گلایهنامه یک خانم
همسر عزیزم، وقتی به منزل میآیی، واقعا و نه ظاهراً، در خانه باش. من به جسم و روح تو، هردو، نیازمندم.
من و همسرم هردو دانشجو هستیم. بنده، به علت فرزنددار شدن، غیر حضوری تحصیل میکنم. همسرم صبحها ساعت ۷ به کلاس میرود و ساعت ۲ بعد از ظهر به منزل میآید. ظهرها تا ناهار بخوریم و یکساعتی استراحت کند، هیچ وقتی برای باهمبودن نداریم. عصر هم به کتابخانه میرود و شبها ساعت ۹ برمیگردد. فقط شبها میتوانیم در کنار هم باشیم. من از این وضع راضی هستم، اما دوست دارم شبها که همسرم به منزل میآید در اختیار خانواده باشد. به نظرم این توقع زیادی نیست.
گلهمندی من از این است که وقتی همسرم به منزل میآید فقط جسمش را میآورد؛ هم خسته و کمتوان است، هم به کارهای دیگری مشغول میشود؛ مثل پیامک زدن، صحبتکردن با تلفن، تماشای تلویزیون، شنیدن اخبار، گردش در فضاهای مجازی.
من ناراحت میشوم و به ایشان میگویم دوست دارم این یکساعت را در خانه باشی تا از وجودت استفاده کنم و کمتر دلتنگ و دلگیر باشم.
او اول کمی ناراحت میشود، ولی بعد میپذیرد، اما فردا همین کار را به شکلهای دیگر تکرار میکند. وقتی به ایشان می گویم: مگر نگفته بودم در خانه باش؟
می گوید: تو که این موضوع را نگفته بودی. آن موضوع دیگری بود. و ادامه میدهد که مگر زنهای بقیه دانشجوها چه میکنند؟ همه همینطورند. صبح میروند و شب برمیگردند.
من میگویم: شاید آنها اشتباه میکنند یا اینکه آن زنان همسرانشان را دوست ندارند و هرقدر همسرانشان در منزل نباشند، راحتترند، ولی من اینچنین نیستم. وقتی نیستی دلتنگ هستم، حتی گهگاه گریه میکنم. اما همسرم همچنان همان شیوۀ خود را ادامه میدهد.
و من اکنون درماندهام چه کنم؟ راهنمایی و یاریام کنید تا بتوانم زندگیمان را سامان دهم.
- ۹۷/۰۶/۳۰