وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی
۲۲
خرداد

زندگی بدون دعوا و دلخوری امکان ندارد!

انتشار پست اول و دوم «جنگ و صلح همسران» بازتاب‌های قابل توجهی داشت. گویا مطلب تازه‌ای خوانده‌اند. تحلیل مطلب برایشان دشوار بود. من اما، همچنان بر همان سخن تأکید کردم که نمی‌شاید، بلکه نمی‌باید که همسران، در طول زندگی مشترکشان، با هم دعوا کنند، با هم مجادله کنند، از هم عیب‌جویی کنند، به هم عیب‌گویی کنند، برای هم استدلال کنند، از هم انتقاد کنند، از هم گلایه کنند.
برخی‌ها این مطلب را آرمانی می‌پنداشتند، که در عمل، ممکن نیست. اما من برایشان توضیح می‌دادم که ممکن است، بلکه شایسته است، و بلکه بایستهٔ حتمی است.
بیشتر ایشان خانم بودند. چون در میان خانم‌ها این نظر بیشتر رواج دارد که زندگی، بدون دعوا و دلخوری و گلایه و بدگویی از همسر در نزد دیگران و درددل کردن برای مامان و خواهر و خاله‌باجی و خاله‌زنکان امکان ندارد. حتی برخی از دانشجویان ما نیز همین را عقیده داشتند.

  • علی اکبر مظاهری
۱۴
خرداد

«نه»های پنجگا‌نه

در زندگی زن و شوهری و در روابط کلامی و رفتاری همسران، بایدها و نبایدهایی وجود دارد.
اکنون در موضوع «جنگ و صلح همسران» می‌گوییم:
همسران، برای سعادتمندی خود و آبادانی زندگیشان، باید پنج «نه»ی حتمی را همیشه مراعات کنند:

  • علی اکبر مظاهری
۰۶
خرداد

  • علی اکبر مظاهری
۳۱
ارديبهشت

✅ جنگ و صلح همسران

✍️ نویسنده و مشاور: علی‌اکبر مظاهری

یک عقیده در میان مردمان جامعه ما رواج دارد که می‌گوید:
طبیعی و حتمی است که زن و شوهر با هم دعوا کنند. ممکن نیست که رنجشی از هم نداشته باشند و در زندگی مشترکشان هیچ دلخوری‌ای ایجاد نشود.
این سخن عوام فرهنگ‌ضعیف و نیم‌عاقل است.
اما عاقل‌تران می‌گویند:
ایجاد دعوا و اختلاف، در زندگی همسران، طبیعی است، بلکه حتمی است، اما مهم آن است که مهارت مدیریت دعوا را داشته باشند و صلح کنند.
یعنی فرض را بر این می‌گذرانند که نمی‌شود همسران دعوا و قهر نداشته باشند، اما باید آن را زود جمع کنند و فیصله دهند و زندگی را به روال عادی برگردانند.

⚘ نظر درست

نظر صحیح آن است که این عقیده و اندیشه‌، از بیخ و بن، باطل است.
می‌شود، بلکه می‌شاید، و بلکه می‌باید که هیچ آشوبی میان همسران برپا نشود، هیچ دعوایی نکنند، هیچ رنجشی ایجاد نکنند. هیچ‌ زمان و در هیچ موقعیت.

💎 شکستن جام عشق

هربار که میان همسران دعوا درست می‌شود، یک مقدار از محبتشان کاسته می‌شود و با آشتی کردن، آن مقدار محبت که رفته، همه‌اش باز نمی‌گردد. با هربار دعوا، یک ترک به جام عشق زن و شوهر می‌خورد. آشتی پس از جفا و بدزبانی، آن ترک را به‌کلی ترمیم نمی‌کند.
بزرگ‌ترها دیده‌اند و جوان‌ترها شنیده‌اند که در زمان قدیم، شغلی بود به نام "بست‌زنی". اگر ظرفی بلوری یا شیشه‌ای یا چینی یا کوزه‌ای می‌شکست، آن را نزد "اوستا بندزن" می‌بردند که آن را بازآفرینی کند. اوستا، موادی چسبنده را لابه‌لای قطعه‌های شکسته می‌مالید و آن‌ها را به وسیله فلزهایی باریک به هم وصل می‌کرد، مانند بخیه‌کردن، تا مدتی دیگر از آن ظرف استفاده شود.
من تجربه کرده‌ام: وقتی به ظرف‌ها، قبل از شکستن، تلنگر می‌زدیم، صدای زنگ می‌داد. می‌گفتیم صدای زندگی است. اما پس از بست‌زدن، تلنگر که می‌زیم، طنین حیات نداشت. می‌گفتیم صدای مرگ می‌دهد.

💍 همه همسران! به‌ویژه همسران جوان!
بگذارید جام‌های عشقتان طنین دلنواز زندگی دهد.
نپسندید که با مجادله، عیبجویی، انتقاد، گلایه، و دعوا، جام عشقتان ترک بخورد، یا بشکند.
به "بست‌زدن"، دل خوش نکنید.
بگذارید جام بلور عشقتان زنده بماند و طنین حیات دهد.

  • علی اکبر مظاهری
۲۳
ارديبهشت

❇️ عید فطر، جشن پیروزی در جهاد اکبر است

🖋در مصاحبهٔ خبرگزاری رسا با حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر مظاهری

حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر مظاهری، نویسنده و پژوهشگر سبک زندگی و خانواده در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری رسا، با اشاره به فرارسیدن عید فطر، اظهار داشت: فطر از فطرت و عید به‌معنای بازگشت است، بنابراین انسان در این روز به فطرت خدایی خود بازمی‌گردد و جانش شکوفا می‌شود.

🔹عید فطر، روز پاکی انسان از زنگارهای درون

وی ادامه داد: به‌دلیل ریاضت‌هایی که انسان در ماه رمضان کشیده و جان خود را از زنگارها و آلودگی‌ها زدوده است، پاک و طاهر می‌شود و با عباداتی که انجام داده است، غبارها از گوهر فطرت انسانی‌اش پاک می‌شود؛ به همین دلیل، برای شکرانهٔ این نعمت، جشن عید برپا می‌کند.

حجت‌الاسلام والمسلمین مظاهری با بیان اینکه عید فطر روز پیروزی انسان بر نفس امّاره است، عنوان کرد: انسان در این روز، شیاطین درون و برون را از خود دور می‌کند و به موفقیت بزرگ در جهاد اکبر دست می‌یابد. به همین دلیل است که حضرت علی(ع) در خطبه ۴۲۸ نهج‌البلاغه می‌فرماید: «روز عید فطر برای کسانی که روزه‌شان قبول شده، بهترین روز است... و هر روزی که در آن، معصیت خدا نشود، روز عید و مبارک است.»

وی افزود: این سخن تأکید می‌کند هر روزی که معصیت و گناه در آن صورت بگیرد، نامبارک و نحس است و فرد گناهکار نیز انسانی منحوس است، بنابراین باید تلاش کنیم تمام روزهای سال را برای خود عید قرار بدهیم و این امر هم جز با اطاعت اوامر الهی و دوری از گناهان امکان‌پذیر نیست.

🔹نماز عید فطر، عبادتی بزرگ و ارجمند

کارشناس مسائل خانواده، نماز عید فطر را عبادت اجتماعی بزرگی خواند و گفت: نمازهای عید فطر و عید قربان شبیه به هم است و در طول سال همین دو بار خوانده می‌شود. در قنوت این نمازها، دعاها و مطالب بسیار مهمی بیان می‌شود؛ به همین دلیل باید نماز عید فطر را عبادتی بزرگ و ارجمند بدانیم.

وی افزود: نماز عید فطر عبادتی دل‌شاد‌کن است و کسانی که در این عبادت شرکت می‌کنند، گویا در جشن پیروزی حضور یافته‌اند؛ چراکه توانسته‌اند یک ماه، خدا را عبادت کند، از گناهان دوری گزینند و بر هوای نفس فائق آید.

  • علی اکبر مظاهری
۲۲
ارديبهشت

«معجزۀ هدیه، در جان همسران!» اخلاق و خانواده از منظر قرآن و اهل بیت(ع) / نوشتاری از استاد علی اکبر مظاهری – بخش بیست و نهم

استاد مظاهری
استاد مظاهری

شفقنا هر روز ماه مبارک رمضان را با هدیه‌ای از بوستان خجسته قرآن و اهل بیت(ع) با موضوع مهم «اخلاق و خانواده» به قلم حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مظاهری استاد اخلاق و خانواده، مهمان خانه و خانواده‌ ها خواهد بود. انتقادات و پیشنهادات مخاطبین به استاد علی اکبر مظاهری منتقل خواهد شد و آقای مظاهری پاسخگوی سوالات احتمالی مخاطبان عزیز خواهد بود.

استاد مظاهری در بخش بیست و نهم نوشتاری که در اختیار شفقنا قرار داده، آورده است:

یکی از کوچک‌های بزرگ در روابط همسران، به‌ویژه زوج‌های جوان، «اهدای هدیه» است.

افسوس که بسیاری از مردمان، هدیه را جزو هزینه‌های زندگی نمی‌شمارند و اهدای آن را از وظایف همسران نمی‌دانند.

البته از منظر قوانین حقوقی نیز مسأله به همین شکل است؛ هدیه، جزو نفقه نیست و اهدای آن بر عهدۀ کسی نیست؛ امّا فراتر از دیدگاه حقوق، دیدگاه اخلاق است. از منظر اخلاق، پاره‌ای از آنچه در قوانین حقوقی آمده است، کمرنگ یا ناپدید می‌گردد و در عوض، پدیده‌های دیگری جلوه‌گر می‌شوند که از آنچه در حقوق آمده است، زیباتر و آسان‌ترند.

