رهایی دو ساعته
» از زبان مشاور
آقای صلحجو و همسرش، همراه دو فرزندشان که یکی سه ساله بود و دیگری یک ساله، به مشاوره آمدند. خانم از بار گران زندگی به ستوه آمده و کم آورده بود؛ دیگر بریده بود. مشکلات و مسائل ناگواری مطرح کردند و چارۀ کار طلبیدند.
خانم از سختی های زندگی، سخت گلایه داشت و بیشتر از دست آقا مینالید. ایشان را به آرامش و صبوری دعوت کردم و به ریشهیابی مسائلشان پرداختیم. در نهایت، به این نتیجه رسیدیم که همۀ مشکلات به خستگی خانم، از پرستاری و تربیت فرزندان، مربوط میشود....
به آقای صلحجو گفتم: از وسایل شارژ شونده چی دارید؟
چند وسیله را نام برد که یکی از آن ها موبایل بود.
گفتم: اگر مدّتی با موبایل کار کنید و باتری آن را شارژ نکنید، چه میشود؟
گفت: «خاموش میشود.»
گفتم: باتری جسم و جان انسان، مانند باتری موبایل است؛ اگر مدّتی کار کند و شارژ نشود، خاموش میشود.
گفت: «منظورتان چیست؟»
گفتم: شما خوب میدانید و دارید میبینید که نگهداری و تربیت دو کودک خردسال، بدون داشتن کمککار، همۀ انرژی همسرتان را مصرف
و همۀ اوقات او را پر میکند. افزون بر این، وظیفۀ خانهداری و شوهرداری و مهمانداری نیز بر عهدۀ اوست. نتیجۀ طبیعی این قضیهاین می شود که همسرتان به ستوه میآید، از زندگی خسته میشود، خود را ناتوان مییابد، احساس درماندگی میکند. آنگاه است که زندگیتان آسیب میبیند.
وقتی خانم، خود را ناتوان یافت و امور زندگی را آشفته دید و شما را ناراضی یافت، علاوه بر خستگیهای جسمی و خالی شدن باتری جسم و جان، احساس بی لیاقتی و خودکمبینی خواهد کرد. این احساس حقارت، لذّت زندگی را از او میگیرد و به همة زندگی، بیعلاقه میشود. او دیگر نمی تواند به خود افتخار کند. وقتی خستگی جسمی و آشفتگی عصبی و ناراحتی روحی و روانی در یک نفر جمع شوند، او را از پا در می آورند و زمینگیر میکنند.
طرحی نو
آقای صلحجو گفت: «حالا چه کار کنیم؟»
گفتم: باید هردویتان «فلک را سقف بشکافید و طرحی نو دراندازید»؛ به اینگونه: هر روز به مدّت دو ساعت، خانم را از بچهها و بچهها را از خانم جدا کنید؛ به گونهای که همدیگر را نبینند و صدای هم را نشنوند، امّا خیال خانم از بابت بچه ها کاملاً راحت باشد؛ بداند کسی امین و مهرورز، مراقبشان است و هیچ آسیبی به ایشان نمیخورد.
اختیار مصرف آن دو ساعت وقت به خانم واگذار شود تا هر کاری میخواهد، انجام دهد؛ ورزش کند، استخر برود، کتابخانه یا آموزشگاه و کلاس برود، مطالعه کند، خاطره یا مقاله بنویسد، مسجد و حرم برود، بازار برود، به دیدار خویشان و دوستان برود، هر کاری دلش می خواهد، بکند و این زمان را به سلیقۀ خودش مصرف نماید.
مرد گفت: «ما کسی را نداریم که بچهها را نگه دارد.»
گفتم: خود شما بهترین کس برای این کار هستید.
گفت: «من دارم تمام اوقاتم را صرف تأمین هزینههای زندگی مینمایم. هر روز دوازده ساعت کار میکنم. دیگر فرصتی برایم نمیماند که بچهها را نگه دارم.»
گفتم: مگر نه این است که شما دوازده ساعت از وقتتان را صرف تأمین آسایش خانواده می کنید؟ خوب؛ اگر خانوادهتان آسایش و آرامش نداشته باشند، تلاش شما ثمرۀ دلخواه را نداده است.
گفت: «چاره چیست؟»
گفتم: دو ساعت از تلاش بیرونی تان کم کنید و آن را صرف زندگی درونیتان کنید تا مسأله حل شود. شما اکنون این مقدار زیاد از وقت خود را صرف رفاه خانواده می کنید، امّا ایشان در رفاه نیستند. بیایید دو ساعت از کارتان کم کنید و به اندازۀ درآمد آن دو ساعت کار، از هزینه های اضافی یا هزینههای دست دوم و سوم بکاهید و آن زمان را صرف ضروری ترین نیاز خانوادهتان، که همان آرامش و آسایش است، بکنید؛ آنگاه ثمرۀ خجستۀ آن را ببینید.
سپس به خانم گفتم: نظرتان دربارۀ این طرح چیست؟
گفت: «کاملاً موافقم. ما برای گذران زندگی نیاز به دوازده ساعت کار کردن ایشان نداریم. ما الآن خرجهای اضافی و غیرضروری میکنیم که اسراف است و به راحتی می توانیم حذفشان کنیم؛ هیچ لطمهای هم به هیچ جای زندگیمان نمیخورد. اگر ایشان این طرح (نگهداری دو ساعتۀ فرزندان) را بپذیرند و اجرا کنند، من با صرفهجویی و حذف خرجهای اضافی، زندگی را با درآمد حتّی کمتر از ده ساعت کار ایشان اداره میکنم.
به آقا گفتم: حالا چه میگویید؟
گفت: «من آسایش خانوادهام را میخواهم. اگر با این طرح، آسایش ایشان تأمین شود، من از خدا میخواهم.»
