وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۱۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

۱۷
شهریور

 کتابی تازه
(نگاهی نو، به پدیدهٔ طلاق)

 #نویسنده: #علی_اکبر_مظاهری

 مژده ای دل...!

کتابی با موضوع «طلاق»، در مرحلهٔ تدوین نهایی است. به لطف خداوند.
این کتاب، محصول سال ۱۴۰۲ است. البته مطالبی از آن، ثمرهٔ پژوهش‌ها، اندیشه‌ها، تجربه‌ها، و مشاوره‌های سالیان دراز پیشین است، اما ساماندهی و تدوین آن برای انتشار، از آثار امسال است.

 محتوای این کتاب

موضوع‌های این صحیفهٔ طلاقیه، چنین است:
۱. ماهیت طلاق را بیان کرده‌ایم.
۲. ریشه‌های آن را نمایانده‌ایم.
۳. طلاق‌های «ناروا» و «روا» را کاویده‌ایم.
۴. راه‌های پیشگیری از طلاق‌های «ناروا» را بیان کرده‌ایم.
۵. چگونگی مدیریت طلاق‌های «روا» را نشان داده‌ایم.
۶. فصلی برای پس از طلاق و ساماندهی دوبارهٔ زندگی آورده‌ایم.

گزارش‌های بعدی مسیر این کتاب را، در آینده‌ای نزدیک، می‌خوانید.
به امید خدا.

۱۹ مرداد ۱۴۰۲

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
شهریور

طلاق‌های ناجوانمردانه

 #نویسنده: #مریم_یوسفی_عزت؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، مدرس زبان

 پس از طلاق (۶)

 بازگشت به همسر پیشین (۴)

 از زبان مشاور

 مشاورهٔ خانواده

خانم جوان، نالان و پریشان، به مشاوره آمد.
احوالش را پرسیدم. گفت: «خرابم؛ بسیار خراب.»
گفتم: برایم بگویید. می‌شنوم.

 حکایت خود را چنین آغاز کرد.

«زندگی خوبی داشتم. آسایش و آرامش داشتم. روحیهٔ بالایی داشتم. اعتماد به نفس و عزت نفس داشتم. جایگاه و احترامم محفوظ بود.»
و سرش را به پایین خم کرد. دستان مشت‌شده‌اش را بر سرش گذاشت و آرنج‌ها روی زانوها. سکوت کرد. آهی کشید و هِق‌هِق‌کنان گریست.
فرصت دادم تا آن اشک‌های محنت‌دیده‌اش ببارد. بارید.
آرام شد. طوفان غم‌هایش را بازدمید و گفت: «می‌دانید چرا حالا هیچ‌کدام را ندارم و پوچِ پوچم؟ طلاق؛ طلاقی ناجوانمردانه. همه چیزم را از دست دادم. همسر خوبم را با دستان خودم، از خودم گرفتم.
خودم را مالک او می‌دانستم. فکر می‌کردم تدبیری بالاتر از تدبیر من نیست. خود را مدیری لایق می‌دیدم. برای به‌دست‌آوردن جایگاه ریاست، بهانه‌تراشی می‌کردم. او آدم بدی نبود. تنها زیر بار حرف زور نمی‌رفت، که این مخالف میل من بود. جاروجنجال‌های بیهوده راه می‌انداختم. ظرف‌ها را می‌شکستم. صدایم را بالا می‌بردم. قلدری می‌کردم. فقط می‌خواستم به او ثابت کنم که من مدیر لایق‌تری برای زندگی‌مان هستم.
اوایل زندگی‌مان، او کوتاه می‌آمد. سعی می‌کرد آرام باشد. من را هم آرام می‌کرد.
یک‌سالی گذشت. با تلاش‌های همسرم، نزد مشاور رفتیم. مشاوره‌ها اثر نداشت، چون من با پیش‌داوری به مشاوره می‌رفتم و می‌خواستم از مشاور، تأییدیه بگیرم بر حقانیت خودم و محکومیت همسرم.
من لجبازتر شده بودم. همسرم را در زندگی نادیده می‌گرفتم‌. به هر چیزی توجه می‌کردم، به غیر او. حتی شروع کردم به آبروریزی. از او نزد دیگران بدگویی می‌کردم. اما او حتی یک‌بار پشتم را خالی نکرد. حتی یک‌بار به من بی‌توجهی نکرد‌. حتی یک‌بار از من بد نگفت. می‌دانست دوستش دارم و می‌دانستم دوستم دارد.
اما من مغرور بودم. خودخواه بودم. خوبی‌هایش را نمی‌دیدم. او را بی‌دست‌وپا می‌دانستم و باید به همهٔ عالَم و آدم، بی‌دست‌وپایی او را جار می‌زدم. باید همه می‌دانستند که او همسر بدی است. افسوس!