اهدای هدیه، بی‌آن‌که سختی نفقه را داشته باشد، از آن خوشایندتر است، زیرا نه تنها اجبار حقوقی و دشواری تکلیف را ندارد، بلکه عملی شوق‌انگیز و لذت‌بخش است و انجام آن، نه تنها خستگی نمی‌آورد، بلکه خشنودی و بهجت می‌آفریند.

ارجمندی هدیه

هـدیه، مایـۀ دلخوشی همسر است ـ چه زن و چه مرد ـ و او را بـه زنـدگـی امیدوارتر می‌کند و از خستگی‌هایش می‌کاهد و تحمّل دشواری‌ها را بر او آسان می‌نماید.

پیام هدیه به همسر این است که: دوستت دارم، برایم عزیزی، ارزشت را می‌دانم. هدیه سبب افزایش محبّت و کاهش رنج است.

این سخن ارجمند پیامبر رحمت(ص) را بنگریم:

«تَهادوا تَحابّوا فَإِنَّ الهَدِیَّهَ تُضَعِّفُ الحُبَّ وَتَذهَبُ بِغَوائِلِ الصَّدرِ؛ [۱]

به یکدیگر هدیه دهید و با همدیگر دوستی ورزید، که اهدای هدیه، دوستی را افزون می‌کند و کینه‌ها و تیرگی‌های سینه را می‌زداید.»

حسابگری خردمندانه

آیا هر خانواده می‌تواند پنج درصد از هزینه‌های جاری زندگی بکاهد و آن را برای کاری مهم ذخیره کند؟ البته که می‌تواند؛ به‌خصوص اگر بنا باشد این مبلغ را در جایی سرمایه‌گذاری کند که سود سرشاری داشته باشد و فایدۀ کلانی نصیب خانواده کند. کاستن پنج درصدی از هزینه‌های جاری زندگی و مصرف آن در هدیه گرفتن برای همسر، راستی که سودای پرسودی است.

این را نیز بیفزاییم که در بسیاری از موارد، می‌توان این مبلغ را صرف خریدن چیزهایی کرد که جزو هزینه‌های جاری خانواده است و برخی نیز جزئی از نفقۀ واجب محسوب می‌شود.

آیا عاقلانه نیست که ما، به جای آن‌که به ‌کردارمان رنگ سرد تکلیف و حقوق بزنیم، رنگ آتشین عشق بزنیم؟ نفقه را به هدیه و وظیفۀ حقوقی انفاق نفقه را به کردار عاشقانۀ اهدای هدیه تبدیل کنیم، تا هم وظیفۀ تأمین هزینۀ خانواده را ادا کرده و هم شادابی و امید آفریده باشیم.

مدیریت زندگی خانوادگی، زیرکی می‌طلبد. زیرکان این جهان، سعادتمندان دو جهان‌اند. کسی که نماز واجب خود را در مسجد و به جماعت می‌خواند، هم تکلیف شرعی خویش را ادا کرده، هم پاداش چند برابر برده است.

به فرمودۀ پیامبر اکرم(ص):

«المُؤمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ؛ [۲]

مؤمن، هوشمند و زیرک است.»

آموزه‌ای از معارف اسلامی

پیامبر اکرم(ص) به جناب ابوذر فرمودند:

«یا أباذَر! لیَکُن لَکَ فی کُلِّ شَیءٍ نیَّهٌ حَتَّی فِی النَّومِ وَالأکلِ؛ [۳]

ای ابوذر! برای همۀ کردارهایت نیّت الاهی بگذار (و آن‌ها را با قصد تقرّب به بارگاه ربوبی به جای آر) حتّی خوابیدن و خوردن را.»

تو که می‌باید بخوابی، قربـهً إلی‌الله بخواب تا پاداش یابی. تو که می‌باید غذا بخوری، با نیّت جلب رضای خداوند بخور، تا به ساحَت وی نزدیک شوی.

ما به همسران می‌گوییم: شما که می‌خواهید برای همدیگر لباس و کفش و عطر بخرید، چرا آن‌ها را هدیه‌گونه نخرید و عاشقانه به یکدیگر تقدیم نکنید، تا هم ادای وظیفه کرده باشید، هم در اندام‌های زندگی‌تان نیروی تازه جاری سازید و بر رخسار حیات مشترکتان رنگی دلاویز بزنید؟

خریدن لباس همسران و نیز کفش و عطرشان، جزو هزینه‌های جاری زندگی ایشان است. حال اگر این خرید، در قالب هدیه خریده و تقدیم گردد، زدن دو هدف با یک تیر می‌شود، که این، کار زیرکان است. دانایان از فرصت‌های نیکو برای بهسازی حیات بهره می‌جویند. تبدیل هزینۀ تکلیفی به هزینۀ عاشقی، راستی که سودایی شورانگیز است و از عاقلان برمی‌آید.

احساس همسران از پوشیدن لباسی که به عنوان هدیه تهیه شده، با احساس ایشان از پوشیدن لباسی که با عنوان نفقه خریده شده باشد، متفاوت است؛ تفاوتی عظیم. لباس نفقه‌ای تن را می‌پوشاند و فایده‌های یک لباس عادی را دارد، ولی حالتی را در همسر بر نمی‌انگیزد، خاطره‌ای را زنده نمی‌کند، عشقی را نمی‌شوراند. امّا لباس هدیه‌ای، علاوه بر داشتن همۀ فایده‌های لباس نفقه‌ای، تحفه‌ای است معجزه‌آسا که تماس آن با بدن، حالتی دوست‌داشتنی را در وجود آدمی برمی‌انگیزد.

عطر، کالایی است که جزو هزینه‌های جاری زندگی است و نیز زن و شوهر، هر دو از آن بهره می‌جویند. این کالا که تحفه‌ای است جادویی، استفاده‌ای «دوسویه» دارد. آن کس که عطر می‌زند، هم خود از رایحۀ آن بهره می‌برد، هم با آن رایحه، به دیگری بهره می‌رساند. این مادّۀ سحرآمیز، در عرصۀ رابطۀ همسران، نقشی لطیف دارد. حال اگر عطر، هدیه‌ای باشد، رایحه‌ای دلاویز و عاشقانه می‌یابد و شامّۀ سر و جان را نوازشی مستانه می‌دهد.

شایسته و بایسته است که این کالای عشق‌آفرین، همواره به صورت هدیه به زندگی زن و شوهر درآید ـ به دست هر دو و برای هر دو ـ تا علاوه بر بوی خوش، بوی عشق دهد. راستی که تبدیل «هزینه» به «هدیه»، کار عاشقان است!

چرا ما گاهی از زیباترکردن زندگی خویش غفلت می‌ورزیم؟ بیایید برای خوشبختی‌مان هوشیاری ورزیم و زیرکی کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

۱: نهج‌الفصاحه، حکمت۱۸۹.

۲: بحارالأنوار، ج۶۴، ص۴۰۷.

۳: همان، ج۷۴، ص۸۲.

  • علی اکبر مظاهری
۲۱
ارديبهشت

«رفاقت همسران؛ گوهری بی‌بدیل» اخلاق و خانواده از منظر قرآن و اهل بیت(ع) / نوشتاری از استاد علی اکبر مظاهری – بخش بیست و هشتم

استاد مظاهری

شفقنا هر روز ماه مبارک رمضان را با هدیه‌ای از بوستان خجسته قرآن و اهل بیت(ع) با موضوع مهم «اخلاق و خانواده» به قلم حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مظاهری استاد اخلاق و خانواده، مهمان خانه و خانواده‌ ها خواهد بود. انتقادات و پیشنهادات مخاطبین به استاد علی اکبر مظاهری منتقل خواهد شد و آقای مظاهری پاسخگوی سوالات احتمالی مخاطبان عزیز خواهد بود.

استاد مظاهری در بخش بیست و هشتم نوشتاری که در اختیار شفقنا قرار داده، آورده است:

وصف‌ناپذیری برخی از پدیده‌ها

برخی از پدیده‌ها و پاره‌ای از اوصاف و کردارها را نمی‌توان به گونۀ کامل و جامع وصف کرد، زیرا قلم و بیان قادر به تبیین و ترسیم آن‌ها نیست. به تعبیر علمی، «یُدرَکُ وَلا یُوصَف»اند؛ یعنی درک‌شدنی‌اند، اما وصف‌شدنی نیستند. بعضی از آن‌ها را حتّی نمی‌توان به آسانی درک کرد؛ ادراک آن‌ها نیازمند دقّتِ بالا و فهم عمیق است و هر حس و اندیشه‌ای نمی‌تواند آن‌ها را به گونۀ همه‌جانبه درک کند.

یکی از آن پدیده‌های وصف‌ناشدنی دانه‌درشت در قلمرو زندگی خانوادگی، «ثمره‌های رفاقت و سازگاری همسران و زیان‌های عدم رفاقت و ناسازگاری ایشان» است.

اگر زن و شوهر با همدیگر سازگار و رفیق باشند، بیشتر خوبی‌های لازم برای یک زندگی سعادتمندانه را دارند و اگر رفیق و سازگار نباشند، بیشترِ بدی‌های لازم برای تباهی زندگی را فراهم کرده‌اند.

خدایا! اگر نعمت رفاقت را به زن و شوهری عطا کنی، به ایشان چه نداده‌ای! و اگر این موهبت را نداشته باشند، چه دارند! خدایا! نعمت رفاقت و سازگاری را که از بهترین نعمت‌های توست، به همسران عطا فرما.

