وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاخته ها» ثبت شده است

۲۴
آذر

آموزش

 از زبان مشاور

فاخته‏‌های غریب‏

ما همیشه جوانان را به ازدواج «بهنگام» تشویق مى‏‌کنیم و نیز تحصیلات عالى علمى را مانع ازدواج نمى‏‌دانیم و ازدواج در دوران‏ دانشجویى را تشویق مى‏‌نماییم. از این ‏رو، دانشجویان متأهّل اگر برایشان مشکلى پدید آید، توقع دارند که ایشان را در حلّ مشکلشان یاری کنیم و این توقعى «بجا» است.

حمیدرضا که سال سوم دانشگاه را می‏‌گذراند، نه ماه پس از نامزدی، با همسرش «هم‌آشیانه» شد و زندگی مشترک را آغاز کردند. حدود سه ماه از عروسی‌شان می‌گذشت که پریشان و افسرده، به دفتر مشاوره آمد. گفتم: هان، تازه داماد! چه شده؟ به این زودی بریده‏‌ای؟!

حمیدرضا گفت: «من و همسرم، در این دیار غربت، غیر از همدیگر کسی را نداریم. از دیارمان هجرت‏ کرده‏‌ایم تا این‌جا، دور از همۀ خویشان، هم درس بخوانیم و هم زندگی‏مان را که تازه شروع‏ کرده‏‌ایم، با یکدیگر به خوبی بگذرانیم؛ امّا خوشمان نیست. همسرم با من جرّ و بحث و بداخلاقی می‏‌کند، بهانه می‏‌گیرد؛ وقتی خانواده‏‌ام از شهرستان به این‌جا می‏‌آیند، با آنان نیز بدرفتاری می‏‌کند. از زندگی‏مان‏ راضی نیستیم. همسرم را دوست دارم و او هم مرا دوست‏ دارد؛ امّا انتظاری که از زندگی مشترک داشتیم، حاصل نشده و آن‏ لذّتـی را که از زندگی زن و شوهری توقّع داشتیم، نمی‏‌بریم. هر دو، همین احساس را داریم؛ هم غربت و دوری از دیار و بستگان و هم‏ ناخوشی زندگی دو نفری. مگر شما نمی‏‌گویید که آدم با ازدواج، خوش‌بخت‏‌تر است و تکاملش سریع‏تر و آسان‏تر می‏‌شود؟ ما که چنین‏ احساسی نداریم».

گفتم: همسرتان که بداخلاقی و جرّ و بحث می‏‌کند، شما چه کار می‏‌کنید؟

گفت: «من هم ناخواسته مثل او عمل می‏‌کنم».

گفتم: «بیایید با هم، ریشه‏‌های ناخرسندی‏‌هایتان را پیدا کنیم». آن‌گاه، به ریشه‏‌یابی مشکلات پرداختیم. هیچ عامل قابل قبولی‏ برای ناخرسندی‏‌هایشان یافت نمی‏‌شد، تا این‌که من بحث را به سوی‏ مسائل جنسی و کام‌یابی یا ناکامی جنسی کشاندم. او اندکی خجالتی بود و به راحتی نمی‏‌خواست در این باره چیزی بگوید؛ اما آرامْ آرام، وارد بحث شد و چون سفرۀ دلش را باز کرد، ریشۀ مشکلات نمایان گردید. معلوم شد که هر دوی آنان به سبب‏ نابلدی، از بهره‏‌های جنسی محروم‏‌اند و همین ناکامی، مانع‏ شادابی زندگی‏شان شده و دِقِّ دلشان و عقدۀ محرومیت جنسی‏شان را بر سر همۀ جلوه‏‌های زندگی می‏‌گشایند و می‏‌پاشند و آن‌ها را پژمرده و فلج می‏‌کنند.

با پی بردن به این عامل اساسی، چارۀ کار نیز روشن شد: آموزش. پس به راهکارها پرداختیم و همسرش را نیز به مشاوره دعوت‏ کردیم و خانمی دانا را با همسرش آشنا نمودیم تا مهارت‏‌های ویژۀ جنسی و عاطفی را به او تعلیم دهد. پس از یک ماه، مشکل حل شد و هر دو کامیاب شدند.

حمیدرضا می‏‌گفت: «مثل این‌که حالا داریم ماه عسلمان را می‌‌گذرانیم. تازه داریم معنای زندگی زن و شوهری را می‏‌فهمیم. تازه‏ فهمیدیم ازدواج یعنی چه!»

پس از دو ماه، از حمیدرضا پرسیدم: توقّعتان از زندگی مشترک‏ بر آورده شد؟

گفت: «بله. بهتر از آنچه توقّع داشتیم.»

گفتم: تنها تو، یا هر دوی شما؟

گفت: «هر دو، بلکه او بهتر از من!»

از آن جرّ و بحث‏‌ها و مجادله‏‌ها و بداخلاقی‏‌ها پرسیدم.

گفت: «تمام شد. با هم رفیقِ رفیق شده‏‌ایم».

  • علی اکبر مظاهری