ریشههای طلاق (۵)
ریشههای طلاق (۵)
نویسنده_و_مشاور: علی_اکبر_مظاهری
کمبود یا نبود ایمان مذهبی
مؤمن، کارهایش را بر اساس ایمان و رضایت خداوند سبحان انجام میدهد. او، در هرکار، میاندیشد که آیا این کردار من، گفتار من، افکار من، برابر رضایت خدا هست یا نه؟ اگر هست، انجام میدهد. اگر نیست، انجام نمیدهد. انسان دیندار، ممکن است اشتباه کند، اما ممکن نیست چشم در چشم خدا بدوزد و او را نافرمانی کند؛ محال است.
از زبان مشاور
مشاورهٔ خانواده
ظالم نباش!
آقا و خانم «ایمانی»، که متدیناند و نزاعهایی ناعاقلانه داشتند، نزدم آمدند به مشاوره. مسائلشان را کاویدیم. ریشههایی از مجادلههایشان آشکار شد. دانستم یکی به دیگری ظلم میکند. آشکار نکردم. راهکارهایی بیان شد. جلسه دیگری نیاز بود. گفتم هفتهٔ بعد.
وقتی از در اتاق مشاوره بیرون رفتند، او را که ظالم دانسته بودم، صدا زدم. تنهایی، آهسته، که همسرش نشنود، اما با تأکید، به او گفتم: ظالم نباش!
تکان خورد؛ سخت. و رفتند.
هفتهٔ بعد که آمدند، حالشان بهتر بود؛ خیلی بهتر. او که ظالم بود، ساکت بود. او که مظلوم بود، گفت: «زندگیمان خوب شد... .»
او که ظالم بود، صحبت تنهایی خواست. او را که مظلوم بود، به بیرون اتاق هدایت کردم. وقتی تنها شدیم، او که ظالم بود، گریست، گریستنی تلخ، اما خوش.
گفت: «آن سخن آخر نوبت قبل که گفتید ظالم نباش، من را به درون خودم فرو برد. در مکانی دنج، با خدا خلوت کردم. اندیشیدم. خود را محاسبه کردم. دیدم که ظالمم. از خدا شرم کردم. توبه کردم. با همسرم مهربانی کردم. دیگر به او ظلم نکردم. همه چیز درست شد.»
او را آفرین کردم که چنین با ایمان است. خداپرست است. با انصاف است.
دیگر زندگیشان خوب شد. خوبِ خوب.
الاهی شکر.
۲۵ آذر ۱۴۰۱
http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۱/۱۰/۱۰