اگر زن و شوهر با یکدیگر «خوب» باشند، دیگر از مشکلات زندگی باکی نیست و اگر با هم «بد» باشند، دیگر چندان بهره‌ای از حیات خانوادگی ندارند.

این «خوب بودنِ» همسران با یکدیگر، به منزلهٔ «صد» است که «نود» را نیز در بر دارد و نیز هشتاد و هفتاد و… را. بسیاری از موهبت‌های فرخندهٔ زندگی، زیرمجموعهٔ این نعمت گران‌قدرند. اگر یک زندگی همراه با آرامش و آسایش بخواهیم، به رفاقت همسران نیاز داریم. اگر علاوه بر سعادت زندگانی این‌جهانی، سعادت حیات آن‌جهانی را نیز بخواهیم، به سازگاری و رفاقت همسران نیازمندیم. از سوی دیگر، اگر دو همسر با هم ناسازگار و نارفیق باشند، علاوه بر تباهی زندگی دنیایی، آخرتشان نیز تباه می‌شود.

برای تحصیل این گوهر بی‌بدیل باید تلاش کرد و هر چه در این عرصه هزینه کنیم، می‌ارزد. خردمندی حکم می‌کند که این هدف را در صدر اهدافمان قرار دهیم. اگر این منظور تأمین شود، بسیاری از اهداف دیگر تأمین خواهد شد؛ «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست».

در قلمرو تربیت

امروزه بسیاری از والدین، به‌خصوص تحصیل‌کردگان فرهیخته و به‌ویژه مادران، تربیت نیکوی فرزند را هدف می‌گیرند؛ آن هم از بزرگ‌ترین هدف‌های زندگی. این پدیده، باعث خشنودی و امیدواری است. به این والدین آفرین می‌گوییم و این نکتۀ مهم را به ایشان تذکّر می‌دهیم که وصول به این هدف ارجمند، رفاقت و همسازی زن و شوهر را می‌طلبد. اگر همسران با یکدیگر همدل و سازگار باشند، تربیت فرزند صالح و رشید، کاری ممکن و دست‌یافتنی است؛ امّا اگر ناسازگار و ناهماهنگ باشند، وصول به این هدف عالی، محال است؛ آری، محال است.

فرزندی که پدر و مادرش رابطه‌ای خصمانه و اخلاقی ستیزه‌گرانه داشته باشند و او دائماً ناظر مجادله‌ها و دشمن‌خویی‌ها و ستیزه‌جویی‌های والدین باشد، محال است تربیتی سالم بیابد و به سعادت و سلامت کامل برسد. مجادله‌های والدین بر روان فرزندان تأثیراتی فراموش ناشدنی دارد.

در قلمرو تربیت، نیازمند آموزه‌ها و مهارت‌های بسیار و گوناگون هستیم. یکی از دانه‌درشت‌ترین مهارت‌های میدان تربیت، همدلی و رفاقت پدر و مادر است. این مهارت، تنها یک کارافزار نیست، بلکه عاملی است که مهارت‌های دیگر را نیز فعّال می‌کند و ثمردهی‌شان را افزون‌تر، آسان‌تر و زودرس‌تر می‌نماید؛ امّا اگر این عامل وجود نداشته یا معکوس آن موجود باشد؛ یعنی پدر و مادر با یکدیگر همدل و رفیق نباشند، یا با هم نزاع و دشمنی داشته باشند، کارافزارهای دیگرِ عرصۀ تربیت، ناکارآمد می‌شوند و خاصیت خود را از دست می‌دهند و حتّی «ابزارهای تربیت» به «ابزارهای ضدّ تربیت» بدل می‌شوند. این موضوعی است که باید سخت اندیشناکِ آن بود.

یک معیار

اگر کودک یا نوجوانی را دیدیم که شاداب است و در کارهای فردی و گروهی، موفّق است و روان و ذهنی فعال دارد، می‌توانیم احتمال قوی بدهیم که پدر و مادرش با هم رفیق‌اند و روابطشان حسنه است؛ و بر عکس، هرگاه کودک و نوجوانی را ببینیم که پژمرده است و در کارهایش توفیقی ندارد و ذهن و روانی خسته و افسرده دارد، می‌توان حدس قوی زد که والدین او با هم رفیق نیستند و رابطه‌شان ناسالم است.

آری؛ فرزندان موفّق و سالم ـ معمولاً ـ محصول شیرین رفاقت والدین و رابطۀ سالم ایشان‌اند و فرزندان ناموفّق و ناسالم، ثمرۀ تلخ نارفیقی والدین و رابطۀ ناسالم آنان هستند.

رابطۀ والدین و فرزندان

اگر پدر یا مادر با فرزند مشکلی داشته باشد. هیچ‌کس مانند همسرش (مادر یا پدر) نمی‌تواند آن را حل کند. این یک قاعدهٔ حتمی تربیتی است. هیچ دستی نمی‌تواند مانند دست همسر، گره افتادۀ در رابطۀ والدین با فرزندان را بگشاید؛ هیچ‌کس و هیچ‌کس. توانایی و امکان گره‌گشایی، ارتباط مستقیم و محکمی با همدلی و رفاقت همسران دارد. و بر عکس، اگر همسران با هم رفیق نباشند، آن گره، نه تنها گشوده نمی‌شود، بلکه سخت‌تر می‌گردد، تا جایی که به‌کلّی کور می‌شود و می‌دانیم که گرۀ کور را دیگر نمی‌توان با سرپنجه گشود؛ بریدن می‌طلبد.

وقتی همسران از همدیگر کینه به دل داشته باشند، همواره درصدد ضربه زدن و انتقام گرفتن هستند و در پی فرصت‌اند تا به دشمن خود نیش بزنند و زهر کینه‌شان را در پیکر او تزریق کنند. از این‌رو، تا ببینند میان همسرشان با فرزندشان ناراحتی‌ای به وجود آمده، فرصت را مغتنم می‌شمارند و کار خود را می‌کنند؛ در آتش می‌دمند تا افروخته شود و بر آن بنزین می‌پاشند تا شعله‌ور گردد و تا جایی که توان داشته باشند، از ریخته شدن آب بر آتش، پیشگیری می‌کنند.

این نیروی تخریبی را نباید دست‌کم گرفت. هیچ دشمن بیرونی، چنین توانی ندارد. هیچ‌کس از بیرون زندگی خانوادگی نمی‌تواند مانند دشمن خانگی ضربه بزند. ضربت دشمن درونی، سخت‌تر، مؤثّرتر و دقیق‌تر از ضربت دشمن بیرونی است. دلیلش نیز روشن است؛ دشمن درونی، نقاط ضعف را بهتر از دشمن بیرونی می‌شناسد و همیشه در درون زندگی حضور دارد و از چاشنی عاطفه نیز استفاده می‌کند. این‌ها حربه‌هایی است که دشمن بیرونی در اختیار ندارد. میان والدین و فرزند، سرمایۀ عاطفه وجود دارد و این سرمایه می‌تواند حربۀ کارسازی برای تحریک دشمنی فرزند بر ضدّ والدین باشد؛ به‌ویژه مادر بیشتر می¬تواند بر ضدّ پدر از این حربه استفاده کند، زیرا رابطۀ عاطفی مادر و فرزند، بیشتر و نیرومندتر است.

اگر مادر بخواهد فرزند را بر ضدّ پدر بشوراند، با مظلوم‌نمایی و گریه، عاطفۀ فرزند را می‌شوراند، آن‌گاه زمینه برای القای دشمنی و کینه مهیّا می‌شود. همچنین اگر پدر بخواهد چنین کند، می‌تواند با مقدمه‌چینی و بیان بدی‌هایی از مادر و حتّی مظلوم‌نمایی و گاهی نیز با گریه، عاطفۀ فرزند را برانگیزاند و وی را برای پذیرش دشمنی با مادر آماده کند و مادر را در ذهن و دل فرزند، خراب نماید.

پدر و مادر، هر دو، می‌‌توانند دیگری را در ذهن و دل فرزند، ظالم جلوه دهند و خود را مظلوم، و این کار، بسیار زیانبار است. فرزند، هر دو را دوست دارد. تخریب هر کدام، موجب تخریب خود فرزند نیز می‌‌شود و اندوه سنگینی بر دل او می‌نشاند. محبوب‌ترین کسان در دل و جان فرزند، پدر و مادر اویند؛ او به آنان به چشم مهربان‌ترین و خیرخواه‌ترین کسان خود می‌نگرد. حال اگر این مهربان‌ترینان و خیرخواه‌ترینان، در اندیشه و دل او به نامهربان‌ترینان و بدخواه‌ترینان بدل شوند، بنگرید که چه فاجعه‌ای رخ می‌دهد! آیا می‌توان جنایتی از این بدتر دربارۀ فرزند مرتکب شد؟! حقّا که این زیانی بزرگ است. قابل تصور نیست که پدر و مادری نیکخواه که خواهان سعادت فرزندشان‌اند، انجام چنین جنایت هولناکی را دربارۀ او روا شمارند.

اکنون روی دیگر صفحه را بنگریم: اگر والدین بخواهند جایگاه و محبوبیت همسر را در دل و اندیشۀ فرزند بالا ببرند و در این کار از آن جانمایۀ عاطفه نیز بهره گیرند، بنگرید که چه معجزه‌ای می‌توانند بکنند!

