ظلم برپا می‌شود»، که نباید بشود.

 ▫️کینه‌انگیزی سرزنش

 ملامت، کینه‌خیز است؛ سرزنش‌شونده، کینهٔ سرزنش‌گر را به دل می‌گیرد، و معلوم است که محبت او را از دل بیرون می‌کند. نه! محبت او از دلش بیرون می‌رود.

همسران، برای ادارهٔ یک زندگی موفق، «عزت نفس» می‌خواهند و «محبت» و «سینه‌های پاک از کینه». این هر سه را سرزنش، خراب می‌کند و سقف زندگی، بر سر ساکنانش، آوار می‌شود.

 ▫️خانواده‌داران ملامت‌گر

اگر مردی، با تلاشی متوسط، نتوانست زندگی مرفهی را برای همسر و فرزندانش فراهم کند، او گناهی نکرده است، شرمنده هم نباید باشد. اگر خانمی، با کوششی متوسط، نتوانست رونق پربرقی را برای زندگی و فرزندانش ایجاد کند، نباید شرمگین باشد. وضعیتی طبیعی است. اما اگر آقا و خانم، رفاه قابل‌قبول و زندگی رونق‌داری را برای اهل خانه فراهم کنند، اما در گذران زندگی، رابطه، آداب و تربیت، اعضای خانواده را سرزنش، نکوهش، ملامت، و تحقیر کنند، اینان مقصران‌اند و باید شرمندگان باشند.

▫️خاتمهٔ این فصل

موضوع ملامت، چندان گسترده است که اگر به‌تفصیل، به آن بپردازیم، مثنوی چند من کاغذ خواهد شد و از موضوع جنگ و صلح همسران، بازمی‌مانیم.

اکنون به همسران می‌گوییم؛ به‌تأکید می‌گوییم:

سرزنش، تحقیر، ملامت و نکوهش را از زندگی‌تان به‌کلی حذف کنید. هیچ باقی نگذارید. هیچ راهی ندهید. هیچ ثمره‌ٔ مفیدی ندارد. همه‌اش ضرر است. همه‌اش زیان است.

اما روا نمی‌دانیم این مسئله گسترده‌دامان و اثرگذار بر زندگی خاندان و آدمیان را ناقص رها کنیم. پس کتابی مستقل در این باره می‌نویسیم؛ کتابی به اندازهٔ کتاب «نبرد بی‌رنده». ان‌شاءالله.

▫️در پست بعدی، مقاله‌ای در این باره از دیل کارنگی برایتان منتشر می‌کنیم.

۱۰ مهر ۱۴۰۰

برای دنبال‌کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۴
آبان

 دنبالهٔ مطلب «نه به سرزنش»

نویسنده : علی‌اکبر مظاهری

 سرزنش، از کتک بدتر است. کتک‌خورنده، از دو ناحیهٔ رنج می‌برد؛ جسمانی، روانی. رنج روانی کتک، از درد جسمانی آن، بزرگتر است؛ بسیار بزرگتر.

دیده‌اید وقتی کسی را از سر شوخی کتک می‌زنند، می‌خندد، اما اگر کسی را جدی کتک بزنند، می‌گرید! چرا؟ زیرا کتک شوخی، بدون سرزنش است، اما کتک جدی، همراه با نکوهش است. حتی اگر کتک شوخی، شدیدتر هم باشد و حتی کتک‌خورده را به گریه اندازد، باز رنج ندارد و گاهی محبت شمرده می‌شود، اما کتک جدی، حتی اگر آرام و بی‌درد باشد، رنج‌آور است؛ زیرا توهین است که می‌رنجاند نه درد.

حتی برای مجازات

 این سخن پیامبر رحمت را ببینید:

«إذا زَنَت خادِمُ أحَدِکُم فَلْیَجلِدْها الحَدَّ و لایُعَیِّرْها»؛ اگر خادم شما زنا کرد، او را حد بزنید، اما ملامتش نکنید.*

شاید خطاکار، مجازات بخواهد، اما توهین نه.

 این‌که ما تنبیه بدنی را در تربیت ناروا می‌شماریم، به این دلیل است که تنبیه، آمیخته با توهین است. توهین که آمد، تربیت می‌رود.

شکنجه نیز همین‌گونه است؛ شکنجه‌شونده، از درد شکنجه می‌نالد، اما از درد تحقیر و توهین شکنجه و شکنجه‌گر، بیشتر می‌نالد؛ بسیار بیشتر.

کاهندهٔ محبت، سوزانندهٔ عشق

 چنگال بدسگال ملامت، به قلب همسر، چنگ می‌افکند و اندک‌اندک جان‌مایهٔ محبت را از آن بیرون می‌کشد. تیر آتشناک سرزنش، قلب عشق را هدف می‌گیرد و کم‌کم آن را می‌سوزاند. زهر کشندهٔ نکوهش، به جان همسر نفوذ می‌کند و آن را به تدریج فلج می‌کند.

 مبادا که همسران، به هر دلیل، یکدیگر را سرزنش، نکوهش و ملامت کنند که هیچ سودی ندارد. همه‌اش زیان است.