 پس از دوسال

دو سالی گذشت. دیگر صبر و حوصلهٔ قبل‌ها را نداشت. با اعصابش بازی می‌کردم. خانه را ترک می‌کرد و اندکی بعد بازمی‌گشت.
در این میان بود که یک‌بار یکی از دوستانم به من گفت: «شاید حق با تو باشد و تو مدیر لایق‌تری باشی، اما همین‌قدر که شوهرت می‌تواند با چنین همسری زندگی کند، قابل تقدیر است!»
گوش شنوا نداشتم. در نهایت، با افکار پلید خود، نقشه‌هایی کشیدم که مدرک‌سازی کنم. به قدری روی اعصابش راه رفتم که کتکم زد. خود را زیر دست و پایش انداختم تا آثار کتک‌هایش روی بدنم بماند. به دادگاه رفتم‌. در پزشکی قانونی سند‌سازی کردم. آنقدر راه دادگاه را رفتم و آمدم که دیگر جان سالمی هم برای خودم باقی نگذاشتم. نفْسَم پلید شده بود. محیط دادگاه، نفْس‌آلود است.
همسرم پیشنهاد طلاق داد؛ همراه با پرداخت مهریه. من هم که به اندازهٔ کافی از او مدرک داشتم تا بدی‌اش را به همگان ثابت کنم، پذیرفتم. طلاق گرفتیم. با خود گفتم: پیروز شدم‌‌!

 پس از طلاق

بعد از طلاق، ابتدا به خانهٔ پدر و مادرم رفتم. به خاطر ریاست‌طلبی و غرور من، احترامی میان ما باقی نماند. خانهٔ پدری را ترک کردم. در خانه‌ای مجردی زندگی کردم.
حالا بعد از ده‌ماه، غرورم شکسته. ذلیل شده‌ام. دیگر نمی‌خواهم رئیس باشم. می‌خواهم فقط تکیه کنم به تکیه‌گاهی امن. زن را چه به این حرف‌ها!
در دوران تنهایی‌ام، به اندازهٔ کافی ریاست کردم؛ در محل کارم. به قدر کافی فخرفروشی کردم؛ به مردم.
اما اعتراف می‌کنم که زنِ تنها، با تمام جلال و جبروت، داغان می‌شود. کمرش خم می‌شود. نه پدری برایم مانده، نه شوهری.
زنِ بی‌مرد، گِلِ زیر نعل اسب است؛ جسم و روح زیر تازیانه‌های رنجبار.
پشیمانم. می‌خواهم گُلِ بوستان همسرم باشم. می‌خواهم همسری با فضیلت برایش باشم. می‌خواهم جبران کنم. می‌دانم که ازدواج نکرده است. و می‌دانم و می‌داند و می‌دانیم که همدیگر را دوست داریم.
ممکن است ما را به هم برگردانید؟

 سرانجام

با چند جلسه گفت‌وگو و پیگیری، پشیمانی و سلامت خانم برایم ثابت شد.
با استاد علی‌اکبر مظاهری تماس گرفتم و ماجرا را برایشان تعریف کردم‌. استاد مظاهری با آقا تماس گرفتند‌. پس از چند جلسه مشاوره، پشیمانی خانم، «ناروا‌بودن» طلاق‌‌شان، «روابودن» ازدواج مجددشان و پایداری عشق‌شان ثابت شد. و آن دو به یکدیگر بازگشتند.
قول دادند که به مشاوره‌ها ادامه بدهند، مهارت‌های زندگی را بیاموزند و به راهکارها عمل کنند.
الاهی شکر.

۱۸ مرداد ۱۴۰۲

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
شهریور

نهادن صلح در میان همسران

 #نویسنده_و_مشاور: #علی_اکبر_مظاهری

 اصلاح مصلحان (۲)

 پس از طلاق (۵)

 «صَلاحُ ذات‌ِالبَین»؛ فریضه‌ای دینی، وظیفه‌ای اجتماعی

 فقط یک جمله!

گاهی، برای اصلاح یک زندگی، حل یک مشکل، آشتی یک زوج، حذف یک طلاق، فقط یک جمله لازم است، فقط یک جمله.
پیش از توضیح مطلب، این سخن حضرت امیر - علیه‌السلام - را ببینیم:
ایشان، در بستر شهادت، در وصیّت به دو فرزندشان امام حسن و امام حسین فرمودند:
«أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی، بِ... صَلاَحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ. فَإِنِّی َسمِعْتُ جَدَّکُمَا یَقُولُ: صَلاَحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِ وَ الصِّیَامِ»؛۱ شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامهٔ من به او رسد، توصیه‌تان می‌کنم به اصلاح بین خود و دیگران و ایجاد أُلفَت میان مردمان؛ که من از جدتان شنیدم که می‌فرمود: اصلاح میان مردمان (و زدودن کدورت‌ها و جایگزینی آشتی و صلح در دل آنان)، از نماز و روزهٔ سالیان، افضل و برتر است.
چه سود کلانی است! یک اصلاح و آشتی میان مردمان، پاداشش برابر است با عبادت سالیان. این از آن سودهایی است که محاسبه‌اش نیازمند صرف وقت است و صرف دانش.

 در روستای منصور‌آباد

در میانهٔ دههٔ ۱۳۶۰، به روستای منصور‌آباد رفتم؛ برای سخنرانی ایّام عاشورا. مردمان آن روستا اختلافی دیرینه داشتند؛ بر سر هیچ!
در پایان آخرین سخنرانی‌ام، که داشتم با مردمان آنجا خداحافظی می‌کردم، گفتم: در حالی از نزدتان می‌روم که از اختلاف‌تان ناراضی‌ام.
در خانهٔ معلم روستا، آقای معرفتی، جوان خوب آباده‌ای، مهمان بودم. آخرهای شب، چند نفر از بزرگان روستا، از هردو جناح اختلاف‌دار، نزدم آمدند. بزرگ‌شان؛ مردی کهن‌سال و دشداشه‌پوش، به نمایندگی از آن جمع، گفت: «این‌که شما گفتید از اختلاف ما ناراضی هستید و دارید با دل ناراضی از روستایمان می‌روید، ما را ناراحت کرد. نمی‌خواهیم شما ناراضی بروید. آمده‌ایم که اصلاح کنیم، آشتی کنیم، تا شما راضی بروید.»
شادمان شدم. هردو گروه را آفرین گفتم. آشتی‌کنان شد. رضایتم را از ایشان اعلام کردم. با دل شادمان با ایشان وداع کردم.
اکنون، پس از حدود ۳۵ سال، هنوز رفاقت‌مان برقرار است.

این‌که مولوی می‌گوید:‌‌ «عالَمی را یک سخن ویران کند»، درست است، اما معکوس آن نیز درست است که: عالَمی را یک سخن آباد کند.
این یک سخن را ممکن است یک سخنران بگوید، یک کهن‌سال بگوید، یک مشاور بگوید، یک مصلح بگوید، و یا یک نوجوان بگوید.
 این نمونه را ببینید:

 به آقای ستاری چه بگویم؟

 حکایت مشاور

زن و شوهری، نزاعی عنیف داشتند. کارشان به طلاق کشید؛ اما هنوز ظاهر زندگی‌شان محفوظ بود، فرونپاشیده بود. طلاق‌شان اعلام نشده بود. کسان زیادی از آن طلاق خبر نداشتند.
ایشان فرزند نوجوانی داشتند که در مسئله طلاق‌شان ساکت بود؛ سکوت کامل. او دوستی داشت به نام آقای ستاری که نزدش آبرو داشت. آقای ستاری، به پدر آن نوجوان، ارادت داشت و زندگی این خانواده را بهترین زندگی می‌پنداشت. نزدیکای فروپاشی زندگی و اعلام عمومی طلاق، آن نوجوان، به پدرش گفت: «من به آقای ستاری چه بگویم؟ چگونه بگویم پدر و مادرم از هم جدا شدند؟»
همین یک سؤال نوجوان، پدر را سخت تکان داد. به خلوت رفت. ساعتی اندیشید. آن‌گاه فرزند نوجوان را صدا زد و به او گفت: به آقای ستاری چیزی نگو. زندگی‌مان را برمی‌گردانم.
و برگرداند.

 نیاز حیاتی جامعه

اکنون، جامعهٔ ما، نیازمند مصلحان است؛ مصلحانی که چونان پیامبران، بر آتش جدال همسران، آب صلح بریزند؛ آتش‌هایی که دارد ریشه‌های خاندان و خانمان جامعه‌مان را می‌سوزاند.

 مصلحان، پیامبران جامعه‌اند

مصلحان، چونان پیامبران‌اند؛ مشاوران دانا و توانا، مؤمنان پاک‌دل، نیک‌خواهان رحم‌دل، دل‌سوزان عاطفه‌مند، ایشان چراغ‌های راه مردمان‌اند. فرشتگانی‌اند که بر زمین گام نهاده‌اند. ایشان دستان خدایند که در کار مردمان گشوده شده‌اند. تدبیرگرانی‌اند که گره‌ها را از کارها باز می‌کنند. مقام ایشان، نزد خداوند سبحان، چه بلند است!
بیاییم در کار اصلاح خانواده‌ها بکوشیم. نزاع‌ها را بزداییم. کینه‌ها را از دل‌های همسران بشوییم.
خوب می‌دانیم که کثیری، بلکه بیشترینهٔ مجادله‌های همسران، بیهوده است. اختلاف‌هایشان موهوم است. دعواهایشان بی‌پایه است. طلاق‌هایشان «ناروا» است.
بیایید به خاطر خدا، میان همسران را اصلاح کنیم.