گوهر درخشان

این گوهر، یعنی رفاقت و همدلی زن و شوهر، چندان ارجمند است که در قالب قیمت‌گذاری نمی‌گنجد. هر بهایی برای تحصیل آن پرداخت شود، ارزش دارد. قربانی کردن بسیاری از هوس‌ها و خواهش‌های دل به پای آن، سزاوار است. می‌ارزد که همسران برای تحصیل آن و نگهداری‌اش، از بسیاری حقوق و امتیازهای شخصی خود بگذرند. پا نهادن بر نفس و هوس خویشتن برای تصاحب این گوهر بی‌بدیل، سودایی سودمند است؛ امّا چنگ زدن به امتیازهایی موهوم و حقوق حقیر شخصی و کوشش برای وصول به خواسته‌‌های گذرای نفسانی و در نتیجه، باختن این گوهر درخشان، خسارت محض است. با بودن این گوهر، تحصیل حقوق و امتیازهای دیگر، امکان‌پذیر است. امّا با باختن این گوهر ارجمند، بسیاری از امتیازها و حقوق دیگر نیز تباه می‌شود.

آرامش درونی

آن سکینت و مودّت و رحمتی که خداوند از ثمره‌های پیوند همسران بیان فرموده [۱]، با رفاقت و سازگاری زن و شوهر قابل تأمین است.

دوستی همسران، از بهترین آرامش‌بخش‌های روان آدمی است. اگر میان همسران رفاقت و همدلی نباشد، نه سکینتی حاصل می‌شود و نه مودّتی و نه رحمتی؛ بلکه بر عکس، با ناسازگاری همسران، خانه و کاشانۀ ایشان یا سرد و بی‌روح است یا معرکۀ کارزار. در این عرصۀ منحوس، اعصاب‌ها فرسوده می‌گردد و روان‌ها پریشان و جان‌ها آشفته و افسرده. بسیاری از افسردگی‌ها و بیماری‌های اعصاب و روان، از این ناحیه دامنگیر آدمیان می‌شود؛ چه خود زن و شوهر و چه فرزندانشان.

طبیعت اوّلی و خاصیت ذاتی ازدواج و پیوند زن و مرد و زیستن همسران در کنار یکدیگر، آرامش‌بخش است، و محبّت و مهربانی، از ثمره‌ها و پیامدهای این پیوند مقدّس است. اگر آدمیان، این پدیدهٔ فرخنده را به همان طبیعت اصلی‌اش باقی بگذارند، به‌یقین، سعادت‌آفرین خواهد بود.

آفات رفاقت

پدیده‌های این جهان را آفت‌‌هایی است درشت و ریز، پیدا و پنهان، محسوس و نامحسوس، زودهنگام و دیرهنگام، باجبران و بی‌جبران. از این‌رو، صاحبان اندیشه و خردمندان باید همواره مراقب آفت‌ها باشند و برای صیانت از داشته‌های خویش، در برابر هجوم آفات سپر گیرند و غافلگیر نشوند و نگذارند به داشته‌های ارزشمندشان آسیبی برسد و اگر آفتی توانست ـ به هر دلیل ـ لطمه‌ای به آن‌ها بزند، فوراً به جبران برخیزند و آفت‌شناسی و آفت‌زدایی کنند و رگ و ریشه‌های آفت را بخشکانند.

رفاقت زن و شوهر، که از ارجمندترین بُن‌مایه‌های زندگی خانوادگی است، آفت‌ها و دشمنان بسیاری دارد که باید مراقبشان بود؛ مراقبتی دائمی و هوشیارانه. این مراقبت، از وظایف حتمی هر دو (زن و شوهر) است. اگر یکی مراقب باشد و دیگری بی‌پروا، امنیت کامل حاصل نمی‌شود و ممکن است دشمنان سعادت و رفاقت، از غفلت آن دیگری بهره جویند و هجوم آورند و گوهر گرانسنگ و ظریفِ رفاقت دو همسر را هدف گیرند و آن را ضربت زنند و بشکنند.

این آفت‌ها گوناگون‌اند: بخشی درونی‌اند و بخشی بیرونی؛ یعنی برخی‌شان از اخلاق و احوال و کردار و گفتار خودِ زوج‌ها منشأ می‌گیرند و رستنگاهشان زندگی خصوصی زوج‌هاست و ریشه در درون جان همسران و کاشانۀ ایشان دارند، و برخی از بیرون می‌آیند و عوامل بیرونی، آن‌ها را بر ایشان و زندگانی‌شان تحمیل می‌کنند. هر دو بخش و همۀ گونه‌های آفت را باید شناخت و از آن‌ها حذر کرد.

برخی از آفت‌های رفاقت و درمان آن‌ها

۱. مجادله

مجادله و ستیزگی زوج‌ها، از دانه‌درشت‌ترین آفت‌های رفاقت همسران است. این آفت، چونان موریانه‌ای است که در پیکرۀ حیات خانوادگی نفوذ می‌کند و آن را پوک و پوسیده می‌نماید. عرصۀ ستیزه‌گری، عرصه‌ای خسارتبار است که همۀ جدال‌کنندگان در آن زیان می‌بینند. این نبرد، بی‌برنده است. در این میدان، هر دو جبهه بازنده‌اند و هیچ برنده‌ای برای این کارزار، قابل تصوّر نیست.

مبارزان میدان جدال و نزاع، عاقلان نیستند و داور این میدان، عقل نیست، تا در پایان نبرد، به نفع یکی و به زیان دیگری حکم کند؛ بلکه مبارزان این نبرد، سفیهان‌اند و داور آن جهل است؛ از این‌روست که در چنین صحنۀ غبارآلودی، هیچ پدیدۀ واضح و روشنی یافت نمی‌شود. لجاجت‌های کور، خشم‌های بی‌مهار، عصبانیت‌های بی‌منطق و بیمارگونه، و خودخواهی‌های فضیلت‌سوز، چنان بر تارک یکدیگر می‌کوبند که مغز اندیشه‌ورز را گیج می‌کنند و آن را از خردمندی بازمی‌دارند.

فرجام این نبرد کور، از همان آغاز معلوم است: شکست دو سویه! از این‌روست که خردمندی حکم می‌کند آدمی، از همان آغاز به چنین عرصۀ نامبارکی، پای نگذارد.

همسران و دیگران نگویند: بالأخره مسائلی در زندگی خانوادگی و در روابط زوج‌ها پیش می‌آید که برای حلّ آن‌ها چاره‌ای جز بحث و مناقشه نیست؛ زیرا ما می‌گوییم: هیچ مسأله‌ای با مجادله و مناقشه حل نمی‌گردد، بلکه با مناقشه، اگر راه‌حلّی هم برای مسأله وجود داشته باشد، گُم می‌شود.

راه‌های حلّ مسائل خانوادگی و ابزارهای گشایش گره‌های روابط همسران را باید در جایی غیر از میدان نبرد و جدال پیدا کرد. در این باره، در کتاب “نبرد بی‌برنده” به تفصیل سخن گفته‌ایم؛ مراجعه فرمایید.[۲]

پیامبر اعظم(ص) دربارۀ نکوهیدگی مجادله و مخاصمه، فرموده‌اند:

«لایَستَکمِلُ عَبدٌ حَقیقَهَ الإیمانِ حَتّی یَدَعَ المِراءَ وَإن کانَ مُحِقّاً»؛[۳]

آدمی به مرتبۀ کمال ایمان نمی‌رسد، تا آن‌که مجادله و ستیز را وانهد؛ اگرچه بر حق باشد.

۲. عیب‌جویی و عیب‌گویی

همۀ آدمیان خویشتن را دوست دارند. «حُبّ ذات» و خویشتن‌دوستی، از نیرومندترین علاقه‌های آدمی است. از این‌روست که ما اهانت به خود را برنمی‌تابیم، اگرچه در جامۀ انتقاد باشد؛ حتّی اگر به یقین بدانیم که انتقاد کننده، قصد دشمنی ندارد و خیرخواه است.

عیب‌جویی و عیب‌گویی، چونان سمّ کشنده است که اگر پای درخت رفاقت و محبّت همسران ریخته شود، ریشه‌های درخت را می‌سوزاند و شاخه‌هایش را می‌خشکاند و میوه‌هایش را می‌پوساند.

۳. خودخواهی‌های جاهلانه

این‌که آدمی خویشتن را دوست بدارد، طبیعی است، امّا آنچه ناپسند است و خاستگاه بسیاری از بدی‌هاست، خودخواهی متکبّرانه و جاهلانه است.

مادر بت‌ها بت نفـــس شمــاست

زان ‌که آن بت مار و این بت اژدهاست [۴]

خودخواهیِ مذموم، نوعی از خودپرستی است و خودپرستی، نوعی از بت‌پرستی است. این خویشتن‌خواهی سبب می‌شود که آدمی دیگران را فدایی خود بخواهد؛ منافع خویش را بر منافع همگان برتر نهد؛ خواسته‌ها و آرای خود را بر خواسته‌ها و نظرهای دیگران ترجیح دهد.

این خودخواهی، موجب نوعی استبداد می‌شود. آدم خودخواه، اگر پادشاه باشد، پادشاهی ستمکار است؛ اگر حاکم باشد، حاکمی خودکامه است؛ اگر داروغه باشد، داروغه ای زورگوست؛ و اگر همسر باشد، همسری ناسازگار است! او می‌خواهد همه چیز به رأی او باشد؛ همۀ کسان، به فرمان او باشند؛ همۀ کارها به ارادۀ او انجام پذیرد. حال آن‌که وقتی دو نفر بر کاری مشترک توافق کردند، شیوۀ عادلانه آن است که نظر و ارادۀ هر دو در انجام کار دخیل باشد. معنای اشتراک در کار، همین است. ممکن است وظایف هر کدام ـ به هر دلیل ـ متفاوت باشد؛ امّا اصل شراکت در امور باید مراعات شود.

پسر و دختر، تا همسر نشده‌اند، می‌توانند در یک کار صد در صد نظر خود را لحاظ و اِعمال کنند؛ امّا چون همسر شدند، «صد» به «پنجاه» بدل می‌شود. این دربارۀ انجام کارها.

امّا مهم‌تر از این، خودخواهی ضدّ اخلاقی است، که آن مخرّب‌تر از نوع اوّل است. تکبّرورزی، بسیاری از رنجاندن‌ها، بسیاری از بدزبانی‌ها، پاره‌ای از قهرکردن‌ها و بسیاری از زورگویی‌ها، بداخلاقی‌ها، فخرفروشی‌ها، تحقیرکردن‌ها، و کثیری دیگر از بدرفتاری‌ها، از خودخواهی منشأ می‌گیرند.

زوج‌های جوان از همان آغاز حیات مشترک و حتّی پیش از آن، باید خویشتن را واکاوند و به بررسی دقیق احوال و اخلاق خود بپردازند و اگر عنصر خودخواهی را در وجود خویش یافتند، به اصلاح آن برخیزند و به یقین بدانند همان‌گونه که خودخواهی با خداخواهی فراهم نمی‌آیند، خودخواهی با همسرخواهی نیز یکجا جمع نمی‌شوند. «یک قدم بر خویشتن نِه، وان دگر در کوی دوست».

۴. لجاجت‌های کودکانه

اگرچه برای ایجاد و بروز لجاجت، علّت‌های گوناگونی بیان می‌شود؛ امّا منشأ اصلی این رفتار نابهنجار، کوتاهی عقل و ضعف شخصیت آدمی است. لجبازی، کار کودکان است. رشیدان، محال است لجبازی کنند. انسان رشدیافته و صاحب شخصیت سالم، شاید بر اثر عواملی دچار خشم شود و کاری خشمگینانه انجام دهد؛ امّا زود خشم خویش را مهار می‌کند و اگر به گاه خشمناکی کار ناشایستی کرده باشد، آن را جبران می‌نماید و هرگز خشمش به لجاجت ناعاقلانه بدل نمی‌شود.

لجاجت و خردمندی مانند نور و ظلمت‌اند؛ همچنان که روشنایی و تاریکی، هرگز در یک زمان و یک مکان فراهم نمی‌آیند، لجبازی نیز هرگز با خردمندی و بزرگواری جمع نمی‌شوند. در نتیجه و به تناسب بحث ما، «لجاجت» با «رفاقت» هرگز در خانه‌ای فراهم نمی‌آیند. اگر لجاجت از دری به خانۀ زوجی درآید، رفاقت از در دیگر یا از پنجره بیرون می‌رود.

این سخن، تنها یک موعظۀ اخلاقی نیست، بلکه یک اصل اصیل در قلمرو مدیریت زندگی خانوادگی است.

این را نیز بیفزاییم که لجاجت، یک بازی دوسویه است و اجرای آن دست‌کم به دو بازیگر نیاز دارد. اگر هر دو همسر نقشی بر عهده گیرند، بازی ادامه می‌یابد؛ امّا اگر یکی‌شان از آغاز وارد صحنه نشود و یا آن را پس از ورود ترک کند، این بازی یا آغاز نمی‌شود و یا دوام نمی‌یابد. بنابراین، آن کس که اصلاً به این آتش‌بازی بچگانه نپردازد، یا اگر پرداخت، زودتر از دیگری آن را وانهد، عاقل‌تر است و «عاقل آن است که اندیشه کند پایان را».

۵. دخالت‌های ناروای دیگران

دخالت‌های بیجای دیگران در زندگی زوج‌های جوان و غیر جوان، دمار از روزگار ایشان برمی‌آورد. همسران، به‌ویژه زوج‌های جوان، باید هوشیارانه کشیک زندگی خصوصی خود را بکشند و هوای همدیگر را داشته باشند و با همدلی و همفکری، زیرکانه و ماهرانه و بدون هیاهو، در برابر ضربت‌های دشمنان سعادت خویش سپر گیرند و پیرامون زندگی خصوصی‌شان حصاری نفوذناپذیر بکشند و به هیچ‌کس ـ هرکس باشد ـ مجال نفوذ به کاشانه‌شان را ندهند.

۶. ناکامی جنسی

نقش و سهم امور جنسی در حیات زوجیت، به‌واقع بسیار بیش از مقداری است که فرهنگ و جامعه و همسران ما برای آن قائل‌اند. این پدیده، از بزرگ‌ترین و اثرگذارترین پدیده‌های زندگانی است.

بسیاری از فرخندگی‌های حیات زوج‌های جوان و نیز همگان، مرهون کامیابی جنسی و عاطفی ایشان است؛ همان‌گونه که کثیری از ناخجستگی‌های زندگانی خانوادگی، نتیجۀ ناکامی در همین قلمرو است.

سخن اکنونی ما در باب رفاقت زوج‌ها است؛ از این‌رو به‌صراحت می‌گوییم: از جمله امور مهم در ایجاد و دوام پیوند دوستی همسران و پایداری رفاقت و سازگاری ایشان، همانا موهبت‌های بی‌بدیل کامیابی جنسی و بهرۀ عاطفی است؛ همچنان که بسیاری از دلسردی‌های همسران و نامرادی‌هایشان در قلمرو زندگی خانوادگی (حتی در عرصه‌های اجتماعی) محصول ناکامی جنسی است. هیچ عامل دیگری نمی‌تواند جایگزین این اصل اصیل زندگی زن و شوهری شود.

بنابراین، زوج‌های جوان و دیگر همسران، همدلانه و طبیبانه، این پدیدۀ مهم زندگی‌شان را وارسی کنند. اگر هر دو از این بابت احساس رضایت و کامیابی کافی می‌کنند، خدا را شکر بگزارند و در کمال و بهبود آن بکوشند، امّا اگر هر دو یا یکی‌شان کامیاب و خشنود نیستند و از این موهبت خجسته الاهی، بهرۀ کافی و مطلوب را ندارند، بی‌درنگ در پی چاره برآیند؛ عوامل ضعف و ناتوانی ناکامی یا بی‌میلی و بی‌رغبتی را بشناسند و به رفع و درمان آن برخیزند و مهارت‌های هنرمندانه، هوشیارانه، زیرکانه و رندانۀ این وادی پر رمز و راز را بیاموزند. در این راه، راهنمایی‌های یک مشاور امین، ماهر و دانا، چراغ راه است.

رفاقت همسران، با رضایت جنسی و عاطفی ایشان، پیوندی جانانه دارد؛ آن «رفاقت» با این «رضایت»، توأمان‌اند.

۷. سرزنش

در قلمرو زندگی خانوادگی و اخلاق همسران و تربیت فرزندان، سرزنش، هیچ جایگاهی ندارد. کسی نپندارد که با ملامت می‌توان کسی را تربیت کرد. آری؛ در عرصهٔ تربیت، شاید بتوان با ملامت، کسی را از کردار ناشایستش پشیمان کرد، امّا نمی‌توان وی را به کردار شایسته واداشت و او را هدایت و تربیت نمود، زیرا پشیمانی‌ای که با ملامت حاصل شود، که طبیعتاً با تحقیر همراه است، به‌کار هدایت و تربیت نمی‌آید. اصلاً «تربیت» با «حقارت» سازگار نیست و یکی از ثمره‌های نامبارک «ملامت»، همانا «حقارت» است.

ملامت‌گران از ماهیت انسان بی‌خبرند. این سخن امام صادق(ع) را ببینید:

«لَو عَلِمَ النّاسُ کَیفَ خَلَقَ اللهُ تَبارَکَ وَتَعالَی هذا الخَلقَ، لَم یَلُم اَحَدٌ اَحَداً»؛[۵]

اگر مردمان می‌دانستند که خداوند، انسان را چگونه آفرید، هیچ‌کس، هیچ‌کس را ملامت نمی‌کرد.

زوج‌های جوان و والدین و مربّیان، عزم خویش را جزم کنند که واژگان ملامت، تحقیر و توهین را از قاموس حیات خانوادگی و رفاقت و هدایت و تعلیم و تربیت حذف کنند. این واژگان نامبارک، با آن اهداف مبارک، هرگز سازگاری ندارند، بلکه نتیجهٔ معکوس به بار می‌آورند. به فرمودهٔ امیرمؤمنان(ع):

«الإفراطُ فِی المَلامَهِ یَشُبُّ نیرانَ اللَّجاجِ»؛[۶]

افراط در ملامت، آتش لجاجت را برمی‌افروزد.

هشدار! هشدار! مبادا با آتش سرزنش، گلبرگ‌های سازگاری و رفاقت را بسوزانیم.

یک جفا از خویش و از یار و تبار

در گرانی هست چون سیصد هزار [۷]

۸. تفاوت‌های شخصیتی و اخلاقی

این را می دانیم که آفریدگار حکیم، آدمیان را گوناگون آفریده است. به فرمودۀ امام صادق(ع):

«النّاسُ مَعادِنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّهِ»؛ [۸]

مردمان، معدن‌هایند؛ چونان معادن طلا و نقره.

این گوناگونی در آفرینش آدمی، مقتضای نظام موزون آفرینش است. از این‌روست که هیچ دو نفر آدمی را نمی‌یابیم که از همه جهت مانند هم باشند. آری؛ «تشابه نسبی» میان آدمیان ممکن است، امّا «تطابق کامل» محال است.

همسران نیز مشمول این قاعدۀ حکیمانه‌اند؛ هر چه با هم همساز و هماهنگ باشند، باز تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند؛ به‌ویژه که هر کدام از پدر و مادری جداگانه متولّد شده و در خانواده‌ای دیگر پرورش یافته‌اند؛ با فرهنگ‌ها و تربیت‌های متفاوت. بنابراین، اگرچه ما سفارش اکید می‌کنیم که دختر و پسر و خانواده‌شان، هنگام انتخاب همسر، همتایی و هماهنگی همه‌جانبه را در نظر بگیرند و گزینش همسر، با بیشترین همتایی و همشأنی انجام گیرد؛ امّا همتایی صد در صد، محال است.

سخن اکنونی ما با همسرانی است که مرحلۀ انتخاب را گذرانده‌اند و اینک باید زندگانی مشترکشان را با رفاقت و همدلی ادامه دهند. راهکار کارساز و مهارت کارآمد در هنگام بروز تفاوت‌های اخلاقی و سلیقه‌ای و شخصیتی، پذیرش عاقلانۀ تفاوت‌هاست و سازگاری ماهرانه با آن‌ها و چشم‌پوشی‌های صبورانه از اختلاف سلیقه‌ها و گذشت بزرگوارانه از خطاها.

در آموزه‌های دینی ما آمده است:

«إِنَّ العاقِلُ نِصفُهُ إحتِمالٌ وَنِصفُهُ تَغافُلٌ»؛[۹]

نیمی از وجود آدم عاقل، تحمّل و شکیبایی است و نیم دیگرش تغافل و چشم‌پوشی بزرگوارانه است.

از بهترین کاربردهای این شکیبایی و چشم‌پوشی، همانا عرصۀ خانواده و روابط همسران است.

_______

۱: «مِن آیاتهِ أن خَلَقَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزواجاً لِتَسکُنوا إلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدّهً وَ رَحمَه؛ از آیات (و نشانه‌های حکمت) خداوند این است که از جنس خودتان برایتان همسرانی آفرید، تا نزد ایشان آرامش پذیرید، و میانتان الفت و رحمت نهاد.» سورهٔ‌روم، ۲۱.

۲: نبرد بی برنده، انتشارات خادم الرضا(ع)، قم، چاپ هفتم.

۳: بحارالانوار، ج۲، ص۱۳۹.

۴: مولوی، مثنوی معنوی.

۵: الکافی، ج۳، ص۱۱۳، دارالحدیث.

۶: بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۱۲.

۷: مولوی، مثنوی معنوی، دفترسوم.

۸: بحارالانوار، ج۵۸، ص۶۵.

۹: امیرمؤمنان(ع)، میزان الحکمه، حکمت ۱۴۹۱۵.

  • علی اکبر مظاهری
۲۰
ارديبهشت

«نقش دیانت در سعادت زندگی خانوادگی» اخلاق و خانواده از منظر قرآن و اهل بیت(ع) / نوشتاری از استاد علی اکبر مظاهری – بخش بیست و هفتم

شفقنا هر روز ماه مبارک رمضان را با هدیه‌ای از بوستان خجسته قرآن و اهل بیت(ع) با موضوع مهم «اخلاق و خانواده» به قلم حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مظاهری استاد اخلاق و خانواده، مهمان خانه و خانواده‌ ها خواهد بود. انتقادات و پیشنهادات مخاطبین به استاد علی اکبر مظاهری منتقل خواهد شد و آقای مظاهری پاسخگوی سوالات احتمالی مخاطبان عزیز خواهد بود.

استاد مظاهری در بخش بیست و هفتم نوشتاری که در اختیار شفقنا قرار داده، آورده است:

حکمت و شریعت

آفریدگار حکیم، از سر حکمت و مصلحت، قوانین و دستورهایی به نام «دین» برای آدمی قرار داده است. البته هیچ آفریده‌ای بی‌قانون نیست، امّا قانون زندگی آفریدگان دیگر، در سرشتشان نهاده شده و برایشان پیامبر و شریعت فرستاده نشده است؛ آن‌ها از قوانین غریزی‌شان پیروی می‌کنند و همان راهبری‌های درونی برای گذران زندگی محدودشان کافی است. امّا آفرینش انسان به گونه‌ای دیگر است؛ او برای حیاتی جاوید آفریده شده و پرورشی ویژه را می‌طلبد. اگرچه در آفرینش انسان نیز غرایزی مانند غرایز دیگر جانـداران ـ با تفاوت‌هایی ـ لحاظ شده است، امّا آدمی افزون بر آن غرایز، آرمان‌ها و استعدادهایی دارد که بدون پیامبر و دیانت، به کمال و سعادت نمی‌رسد و بدون شریعت، حیاتش فرخنده نخواهد شد.

از این‌روست که نخستین انسانی که در زمین به حیات انسانی پرداخت (حضرت آدم)، پیامبر بود و شریعت داشت و آخرین کس در این حیات زمینی، امام است و ولیّ خدا.

آدمیان؛ چه تنها باشند، چه چند نفر با هم زندگی کنند و چه زندگی خانوادگی داشته باشند و چه جامعه‌ای تشکیل دهند و حیات اجتماعی داشته باشند، نیازمند دین و آیین الاهی‌اند؛ در همۀ شئون حیات.

سعادت راستین

به‌یقین، زندگی سعادتمندانه، بدون دیانت ممکن نیست. اگر خانوادۀ بی‌دینی را دیدید که زندگی به‌ظاهر خوشی دارند، به یقین بدانید که در باطن، خوشبخت نیستند. خوشی، همیشه و لزوماً مساوی با خوشبختی نیست. یا این‌که شما از ناخوشی‌های آنان بی‌خبرید، یا خوشبختی واقعی را نشناخته‌اند که آن زندگی منهای ایمان را خوشبختانه می‌انگارند. افزون بر این‌که هر چه هم خوش باشند، اگر متدیّن و مؤمن بودند، خوشبخت‌تر می‌بودند. و اگر خانواده دینداری را دیدید که زندگی بی‌سعادت دارند، در دینداری‌شان تردید کنید؛ زیرا دیندار حقیقی، ممکن نیست بدبخت باشد. البته ممکن است در زندگی دینداران، دشواری و ناگواری باشد، ولی دشواری غیر از بدبختی است؛ چنان که ممکن است در زندگی بی‌ایمانان خوشی باشد، امّا خوشی غیر از سعادت کامل است.
دل انسان، حرم خداست:
«القَلبُ حَرَمُ اللهِ». [۱]
اگر در این حرم، به جای صاحب حرم، حرامیان نامحرم وارد شوند، حرمت آن را می‌شکنند و آرامش و صفای آن را می‌ربایند. از این‌روست که آدمی باید پاسبان حرم دل باشد و غیر صاحب حرم را به آن راه ندهد:
«فَلا تُسکِن حَرَمَ اللهِ غَیرَ اللهَ». [۲]
سخن در این است که سعادت حقیقی، بدون دیانت محال است؛ خواه زندگی فردی، خواه زندگی خانوادگی، یا زندگی اجتماعی.
«کسی که تکیه‌گاه اخلاق و شخصیتش غیر خدا باشد، مانند این است که بر پرتگاه مُشرف به سقوطی گام برمی‌دارد؛ هر لحظه احتمال سقوط دارد.» [۳]
همگان می‌دانند که جوامعِ منهای ایمان و مذهب الاهی، به فلاکت‌هایی مبتلایند. این سخن، نیازمند توضیح و استدلال نیست؛ زیرا مردمان، بیش و کم از نگونبختی جوامع بی‌ایمان آگاهند و آمار و امور سیاه‌روزی‌های آنان را می‌دانند.
خداوند، آدمی را به گونه‌ای آفریده است که منهای دیانت و پرستش، نمی‌تواند به سعادت برسد؛ همان‌سان که بدون آب و غذا و هوا نمی‌تواند زنده بماند. این قانون نظام آفرینش است. اگر آدمی به خود وا نهاده شود و راهبر و آیین نداشته باشد، حیران و سرگردان می‌ماند.
آری؛ عقل (که پیامبر درون است) و علم، می‌توانند انسان را تا جایی هدایت کنند؛ امّا این‌ها برای سعادت کامل کفایت نمی‌کنند. این‌ها بخشی از سعادت را تأمین می‌نمایند؛ آن هم اگر در قلمرو هدایت الاهی قرار گیرند و راهبرانشان پیامبران الاهی باشند؛ وگرنه عقل و علم منهای هدایت آیین آسمانی، ای‌بسا که آدمیان را به تنگنا و هلاکت بکشانند. آن عقل، عقل است که:
«عُبِدَ به الرَّحمنُ واکتُسِبَ بهِ الجِنان»؛ [۴]
کارافزار پرستش خدای رحمان باشد و به وسیله آن، بهشت فرا چنگ آید.
وگرنه شیطنتی است عقل‌نما. و آن علم، علم است که:
«نُورٌ یَقذِفُهُ اللهُ فی قَلبِ مَن یَشاء»؛ [۵]
نوری است که خدا در قلب آن کس که بخواهد، می‌تاباند.
مگر تباهی‌های بزرگ را بی‌سوادان و سفیهان انجام می‌دهند؟!