 *تنبیه الخواطر

 ۱۴۰۰/۶/۲۹

 برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

 🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۳
آبان

 «نَه» به سرزنش (ادامهٔ «نه»ی هفتم)

 نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

ادامهٔ پاسخ‌ها به سؤال «در برابر رفتارهای ناشایستهٔ همسرمان چه کنیم؟»

 ۳. تغافل کنیم.

تغافل یعنی چشم‌پوشی بزرگوارانه. کردار ناشایست شخص را به رخ او نکشیدن. می‌دانیم، اما گویا نمی‌دانیم. او می‌فهمد که ما می‌دانیم، اما به رخ او نمی‌کشیم. همین کار سبب اصلاح و جبران می‌شود. تغافل، طرف را شرمنده می‌کند و به اصلاح و جبران وامی‌دارد.

امیر مومنان(ع) فرموده‌اند:

«مِن اَشرَفِ اعمال الکَریم غَفلَتُهُ عَمّا یَعلَم»؛ از شریف‌ترین کردار کریمان بزرگوار، چشم‌پوشی بزرگوارانه است از آنچه که می‌دانند است.(آری! بسیاری از دانسته‌ها را نادانسته انگاشتن و بر پاره‌ای از امور، چشم‌پوشاندن، حقا که خصلتی است فرخنده.) (نهج‌البلاغه، حکمت‌ ۲۲۲)

 ۴.تشویق کنیم!  

چگونه تشویق کنیم؟ کار مورد ملامت را می‌شود تشویق کرد؟ آری؛ این‌گونه:

نقطۀ مقابل کار مورد ملامت او را بنمایانیم.

بنابر مثال: به‌جای ملامت آدم وسواسی، خوبی‌های رهایی از وسواس را بیان کنیم. در هرکسی، هرقدر هم اوصاف یا رفتار منفی داشته باشد، می‌توان صفات و کردار مثبتی یافت و آن را به رخ او کشید.

 حکایت

دانش‌آموزی در درس املاء ضعیف بود. غلط‌های بسیار داشت. معلمش، او را به‌ سبب غلط‌هایش سرزنش می‌کرد. نتیجه معکوس شد. هرچه معلم او را سرزنش می‌کرد، غلط‌های او بیشتر می‌شد: غلط‌های دانش‌آموز ← سرزنش معلم ← افزایش غلط‌ها ← زیاد شدن سرزنش‌ها... . و این سیر صعودی همچنان ادامه داشت. نمرۀ‌ دانش‌آموز داشت به صفر نزدیک می‌شد.

ملامت‌های معلم، سطح عزت نفس دانش‌آموز را کاهش و غلط‌های املایی‌اش را افزایش می‌داد. افزایش غلط‌های املایی دانش‌آموز، معلم را کلافه می‌کرد و باعث می‌شد دانش‌آموز را بیشتر نکوهش و جریمه و تنبیه‌ کند.

مدیر مدرسه به معلم گفت: تصحیح املای او با من.

مدیر دانا شیوه‌ای ابتکاری به کار گرفت. او به‌ جای گرفتن غلط‌ها و دادن نمرۀ منفی، به کلمات صحیح دانش‌آموز نمرۀ مثبت می‌داد و او را به دلیل نمره‌های خوبش تشویق می‌کرد. نتیجۀ زیبایی حاصل شد: نمره‌ها رو به بالا گرفت تا به جای مطلوب رسید.

سرزنش نکردن و ندادن نمرۀ منفی، و تشویق کردن و دادن نمرۀ مثبت، عزت نفس دانش‌آموز را بالا و بالاتر برد تا به نقطۀ مطلوب رسید.

آن‌گاه مدیر، دانش‌آموز را به معلم برگرداند و تصحیح املا، به شیوۀ معمول بازگشت و مسئله حل شد.

این شیوه از بهترین‌ شیوه‌های تربیتی است.

شیوۀ نیکوی کشیش کتاب «بینوایان» ویکتورهوگو، «ژان والژان» را ادب کرد.

 ۵. او را برای اصلاح و جبران کمک کنیم.

مثلاً آدم وسواسی را به درمان تشویق کنیم. وسواس، قابل درمان است. البته حوصله‌ورزی می‌طلبد و مداومت‌.

- اضطراب از ریشه‌های وسواس است. به آدم وسواسی استرس وارد نکنیم. عوامل اضطرابش را رفع یا کم کنیم.

- روان‌درمانی نیاز دارد. او را با روان‌درمانگری ماهر ارتباط دهیم. سپس در انجام راهکارهای درمانی کمکش کنیم‌.

- روان‌پزشکی نیاز است. او را با روان‌پزشکی حاذق ارتباط دهیم. سپس در مصرف داروها و انجام راهکارها یاری‌اش کنیم.

