وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

حکایت ریحانه زاهد

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۲۸ ق.ظ

اوسّا حیدر، بنّایی است ماهر. همسرش زهرا خانم، زنی است فهیم. درآمد اوسّا، کفاف هزینه‌های زندگی‌شان را می‌کرد؛ امّا از قضای روزگار، بازار کار اوسّا حیدر کساد شد. او دیگر نمی‌توانست هزینه‌های زندگی را تأمین کند. گاهی چند روز می‌گذشت و از مطبخ‌شان دودی برنمی‌خاست. خوراکشان نان بود و آب.

منزل ایشان نزدیک خانة والدین زهرا خانم بود. مادرخانم برای دخترش دلسوزی می‌کرد؛ غذایی می‌پخت و دختر و دامادش را به سفره‌اش دعوت می‌کرد. امّا هر وقت برای بردن دختر و دامادش به منزلشان می‌آمد، می‌دید قابلمة غذاپزی‌شان روی اجاق است؛ می‌جوشد و بوی خوش از آن برمی‌آید.

زهرا خانم به مادرش می‌گفت: «غذای ما حاضر است. شما بفرمایید بر سفرة ما.» مادر بازمی‌گشت و زهرا خانم اجاق را خاموش می‌کرد و با اوسّا حیدر نان و آب می‌خوردند؛ چون در قابلمه چیزی جز آب و ادویة خوشبو نبود.

چند ماه بر این منوال گذشت تا این‌که کار اوسّا دوباره رونق گرفت. حالا این زهرا خانم بود که غذا می‌پخت و پدر و مادرش را بر سفره‌شان دعوت می‌کرد.

  • ۹۲/۱۱/۱۳
  • علی اکبر مظاهری

قناعت

حکایت

فرهنگ خانواده

نظرات  (۶)




سلام و شب به خیر. شرمنده، چند وقت توفیق نداشتم به شما سر بزنم. کمی مشکلات، کمی دغدغه فکری، که امیدوارم با دعای شما و دوستان حل بشه.
راستی، امروز از اصفهان برگشتم. دیروز جای شما خالی، محضر آیه الله ناصری مشرف شدم و از ایشان نصیحت خواستم. از شما می خواهم که این مطلب را در سایتتان قرار دهید تا جوانها یادی از گمشده اشان هم بکنند ان شاالله.
ایشان پس از سفارش ها و نصیحت هایشان، با لهجه شیرین اصفهان فرمودند:
در مشکلات، فراوان بگوئید : یابن الحسن، یابن الحسن …
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
التماس دعا.
شاگرد همیشگی شما سعید رضایی.

پاسخ:
سلام و رحمت.
شما نیز با قلب پاکتان جوانانمان را دعا کنید.
۱۷ بهمن ۱۳۹۲ در ۹:۲۰ ق.ظ

سلاااااام

مطلب قشنگی هست ، 
اما همه آقایون هم ارزش از خود گذشتگی ندارن، و گاهی کوتاه اومدن و صبوری خانوموشون رو به اشتباه تعبیر کرده و …..( بگذریم از بقیش)

۱۶ بهمن ۱۳۹۲ در ۸:۱۴ ب.ظ
س دست جناب دهقانی زاده هم بیش از پیش درد نکنه. ما که ممنون زحمات ایشون بوده و هستیم که الحمدلله تو این کار نیک و ثمر بخش یار شمااند.
شکست نفسی هم نفرمایید لطفا! قلم شما اونقده پر باره که خواننده رو تشویق به ادامه خوندن میکنه اما تصویر زیبا و متناسب شیرینی مطلب رو در ذائقه ی خواننده مینشونه!
ضمنا ازتون خواسته بودیم مطلبی راجع به دوران جنگ و انقلاب تون هم برامون بذارید. خواستم رو مجددا و مصرانه تکرار میکنم. جدا دوست دارم در این باره ازتون بشنوم.
ممنون میشم اگه بذارید…..
پاسخ:

بله. ان شاء الله. به زودی.


 ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ در ۲:۴۱ ب.ظ
سلام بسیار زیباست. مخصوصا اون عکس پر معنا! چه خوش ذوقید شما!
ضمن تشکر از اشاره ی زیبای “در هوای او” ،
این مطلب منو یاد قدرت مدیریت فوق العاده ی خانمها انداخت. خدا میدونه زهرا خانم با این کارش چقدر اوسا حیدر رو به زندگی دلگرم کرده… چقدر این زن فهیم برای خودش پیش شوهرش احترام و عزت خریده!! اگر خانم (بیشتر) و البته آقا بدونن چطور باید حرمت خونوادشون رو نگه دارن حتی پیش نزدیکترین افراد مثل پدر و مادر اونوقته که همسرشون مثل موم میمونه تو دستشون ، همسر بهش اعتماد میکنه و چه نیکوست و خوش اون زندگی….
الاهی چنین بادا….(تکیه قلم استاد بود)
پاسخ:

انتخاب تصویر کار جناب آقای محمد دهقانی زاده است. هنر ایشان کاستی قلم من را جبران می کند.


سلامی دوباره
نفرمایید جناب استاد!
درس آموز است رفتار و بنده نوازی شما برای ما!
کم توفیقی ما را به چشم خطاپوش خود به هیچ بگیرید!

سلام استاد ارجمند!

حس خوبی داشت این نگاشت!
“هن لباس لکم و انتم لباس لهن”
تجربۀ معنی لباس یکدیگر بودن!
برقرار باشید!
پاسخ:
سلام و ادب. جانتان معنادان است. گویا میهمانی ما به سرای بشکوه شما بیش از تشریف شما به کلبه متواضع ماست. روزگارتان خجسته.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">