تأثیر ایمان بر حیات انسان

اگر زوج‌های جوان و غیر جوان، نگرشی خدایی به زندگی داشته باشند، حیاتشان حیاتی فرخنده خواهد بود.
چگونگی نگرش آدمی به جهان و انسان و نوع جهان‌بینی او، بر رفتار وی تأثیری ژرف دارد. هدفمند دانستن نظام آفرینش و حکیم و عادل دانستن آفریدگار جهان و انسان، بازتابی آشکار در حیات آدمی دارد و به هدفمندی زندگی او می‌انجامد و اعمال و کردار وی را اعتدال و انسجام می‌بخشد. و نیز خداوند را ناظر بر رفتار و گفتار و حتی اندیشه و افکار خویش دانستن و همواره او را مراقب خود یافتن، آثار خجسته‌ای را ثمر می‌دهد که «پارسایی» یکی از نمودهای فرخندۀ این بینش عقلی و ایمان قلبی است. همچنین امید بستن به رحمت بی‌منتهای الاهی و خوف و خشیت داشتن از کیفر و عذاب تحمّل‌ناپذیر او و آن‌گاه تلاش و استقامت برای تحصیل آن رحمت و گریز از این کیفر، از عوامل مهمّی هستند که حیاتی سعادتمند و فرحناک را برای آدمیان به ارمغان می‌آورند. [۶]
عبادت و نیایش، عطشی را فرو می‌نشاند که هیچ چیز دیگر جایگزین آن نیست. ایمان مذهبی، زندگی را مطبوع می‌کند و تلخی‌ها را شیرین یا دست‌کم قابل تحمّل؛ آن هم نه تحمّلی از سر ناچاری، بلکه تحمّلی همراه با رضایت. ایمان مذهبی، سختی‌هایی را که لازمۀ زندگانی این‌جهانی است، آسان می‌کند یا دست‌کم از دشواری آن‌ها می‌کاهد.

سخن پایانی

زوج‌های جوان و غیر جوان که خواهان سعادت‌اند، باید در زندگی‌شان برای دیانت و ایمان مذهبی، مقامی ارجمند قرار دهند و به زندگی‌شان رنگ خدایی بزنند و علاوه بر ایمان عقلی و قلبی، در کردارشان نیز احکام و آداب شرعی را مراعات کنند.

البته کسانی که به باورهای دینی نرسیده‌اند، لازم است تحقیق کنند تا به این باور برسند. راستی که برای وصول به این باور خجسته، روا است که آدمی زحمت کاوش را بر خویش هموار کند. همان‌سان که برای تأمین نیازهای معیشتی، تن به زحمت می‌دهیم، برای تأمین جانمایۀ سعادت دو جهان که همانا ایمان مذهبی است، باید بکوشیم.

آفریدگار انسان، جانمایۀ زندگی سعادتمندانه را «ایمان» بیان فرموده است و کردار نیکو را آن‌گاه نیکو و شایستۀ پاداش می‌داند که دارای پشتوانۀ ایمان باشد. این آیه را بنگرید:
«مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنثى‏ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما کانُوا یَعمَلُون» [۷]؛

هر مرد و زنی کردار شایسته آوردند، حال آن‌که مؤمن باشند، ایشان را با حیاتی طیّب، زنده می‌داریم و به‌یقین ایشان را بهتر از آنچه کردار می‌ورزند، پاداش می‌دهیم.

این یک قانون حتمی الاهی است که ایمان، حیات‌بخش است؛ حیاتی خجسته، و کردار نیکو آن‌گاه ثمربخش است که توأم با ایمان باشد.

۱: امام صادق(ع)، بحارالأنوار، ج۶۷، ص۲۵.
۲: همان
۳: شهید مطهری، مجموعه آثار ۲۳، ص۷۴۱، فواید و آثار ایمان. (خواندن کامل این سخن را توصیه می‌کنم.)
۴: امام صادق(ع)، اصول کافی، ج۱، ص۱۱، کتاب العقل و الجهل (العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان).
۵: امام صادق(ع)، مصباح‌الشریعه، ص۱۹.
۶: مظاهری، علی‌اکبر، از اوج آسمان، ص۲۴، پارسایان و قدسیان، قم، چاپ سوم، ۱۳۸۸.
۷: نحل، ۹۷.

  • علی اکبر مظاهری
۱۹
ارديبهشت

«کیمیای قناعت، در زندگی خانوادگی» اخلاق و خانواده از منظر قرآن و اهل بیت(ع) / نوشتاری از استاد علی اکبر مظاهری – بخش بیست و ششم

استاد مظاهری
استاد مظاهری

شفقنا هر روز ماه مبارک رمضان را با هدیه‌ای از بوستان خجسته قرآن و اهل بیت(ع) با موضوع مهم «اخلاق و خانواده» به قلم حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مظاهری استاد اخلاق و خانواده، مهمان خانه و خانواده‌ ها خواهد بود. انتقادات و پیشنهادات مخاطبین به استاد علی اکبر مظاهری منتقل خواهد شد و آقای مظاهری پاسخگوی سوالات احتمالی مخاطبان عزیز خواهد بود.

استاد مظاهری در بخش بیست و ششم نوشتاری که در اختیار شفقنا قرار داده، آورده است:

معنای قناعت

قناعت، واژه‌ای عربی است که در فرهنگ اسلامی، مفهومی گسترده دارد. واژۀ معادل قناعت در فرهنگ و ادبیات فارسی، همان قناعت است و به‌خوبی مفهوم خود را می‌رساند؛ امّا اگر بخواهیم معادلی زیبا در فارسی برای آن بیابیم، بهترین واژۀ معادل قناعت، «خشنودی» است.

قناعت، تنها یک واژۀ تک‌معنایی نیست، بلکه یک فرهنگ با قلمرو گسترده است: راضی بودن به داشته‌های خود، اندازه نگه داشتن در مصرف نعمت‌ها، شکیبایی در تنگناهای معیشتی، چشم‌پوشی از داشته‌های دیگران، مدارای با خویشتن در کسب دارایی‌های مادّی، پرهیز از چنگ افکندن در نارواها، مقایسه نکردن داشته‌های خود با داشته‌های دیگران، حسرت نخوردن بر داشته‌های دیگران، پارسایی و زهدورزی عفیفانه، خشنودی از سهم و نصیب خویش، رضامندی به تقدیرهای الاهی.
از امیرمؤمنان(ع) پرسیدند:
خداوند در قرآن فرموده است:
«فَلَنُحِییَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَه»؛ [۱]
ما به او حیات طیّبه عطا می‌کنیم.
این یعنی چه؟ این حیات طیّبه چیست؟
حضرت فرمود:
«هِیَ القَناعَه»؛ [۲]
آن حیات طیبه، قناعت است.
آن حضرت در سخنی دیگر فرمودند:
«القَناعَهُ مالٌ لایَنَفدُ»؛ [۳]
قناعت، ثروتی است فناناپذیر.

قانع نبودن به داشته‌های خویش، حسرت‌آور است. این حسرت، مانند حسادت، جان و جسم آدمی را سخت می‌آزارد. دیل کارنگی می‌گوید:
«یکی از مضرترین تمایلاتی که من در طبیعت بشر دیده‌ام، ناراضی‌بودن از حال و چشمداشت به آیندۀ مجهول است.» [۴]

قناعت در زندگی خانوادگی

هرگاه از قناعت در زندگی سخن گفته شود، آنچه نخست به ذهن آدمی خطور می‌کند، صرفه‌جویی در هزینه‌ها و اعتدال در مسائل مالی و اقتصادی و معیشتی است. اگرچه قناعت، این معنا را نیز دارد و یکی از مصداق‌های دانه‌درشت آن، همین است؛ امّا قلمرو قناعت، در زندگی خانوادگی، بسیار گسترده‌تر است.
اکنون برخی از مصداق‌های فراوان و گوشه‌هایی از قلمرو پهناور قناعت را بنگریم.

۱. قناعت در معیشت

همسران جوان، از همان آغاز حیات مشترکشان، باید بنای اقتصادی و معیشتی زندگی‌شان را بر مبنای قناعت بگذارند و در هزینه کردن‌ها اعتدال را مراعات کنند. در اینجا همدلی و هماهنگی زوجین، بسیار کارآمد است.
از نشانه‌های خردمندی، ساماندهی معتدل مسائل مالی و معیشتی است و از نشانه‌های سست‌اندیشگی، نابسامانی امور اقتصادی زندگی است.

این سخن امام صادق(ع) قوّت قلبی است برای همگان؛ به‌ویژه زوج‌های جوان:
«ضَمِنتُ لِمَنِ اقتَصَدَ أَن لا یَفتَقِر»؛ [۵]
من برای آن کس که اقتصاد ورزد، ضمانت می‌کنم که فقیر نشود. (من تضمین می‌کنم که هر کس در امور اقتصادی‌اش اعتدال و قناعت را پیشه کند، فقیر نمی‌شود.)