 ۲۶ شهریور ۱۴۰۰

 برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

 https://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۱
شهریور

«نَه» به سرزنش («نه»ی هفتم)

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

ملامت و تربیت

در ساحت «تربیت»، جایی برای «ملامت»، وجود ندا‌رد. کسانی که ملامت (سرزنش، نکوهش) را در تربیت به کار می‌گیرند، اشتباه می‌کنند و‌ نتیجه‌ٔ معکوس می‌گیرند.
این سخن پیامبر اکرم (ص) را ببینیم:
«لُو عَلِمَ النّاس کَیفَ خَلقَ اللهُ هذا الخَلق، لَم یَلُن اَحَدٌ اَحَدا»؛ اگر مردمان می‌دانستند که خداوند، آدمیان را چگونه آفریده است، هیچ‌کس هیچ‌کس را سرزنش نمی‌کرد. (الکافی، جلد ۳، صفحهٔ ۱۱۳، دارالحدیث)
این حدیث به اندازه‌ٔ یک کتاب صدصفحه‌ای، سخن گفته است.
آفرینش آدمیان گوناگون است. خداوند هرکس را برگونه‌ای آفریده است. هرکس خلقتی ویژه دارد.
این‌‌که روان‌شناسان و دانایان، کمتر با مردمان درمی‌پیچند یا هیچ درنمی‌پیچند، دلیلش آن است که ایشان، تا اندازه‌ای، ذات آدمی را می‌شناسند و دلایل رفتار‌ و گفتار و کردار‌ آدمیان را می‌دانند.

  • علی اکبر مظاهری
۰۸
شهریور

میراث خوبان

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

آن روز که شهید رجایی، برای گرفتن رأی اعتماد، به مجلس آمده بود، آنجا بودم (نماینده نبودم، مهمان بودم).
او فرزند مجلس بود. مجلس ایثار کرد و او را، برای نخست‌وزیری، به ملت هدیه داد.
نمایندگان موافق و مخالف سخن گفتند. سپس شهید رجایی پشت تریبون رفت.
فکر می‌کنید چه گفت؟
از خودش و دولتش دفاع کرد؟ نه!
به مخالفانش پاسخ داد؟ نه!
برنامه‌هایش را تشریح کرد؟ نه!
او به نمایندگانی که در دفاع از او سخن گفته بودند و شاید اندکی تند شده بودند، «تذکر برادرانه» داد و سفارش به مراعات اخلاق کرد.

«سخن تند» در آن روزگار، مانند امروز نبود. کسی به کسی فحش نداده بود. کسی بر سر کسی فریاد نزده بود. کسی بر چهرهٔ کسی پنجه نکشیده بود. شاید کسی اندکی بلند سخن گفته بود.

  • علی اکبر مظاهری
۰۷
شهریور

بشریت، بر اثر چه عاملی، بیشترین خسارت‌ را می‌خورد؟

طرح یک سؤال

بشریت، بر اثر چه عاملی، بیشترین خسارت‌ را می‌خورد؟
از ناحیهٔ جنگ‌ها؟ یا بر اثر بلاهای طبیعی؟ یا از جانب بیماری‌ها؟
یا از ناحیهٔ سوانح رانندگی؟
نه!
بزرگترین خسارت بر انسانیّت، از این ناحیه است که:
افراد بشر، با استعدادهای فراوان و گوناگون، به این جهان می‌آیند و قابلیت رشد و پیشرفت در زمینه‌های مختلف را دارند، اما این استعدادها و قابلیت‌ها یا اصلاً زمینهٔ بروز و شکوفایی پیدا نمی‌کنند، یا بر اثر عواملی، نابود می‌شوند، یا برای شکوفایی و ثمردهی، زمینه‌ٔ مناسب نمی‌یابند؛ در نتیجه، مقدار کمی از آن استعدادها به نتیجه می‌رسند و بقیه به هدر می‌روند.
بنا بر مثال: خانواده‌ای را که دارای پنج فرزند باشد در نظر بگیرید: فرزند اول این خانواده، استعداد آن را دارد که انسان برجسته‌ای مانند «امام‌ خمینی» شود.
فرزند دوم، این قابلیت را دارد که مانند خانم «امین» شود.
فرزند سوم، مانند «ادیسون»
فرزند چهارم، مانند خانم «ماری‌کوری» (کاشف رادیوم)،
فرزند پنجم، مانند پروفسور «محمود حسابی».

  • علی اکبر مظاهری
۰۲
شهریور

🔸بنا به پیگیری برخی از مخاطبان عزیز، لینک پنج شماره از مطلب «جنگ و صلح همسران» را «از کانال تلگرام» در اینجا می‌آوریم.

☘️همراهی‌تان را قدردانیم.


🔹جنگ و صلح همسران (۱):
https://t.me/mazaheriesfahani_ir/1982

🔹جنگ و صلح همسران (۲):
https://t.me/mazaheriesfahani_ir/1994

🔹جنگ و صلح همسران (۳):
https://t.me/mazaheriesfahani_ir/1995

🔹جنگ و صلح همسران (۴):
https://t.me/mazaheriesfahani_ir/2002

🔹جنگ و صلح همسران (۵):
https://t.me/mazaheriesfahani_ir/2045


۲ شهریور ۱۴۰۰

📌برای دنبال کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

https://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری