ریحانگی زن ( 2)
» نقشآفرینیها و بایدها و نبایدها
نقشآفرینی زن در خانواده، چندان ارجمند است که بدون آن، «خانواده» بیمعناست. نه اینکه بدون وجود و حضور زن، خانواده شکل نمیگیرد؛ اینکه واضح است؛ بلکه نقشآفرینی او به خانواده معنا میبخشد.
برخی از نقشآفرینیهای زن در خانواده، فطری و غریزی است که دست آفریدگار حکیم آنها را در سرشت او نهاده است و برخی دیگر آموختنی است. آن سرشتیها را باید پرورش داد و شکوفا کرد و آن آموختنیها را باید آموخت. و نیز در عرصة زندگی خانوادگی، بایدها و نبایدهایی هست که مراعات آنها در خوشبختی همسران تأثیر دارد و مراعات نکردنشان شوربختی به بار میآورد.
اکنون برخی از جلوههای ریحانگی زن در زندگی خانوادگی را نظاره میکنیم و پارهای از بایدها و نبایدها را برای ریحانگان بیان مینماییم. با دقّت، همراهیمان کنید....
1. محوریت در زندگی خانوادگی
وجود زن چنان پُرجاذبه است که شوهر و فرزندان را به سوی خود جذب میکند و آنان را گِرد وجود خود میگرداند. هستۀ مرکزی خانواده، زن است و اجزا و اعضای خانواده، پیرامون او میگردند.
زنانی که ظرفیتشان اندک باشد یا نیکو تربیت نشده باشند و یا ارزش خود را نشناسند، در صدد بر میآیند که از این محور بودن سوء استفاده کنند، که در این صورت، محور متزلزل میشود و گردش آن ناموزون میگردد و کار خراب میشود.
بنابراین، اکنون که زن محور خانواده است، باید در ایفای درست این نقش کوشا باشد و شایستگی خود را به ظهور رساند. نخست شوهرش را و سپس فرزندانش را به گونهای موزون، پیرامون خویش بگرداند.
2. آرامشگری
مرد، هر اندازه مقتدر باشد، آرامشگاه او زن است؛ همانگونه که شوهر نیز پناهگاه زن است و زن هر اندازه توانمند باشد، نیازمند این پناهگاه است. آفریدگار حکیم چنین تقدیر کرده و چنین آفریده است که زن، آرامشگاه شوهر باشد و شوهر، پناهگاه زن. فرزندان نیز از آغاز خلقتشان تا هرچه که برومند شوند، حاجتمند این آرامشگاهاند.
جانمایۀ این خصلت، به دست آفریدگار حکیم، در سرشت زن نهاده شده و بر زن است که آن را شکوفا کند و آداب آن را نیکو فرا گیرد و آن را در عرصۀ خانواده، عرضه نماید....
3. صفابخشی بوستان خانواده
مدیریت زندگیخانوادگی نیازمند دو عنصر اصلی است: عقلانیت و لطافت. هر کدام از این دو عنصر از زندگی حذف شود، چرخ زندگی میلنگد. زن و مرد ـ که مدیران اصلی خانوادهاند ـ در کنار هم که قرار گیرند، این دو را تأمین میکنند.
زن با وجود سرشار از عاطفۀ خود، سهم بیشتری در لطافت عاطفی خانواده دارد. لطافتبخشی از هنرهای زن است. وجود زن، لطیف است و با بودن خود و با عاطفهورزی لطیفانهاش، خشکی و خشونت را از زندگی میزداید.
بوستان زندگی، صفا و شادابی خود را از وجود زن میگیرد. از جاهایی که ریحانگی زن بهوضوح نمایان میشود، همین جاست. اگرچه زن و مرد، هر دو، باغبان بوستان زندگی خانوادگیاند، امّا سهم زن در طراوتبخشی به این بوستان، بسیار بیشتر است. مگر گلستان، بدون جلوهگری گل و ریحان، وجود مییابد؟! گُلستانِ بدون گُل و ریحان، گِلِستان است.
زن زیرک، آن است که جایگاه ریحانگی خویش را نیکو دریابد و گلستان خانواده را با گلبرگهای لطیف وجود خود خُرّمی بخشد و با عاطفهورزی و ریحانگی، زندگی خانوادگی را همواره لطیف و شاداب بدارد. الاهی همواره چنین باد.
4. رازداری
اینکه نزد مردمان، معروف شده که «زن، رازدار نیست و نمیتواند اسرار خود و همسر و خانواده را محفوظ بدارد»، عمومیت ندارد. آفرینش زن اینگونه نیست که توان رازداری را نداشته باشد. زنان بافضیلت، مانند مردان بافضیلت، «اسرار مگو» را نمیگویند و رازهای محرمانه را محترم میشمارند و زنان بیفضیلت، مانند مردان بیفضیلت، رازهای پنهان را آشکار میکنند و اسرار محرمانه را حرمت نمینهند.
خداوند که آفرینندۀ زن و مرد است، فرموده است:
«هُنَّ لِباسٌ لَکُم وَ أَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ»؛[1]
آن زنان، لباس شما مرداناند و شما مردان، لباس زناناید.
یکی از معانی لباس، در این آیه، رازپوشی و نگهداری اسرار است.
آری؛ طبیعت زنان چنین است که از مردان، پرسخنترند و طاقت رازنگهداری ایشان کمتر است، امّا فطرت ایشان چنین نیست که افشاگر اسرار باشند؛ بر طبیعت نیز با مراقبت و تمرین، میتوان غلبه کرد.
بر ریحانگان لازم است که رازهای زندگیشان را فاش نکنند و بهویژه، اسرار همسرشان را نزد هیچکس برملا ننمایند؛ حتی نزد نزدیکترین کسان و حتی نزد مادر خود.
اسراری که باید نزد ریحانه محفوظ بمانند، بسیارند؛ امّا دو گونۀ دانهدرشت آنها، یکی عیبهای پنهان همسر است و دیگری رازهای درون خانواده. افشای عیبهای پنهان همسر، سبب کسر شأن او و شکستن اقتدار او و ریختن آبروی اوست؛ و افشای اسرار درونی خانواده، موجب دخالتهای دیگران و ربوده شدن اختیار زندگی از دست همسران است، که هر دو زیانبار است.
نگاهبانی از حرمت و حریم زندگی و همسر، از وظایف حتمی ریحانه است. البته مرد نیز در این باره وظایفی مانند زن دارد، امّا سخن اکنونی ما با ریحانگان است.
حکایت ریحانة زاهد
اوسّا حیدر، بنّایی است ماهر. همسرش زهرا خانم، زنی است فهیم. درآمد اوسّا، کفاف هزینههای زندگیشان را میکرد؛ امّا از قضای روزگار، بازار کار اوسّا حیدر کساد شد. او دیگر نمیتوانست هزینههای زندگی را تأمین کند. گاهی چند روز میگذشت و از مطبخشان دودی برنمیخاست. خوراکشان نان بود و آب.
منزل ایشان نزدیک خانة والدین زهرا خانم بود. مادرخانم برای دخترش دلسوزی میکرد؛ غذایی میپخت و دختر و دامادش را به سفرهاش دعوت میکرد. امّا هر وقت برای بردن دختر و دامادش به منزلشان میآمد، میدید قابلمة غذاپزیشان روی اجاق است؛ میجوشد و بوی خوش از آن برمیآید.
زهرا خانم به مادرش میگفت: «غذای ما حاضر است. شما بفرمایید بر سفرة ما.» مادر بازمیگشت و زهرا خانم اجاق را خاموش میکرد و با اوسّا حیدر نان و آب میخوردند؛ چون در قابلمه چیزی جز آب و ادویة خوشبو نبود.
چند ماه بر این منوال گذشت تا اینکه کار اوسّا دوباره رونق گرفت. حالا این زهرا خانم بود که غذا میپخت و پدر و مادرش را بر سفرهشان دعوت میکرد.
{ادامه دارد.}
- ۹۴/۰۵/۱۵