دزدی در کودکان (۵)
مشاورهٔ تربیتی
ادامهٔ پاسخ استاد علیاکبر مظاهری به مادری حیران
✔️ادامه راهکارهای اختصاصی:
۴. برجستهکردن حضور خدا
باور به نظارت خداوند بر اعمال انسانها را برای کودکانمان پررنگ کنیم. برخی میگویند کودک که خداشناسی نمیفهمد. اشتباه است. خداشناسی در جان و فطرت کودکان نهاده شده است.
امام صادق - علیهالسلام - میفرمایند: «کل مولود یولد علی الفطره» *١: هر نوزادی بر مبنای فطرت و سرشت خدایی متولد میشود.
برای برجستهکردن حضور خداوند در وجود کودکانمان، از قبل با همسرمان هماهنگ کنیم و در حضور فرزندمان با همسر شروع به صحبت کنیم. مخاطب ما همسرمان است، ولی کودک هم میشنود.
حدیثی یا داستانی در زمینهٔ حاضر و ناظربودن خداوند بیان کنیم و مسئله را با مثال، روشن و ملموس کنیم.
مثال:
فرض کنیم دوربینی در اتاق ما وجود دارد و شخصی ما را میبیند. به اتاق دیگر میرویم، آنجا هم دوربین هست. هر جای خانه که میرویم، دوربین گذاشتهاند. در این صورت محال است ما کار زشت یا دزدی کنیم، چون میدانیم دوربین از همهٔ کارهای ما فیلم میگیرد. خداوند هم در همهٔ این عالم هستی دوربین دارد؛ هر جا که برویم دوربین خدا از ما فیلم میگیرد و خدا میبیند.
اگر دزدی کنیم، حتی اگر تنهای تنها باشیم و هیچکسی نفهمد، خدا میبیند. خدا گفته است دزدی نکنید. اگر کسی دزدی کرد، خدا تنبیهش میکند.
روی عذاب خداوند خیلی مانور ندهیم، چون کودک را باید جذب مهربانی و محبت خداوند کرد.
برجستهکردن حضور خداوند برای کودکان به مقدار سن و فهمشان، از همهٔ راهکارهای گذشته مهمتر است.
حکایتی ماندگار:
زنگ تفریح شد. حسین کیفش را باز کرد تا خوراکیهایش را بردارد، ولی دید خوراکیهایش را در منزل جا گذاشته است.
خیلی گرسنهاش بود.
پژمان گفت: حسین، خوراکی نیاوردهای؟
حسین با ناراحتی گفت: بله، جا گذاشتهام.
پژمان گفت: بیا برویم باهم خوراکی بخریم، من پول زیادی دارم.
حسین خوشحال شد. باهم به سمت بوفهٔ مدرسه رفتند و دو تا کیک شکلاتی بزرگ و خوشمزه و آبمیوه خریدند.
پژمان گفت: حسین، تو هم باید فردا برای من خوراکی بخری.
حسین گفت: من که اینقدر پول ندارم.
پژمان نیشخندی زد و گفت: از جیب پدرت بردار.
حسین گفت: کیف پول پدرم همراهش هست.
پژمان گفت: کاری ندارد؛ وقتی پدرت از سر کار برگشت و کسی در اتاق نبود و تو را نمیدید، برو و از کیفش پول بردار.
حسین با تعجب گفت: وقتی کسی در اتاق نبود و مرا نمیدید! خدا همیشه و همهجا ما را میبیند. من این کار را هرگز نمیکنم.
حسین دست پژمان را رها کرد و گفت: خوراکیهایت هم برای خودت باشد. من نمیخورم.
↩️١.بحارالانوار، ج ٢، صفحه ٨٧-٨٨
به قلم خانم نرگس صفرخانلو
۹۸/۷/۲۰
- ۹۸/۰۷/۲۰