۱۵ مرداد ۱۴۰۲

۱. نهج‌البلاغه، نامهٔ ۴۷

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
شهریور

 اصلاح مصلحان

 #نویسنده_و_مشاور: #علی_اکبر_مظاهری

 پس از طلاق (۴)

همّت و اقدام مصلحان دانا، در ساماندهی زندگی دوبارهٔ طلاقیان، از حسنات ارجمند پس از طلاق است.
اکنون که طلاق‌کاران، زندگی پیشین را ویران کرده‌اند و حالا که دارند مرحلهٔ تأمل، فرونشینی خشم، تجدید نظر، و احتمالا پشیمانی را می‌گذرانند، نقش مصلحان مشفق، نمایان می‌شود.
«اصلاح ذات‌البین»، از معارف اسلام است. قرآن را ببینید:
«إِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَا...»؛۱
اگر از جدایی آن دو (همسر) بیم دارید، یک داور از خانوادهٔ شوهر، و یک داور از خانوادهٔ زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگی کنند). اگر این دو (داور)، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند دل‌های آن دو را به هم نزدیک می‌کند... .
این آیه، اگرچه برای «حکمیت» در مرحلهٔ پیش از طلاق است، اما اقدام مصلحانهٔ مصلحان، برای سامان‌بخشی زندگی زوج‌ها را نیز می‌تواند شامل شود. اکنون دربارهٔ تفسیر این آیه، سخن نمی‌گوییم، بلکه می‌گوییم:
در میان خانواده و خاندان و خویشاوندان زن و مرد، نیز از آشنایان و مشاوران و اصلاح‌جویان، کسانی یافت می‌شوند که در این مرحله، همّت ورزند، پا پیش نهند، و دست در کار اصلاح زندگی این دو فاختهٔ بال‌شکسته کنند؛ به امید دوباره‌سازی زندگی آنان.
این مصلحان باید:
۱. هم دانا باشند هم توانا.
۲. چه بهتر که با مشاوری دانا و توانا ارتباط بگیرند و تا آخر کار، او را همراه داشته باشند.
۳. یقین داشته باشند که طلاق این زوج، «ناروا» بوده است، که اگر «روا» بوده، نباید دوباره‌سازی کرد. در این‌باره، نظر مشاور را بگیرند. در طلاق‌های «روا»، نباید کوشید که بازگردند. مراقب این نکته باشیم! نباید به هر زور و ضربی، جداشدگان را پیوند داد. «ناروائیان» را باید پیوندی دوباره داد، نه «روائیان» را. یادمان باشد! کسانی که روائیان را پیوند مجدد می‌دهند، خطا می‌کنند.
کسی از این مصلحان، که می‌کوشند به هر قیمتی که شده زوج‌های طلاقی را پیوند مجدد دهند، می‌گفت: «آنقدر آیه و حدیث برایشان خواندم که اگر برای کافر می‌خواندم، مسلمان می‌شد، اما بر اینان اثر نکرد.» او توجه نداشت که ریشهٔ جدایی اینان چیست. آیه و حدیث خواندن برای بازگرداندن طلاقیان، در جایی لازم است که بدانیم طلاق‌شان ناروا بوده است.
۴. زیاد تشویق نکنیم. ایشان را به رودربایستی نکشانیم. مجبورشان به بازگشت نکنیم؛ بلکه راه صلاح را به ایشان بنمایانیم و یاری‌شان کنیم تا به نتیجهٔ مطلوب برسند و خود تصمیم نهایی را بگیرند.
قدیم‌ها رسمی بود، اکنون نیز بیش‌وکم هست، که دو نفر را که بر سر مسأله‌ای اختلاف می‌کردند و کارشان به قهر می‌انجامید، در یک جا گیر می‌انداختند و پس از نصیحت‌های کلیشه‌ای، بدون این‌ که ریشه یا ریشه‌های نزاع‌شان را بدانند، می‌گفتند: روی هم را ببوسید و صلوات بفرستید. و مسأله را ختم می‌کردند. عمق مسأله را نمی‌کاویدند. ‌گره‌ها را نمی‌گشودند. بر ریشه‌ها خاکستر می‌کشیدند. این کار، دربارهٔ «طلاقیان روا»، «ناروا» است. یادمان باشد!
باید ریشه‌های نزاع را بیابیم و آن‌ها را اصلاح کنیم. اگر اصلاح‌پذیر بود و به‌یقین دانستیم که طلاق‌شان ناروا بوده است، در تجدید زندگی‌شان بکوشیم.
به امید خدا.

۱۳ مرداد ۱۴۰۲

۱‌. سورهٔ نساء، آیهٔ ۳۵

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری