وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

🔹فرشته عذاب!

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۵۱ ب.ظ

🔹فرشته عذاب!

🖌نویسنده: خانم هانیه‌سادات سلطانی

🔸اشاره:
پس از انتشار نوشته خانم ریحانه فرجی؛ "فرشته‌ مهربان من"، نوشته دیگری از یکی دیگر از دانشجویانم رسید به نام "فرشته عذاب"، که می‌خوانیم.
نام نویسنده، مستعار است.


به نام آفرینندة خوبی‌ها
🔸دل‌نوشتة یک گمنام خطاب به حجت‌الاسلام استاد مظاهری؛
سلام‌علیکم
نیمه‌شب بود که داستان خانم فرجی را در کانال «از زبان مشاور» خواندم. با قلبی شکسته و کامی تلخ با خودم می‌گویم، مگر مادرشوهرها هم این‌قدر خوب می‌شوند؟
بعد کمی به بخت و اقبال خودم بدوبیراه می‌گویم، بغض می‌کنم، گوشی را برمی‌دارم برای نوشتن طومار گلایه
که اگر از فرشته‌های مهربان تمجید می‌کنید، کمی هم فرشته‌های عذاب (امثال مادر شوهر من) را نصیحت کنید.
حالا قرار است هر مادرشوهری که این متن را خواند با خودش بیندیشد به‌به چه عروسی؟! خدا بدهد شانس.
احتمالاً حسودی می‌کنم، حسودی هم نه. حقیقتاً اهل حسودی‌کردن نیستم، اما غبطه می‌خورم.
خاطرم هست مجرد که بودم، وقتی به همسر خیالی‌ام فکر می‌کردم برایش یک مادر پیر هم متصور می‌شدم، توی همان خیالاتم می‌فرستادمش حج واجب که آخر عمری آرزوی برآورده نشده دلش را آزرده نکند، قبل از سفر برایش یک چمدان سوغات می‌خریدم، برای همة نوه‌ها و نتیجه‌ها که بی‌دغدغه، تمام سفرش صرف زیارت شود.
با خودم فکر می‌کردم هر بار که آذوقة زمستان آماده کنم حتماً بخشی را برای او تدارک خواهم دید، سنش بالاست ثواب دارد.
خلاصه که تمام تصوراتم پر بود از خاطرات خوب با مادرشوهر پیر خیالی‌ام.
اما واقعیت چندان شبیه تصوراتم نبود، ...
خلاصه که خواستم از این فرشتة عذاب گلایه کنم.
پسرم روی پایم خوابیده بود، نگاهش کردم، اندیشیدم که من از کدامشان می‌شوم، از آن مهربان‌هایش؟! یا آن فرشته‌های عذاب؟!
و نوشته‌ام سمت‌وسوی دیگری گرفت...

🔸و حالا دل‌نوشتة من برای عروس‌هایی مثل خودم که کم نیستند؛

نوشتة خانم فرجی را که خواندم، به عنوان یک عروس حسرت چنین مادرشوهری را خوردم. با خودم زمزمه کردم یادت باشد پسرت که بزرگ شد و رخت دامادی به تن کرد، تو هم بشوی فرشتة مهربان عروست.
از آن‌هایی که کم‌اند و حسرت برانگیز.
نکند بین دعواهای عروس - مادرشوهری نگذاری پسرت طعم داشتن عشق و مادر را یکجا بچشد. نکند زیر قولی بزنی که وقتی چشمش را به این دنیا گشود توی گوشش زمزمه کردی: "نمی‌گذارم آب توی دلت تکان بخورد."
کار از کار من و مادر همسرم گذشته، روی صحبتم با مادرشوهرهای فعلی نیست، می‌خواهم با عروس‌های اینجا کمی درد دل کنم، آن‌هایی که مثل من و برعکس خانم فرجی، زندگی آن‌قدرها هم روی خوشش را نشانشان نداده است.
همان‌هایی که مثل من از شب عقدشان بغض‌هایشان را پشت لبخند تلخشان فروخوردند که آب توی دل پدر و مادرشان تکان نخورد.
همان‌هایی که در خانة پدر، لوس و دردانه بودند و در خانة مادرشوهر، با شنیدن طعنه و کنایه، پوست انداختند و بزرگ شدند.
همان‌هایی که روی تخت بیمارستان، موقع تولد فرزندشان با خودشان می‌جنگیدند که از قلب شکسته‌شان بگذرند یا تقصیرات مادرشوهر.
روی صحبتم با عروس‌های جمع است، آن‌هایی که مثل من دل خوشی از خانوادة شوهر ندارند.
بیایید از خودمان شروع کنیم و این سیکل معیوب عروس - مادرشوهری را ختم به خیر کنیم.
پسرانی تربیت کنیم لایق دردانه‌های مردم،
از ما که گذشت...
اگر داستان زندگی ما فرشتة مهربان ندارد، خودمان بشویم فرشته‌های مهربان داستان زندگی عروس‌هایمان.
به جای هر قطره اشکی که ریختیم، توی دل عروس‌هایمان یک لبخند بکاریم.
حیف این زندگی نیست که نیمی از آن به تلخی و جنگ با مادرشوهرمان بگذرد و نیم دیگرش به تلخی‌کردن با عروس؟!

  • ۹۹/۱۱/۱۸
  • علی اکبر مظاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">