به هر دو آفرین گفتم و دربارۀ دیگر مزایای طرح و رهاوردهای نیکوی روحی، اخلاقی، و حتّی تربیتی آن برایشان توضیح دادم و قرار گذاشتیم که در طی چند روز، زمینۀ اجرای آن را فراهم کنند و نتیجۀ آن را به من اطلاع دهند، تا اگر لازم بود، آن را اصلاح و تکمیل کنیم.
ایشان با خرسندی و امید به موفقیت طرح و حلّ مسألهای که رنجشان میداد، رفتند تا طرح را اجرا کنند و من برای توفیقشان دعا کردم.
پس از پانزده روز
آنان پس از پانزده روز باز آمدند؛ شاداب و شادان. دگرگونی اساسی در احوالشان پدیدار بود. دیگر از آن پریشانی روانی و کلافگی ذهنی، اثری نبود و کسی از کسی گله نداشت. امید و طراوت به جای آشفتگی و درماندگی نشسته بود. رفتار و گفتارشان نمایانگر رضایت و موفقیت بود. کودکانشان نیز شاداب بودند.
گفتم: خدا را شکر، خوب قبراق و شادابید!
گفتند: «بله؛ طرح، به خوبی اجرا شد و زندگیمان روح تازه یافت.»
حکمتهای تربیتی...
طرح فوق، علاوه بر فایدههایی که برایش بیان شد و توانست زندگی آقای صلحجو و خانوادهاش را از بنبست بیرون آورد، حکمتهای تربیتی و روانشناختی دیگری نیز دارد. پارهای از آنها را بنگریم.
1. کاستن از وابستگی افراطی کودکان به مادر و مادر به کودکان
وابستگی شدید، در قلمرو تربیت، آفت است. از مؤثرترین راهکارهای زدودن این آفت، همین دور نگهداشتن موقّت است.
2. دلبستگی بیشتر پدر به فرزندان و فرزندان به پدر
همان گونه که وجود رابطۀ عاطفی میان مادر و فرزندان، از جانمایههای حتمی تربیت سالم است، ارتباط عاطفی میان پدر و فرزندان نیز از بُنمایه های ضروری تربیت رشیدانه است. فرزند، برای پرورش و رشد همه جانبه، هم مادر میخواهد و هم پدر. اینکه کودکان همواره با مادر باشند و هیچگاه با پدر نباشند، سبب کاستی در بالندگیشان میشود.
3. تأمین نیاز عاطفی پدر.
از نیازهای عاطفی پدر، مهرورزی به فرزند و لذّت بردن از وجود اوست. همانگونه که محروم کردن مادر از انس گیری با فرزند و مهرورزی به او، ستم به مادر است و روان وی را میآزارد، محرومیت پدر از مؤانست با فرزند، ستم به پدر است و جان وی را میرنجاند.
4. لطافت زنانه، صلابت مردانه
تربیت جامع، نیازمند دو جانمایۀ نیرومند است: یکی «لطافت زنانه» که سرچشمۀ آن، روح لطیف مادر است؛ دیگری «صلابت مردانه» که معدن آن، جان سترگ پدر است. هر کدام از این دو نباشد، تربیت، تک بعدی میشود.
فرزند ـ خواه دختر، خواه پسر ـ برای بالندگی و رشادت، به این دو بُنمایه نیازمند است. نپنداریم که برای تربیت دختر، تنها لطافت زنانه بس است و برای پسر، فقط صلابت مردانه کافی است. هرگز! برای هر دو، هر دو لازم است.
5. بهرهمندی از داناییها و تواناییهای پدر
مرد عاقل، داناییها و تواناییهایی در قلمرو تربیت دارد. از این رو، شرط خردمندی است که همانگونه که برای تربیت فرزند از داناییها و مهارتهای تربیتی مادر بهرهمند میشویم، از داناییها و توانمندیهای پدر نیز بهره بجوییم.
وقتی مادر و پدر، هر دو، مربّیان فرزندانشان باشند، همۀ این بهرهمندیهای ارجمند و افزون بر آنها حاصل میشود.
جایگزین
اگر پدر ـ به هر دلیل ـ نتوانست و یا نخواست این کار (نگهداری دو ساعتۀ فرزندان) را به عهده گیرد، باید برای آن جایگزینی انتخاب کرد. این جایگزین، می تواند مادربزرگ باشد یا مهدکودک یا یکی از خویشان و دوستان یا یک پرستار یا یک خدمتکار.
شایسته و بایسته است که زن و شوهر، با مشورت و توافق یکدیگر، این فراغت ویژه را برای خانم فراهم کنند و این کار را از ضرورتهای زندگیشان به حساب آورند؛ ضرورتی که بودِ آن، زندگی را نیرو میبخشد و نبودِ آن، به زندگی صدمه میزند.
نکتۀ پایانی
اگرچه سخن اکنونی ما دربارۀ فراغت ویژه برای خانم است؛ امّا مرد نیز به این زمان فراغت نیازمند است. هرکس در زندگی خانوادگی و اجتماعی، باید این فرصت ویژه را داشته باشد، تا بتواند در آن به خویشتن رسیدگی کند و از کلافگی ذهنی و روانی و جسمی خود پیشگیری نماید و از همان بهرههایی که برای خانم فرزنددار بیان شد، استفاده کند.
از این رو، مرد باید با تنظیم اوقات و برنامههای خود، در تحصیل این فراغت ویژه بکوشد و خانم نیز در اندیشۀ آسایش و سلامت همسرش باشد و او را در رسیدن به این مقصود یاری کند. تأمین این نیاز، از ضرورتهای حتمی زندگی خانوادگی است.
*