اگر قناعت نباشد، هیچ ثروتی کفایت هزینه‌های زندگی را نمی‌کند، چون خرج و بَرج، حدّ و مرزی ندارد و هر ثروتی پایان‌پذیر است؛ گنج‌های قارون نیز اندازه‌ای دارد. به علاوه، آن خشنودی که در تعریف قناعت بیان شد، با ولخرجی و بی‌حساب و کتابی، سازگار نیست.
این سخن ارجمند پیامبر اکرم(ص) را بنگریم:
«إِذا اَرادَ اللهُ بِأَهلِ بَیتٍ خُیراً رَزَقَهُمُ الرِّفقُ فِی المَعیشَهِ»؛ [۶]
اگر خدا برای خانواده‌ای خیر بخواهد، مدارای در معیشت را نصیبشان می‌کند.
در روزگار ما، بسیاری از مردمان، از زندگی‌شان ناخشنودند، زیرا قانع نیستند. مشکلات موجود اقتصادی، قبـول؛ امّا قناعت و خـویشتن‌داری، بسیـار کارساز و آرامـش‌بخش است. البته تلاش برای بهبود اقتصادی زندگی، پسندیده، بلکه واجب است؛ امّا آیا ما از داشته‌های خویش بیشتر خشنودیم یا از نداشته‌هایمان بیشتر ناخشنود و گله‌گزاریم؟

۲. قناعت به همسر خویش

از بوستان این جهان، این همسر نصیب ما شده است. شرط قناعت است که به او خشنود باشیم و خداوند را بر وجود او سپاس گوییم. عدم قناعت به همسر خویش و تنوع‌طلبی و او را با دیگران مقایسه کردن و آرزو و هوس دیگران را در ذهن و دل پروراندن، خلاف قناعت است و حسرتی جانکاه را بر جان آدمی بار می‌کند.
قناعت به همسر خویش، از قناعت در امور اقتصادی و معیشتی، مهم‌تر است. اگر انسان ـ چه مرد و چه زن ـ به همسر خود قناعت نورزد و لگام از چشم و دل خویش برگیرد و بال و پر خیال را بگشاید، به اندوه و حسرتی دائمی مبتلا می‌شود و پایه‌های زندگی خانوادگی‌اش لرزان می‌گردد و آسودگی جان و اندیشه را می‌بازد و ای‌بسا که فرجامش به رسوایی انجامد.

۳. قناعت به چهره و اندام خود و همسر

مردمان، به اقتضای حکمتِ آفرینندگیِ خدای سبحان، گوناگون آفریده شده‌اند:
«اَلنّاسُ مَعادِنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّه»؛ [۷]
مردمان، معدن‌هایند؛ چونان معادن‌ طلا و نقره.
رضایت از این گوناگونی و قناعت به داشته‌های جسمی و شکلی و اندامی خود و همسر، خشنودی از زندگی را ثمر می‌دهد و جان آدمی را از آسیب حسرت و ندامت و حسادت، مصون می‌دارد.

۴. قناعت به جایگاه اجتماعی

قانع بودن به مقام و موقعیت اجتماعی خویش، آسودگی روانی را در پی دارد. کوشش مثبت برای ارتقای جایگاه خویش، پسندیده است؛ امّا سوزاندن روان و اعصاب خود در کورۀ گداختۀ رقابت‌های جنون‌آسا و سیری‌ناپذیر، ناپسند و نامعقول است.
اگرچه سخن اکنونی ما دربارۀ زهدورزی نیست، امّا به‌راستی که قناعت‌ورزی، مانند زهدورزی، جان را می‌آساید و نبود آن، روان را می‌فرساید.

سخن پایانی

برای سعادتمندی در زندگی خانوادگی و احساس خشنودی و خوشبختی، ابزار و احوال و اوصافی نیاز است که یکی از فربه‌ترین آن‌ها قناعت است. بر همۀ خواهندگان سعادت، به‌ویژه زوج‌های جوان، ضرورتی حتمی است که بر همه چیز این جهان قناعت ورزند و از موهبت‌ها و داشته‌های خویش خشنود باشند. قناعت و خرسندی، پیش و بیش از آن‌که برآمده از رخدادهای بیرونی و دارایی‌های زندگی باشد، صفت و حالتی روانی و اخلاقی است. پس باید این خصلت فرخنده را در جان خویش پرورش دهیم، تا زندگی خجسته و روانی آسوده داشته باشیم.

نگرشی قانعانه به زندگی، خرسندی روانی را ثمر می‌دهد. جان قناعت‌پیشه و دیدۀ قناعت‌بین، به همه چیز، خشنودانه می‌نگرد.

حریصان، هرگز خشنود و آسوده نیستند؛ اگرچه از ثروت‌های کلان و نعمت‌های بی‌شمار و قدرت و شهرت بسیار و زیبایی و زیبایان فراوان بهره‌مند باشند؛ امّا قانعان پارسا، به‌راستی سرفرازان جهان‌اند و دل و جانی آرامش‌یافته دارند. خوشا حالشان!

۱: نحل، ۹۷.
۲: نهج‌البلاغه، حکمت۲۲۹.
۳: همان، حکمت۵۷.
۴: آیین زندگی، ترجمهٔ جهانگیر افخمی، ص۴۲، کتاب‌های پرستو، چاپ دوازدهم.
۵: الکافی، ج۷، ص۳۴۰، دارالحدیث.
۶: همان، ج۹، ص۵۶۶.
۷: امام صادق(ع)، بحارالانوار، ج۵۸، ص۶۵.

  • علی اکبر مظاهری
۱۸
ارديبهشت

«نسل پاکیزه» اخلاق و خانواده از منظر قرآن و اهل بیت(ع) / نوشتاری از استاد علی اکبر مظاهری – بخش بیست و پنجم

استاد مظاهری

🔸 شفقنا هر روز ماه مبارک رمضان را با هدیه‌ای از بوستان خجسته قرآن و اهل بیت(ع) با موضوع مهم «اخلاق و خانواده» به قلم حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مظاهری استاد اخلاق و خانواده، مهمان خانه و خانواده‌ ها خواهد بود. انتقادات و پیشنهادات مخاطبین به استاد علی اکبر مظاهری منتقل خواهد شد و آقای مظاهری پاسخگوی سوالات احتمالی مخاطبان عزیز خواهد بود.

استاد مظاهری در بخش بیست و پنجم نوشتاری که در اختیار شفقنا قرار داده، آورده است:

ازدواج با یک فرد، مساوی است با پیوند با یک خانواده، بلکه با یک فامیل، بلکه با یک نسل.
در مسألۀ انتخاب همسر، معقول نیست که انسان بگوید من می‌خواهم با خودِ این فرد ازدواج کنم و کاری به خانواده و خویشانش ندارم؛ زیرا:

۱. این فرد، جزئی از همان خانواده و فامیل، و شاخه‌ای از همان درخت است. و این شاخه، از ریشه‌های همان درخت، تغذیه کرده است. بسیاری از اوصاف آن خانواده و فامیل، از راه وراثت و تربیت، به این فرد منتقل شده است.

امام صادق علیه السلام در این باره فرموده‌اند:
«تَزَوَّجُوا فِی الحُجزِ الصَّالِحِ، فَإِنَّ العِرقَ دَسَّاسٌ»؛
در دامن و خانواده شایسته، ازدواج کنید؛ زیرا عِرق (نطفه، خون، ژن‌) اثر می‌گذارد. (چرخان است. از کسی به کسی و از نسلی به نسلی منتقل می‌شود.)
پیامبرمان نیز فرموده‌اند:
«أُنظُر فِی أیِّ نِصابٍ تَضَعُ وَلَدَکَ، فَإِنَّ العِرقَ دَسَّاسٌ»
نیک بنگر که فرزندت را در کجا قرار می‌دهی (چه کسی را برای مادری یا پدری فرزندت انتخاب می‌کنی) زیرا عِرق و خصوصیات ارثی، به صورت پنهانی و بدون اختیار، منتقل می‌شود و اثر می‌گذارد.

۲. اگر تو با آنان کار نداشته باشی، آنان با تو کار دارند. هرگز نمی‌توانی همسرت را از آنان و آنان را از همسرت جدا کنی. خودت هم نمی‌توانی رابطه‌ات را با آنان قطع کنی. یک عمر باید با آن‌ها معاشرت و زندگی کنی.

۳. بدنامی یا خوش‌نامی آنان، تا آخر عمر، همراه آدمی است. تحمّل بدنامی آنان، سخت است.

۴. اوصاف آنان، در فرزندان آینده، تأثیر دارد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می‌فرمایند:
«تَخَیَّرُوا لِنُطَفِکُم، فَإِنَّ الأَبناءَ تَشبَهُ الأخوالَ»؛
بنگرید چه کسی را به همسری برمی‌گزینید، زیرا فرزندان، شبیه دایی‌هایشان می‌شوند.

توجه ویژه

در امور مهم، هرگز نباید تحت تأثیر احساسات واقع شد و در آن حال تصمیم گرفت. انتخاب همسر اگر از سیطرۀ عقل خارج و در قلمرو احساس واقع شد، مشکل‌ساز می‌شود.

اکنون که جوان، در آستانۀ یک تحوّل بزرگ در زندگی‌ واقع شده‌ است، شرط عقل است که خوب دقّت کند.
اینک می‌خواهی سرنوشتت را با یک خانواده و فامیل، پیوند بزنی.

با چشم دل، پیامبر را بنگر که تو را مخاطب قرار داده است و با گوش جان پیامش را بشنو:
«قامَ النَّبِیُّ صلی الله علیه واله خَطِیباً، فَقالَ: أَیُّهَا النَّاسُ! إِیَّاکُم وَ خَضراءَ الدِّمَنِ، قِیلَ: یا رَسُولَ اللهِ! وَ ما خَضراءُ الدِّمَنِ؟ قالَ: اَلمَرءَهُ الحَسناءُ فِی مَنبَتِ السُّوءِ»؛

پیامبر اکرم، به خطابه برخاست و فرمود: ای مردم! بپرهیزید از سبزه‌زاری که بر فراز مزبله‌ای روئیده باشد. پرسیدند: ای پیامبر خدا! سبزه‌زار بر مزبله چیست؟ فرمود: زن زیبایی که در خانوادۀ پلیدی رشد کرده باشد. (مرد نیز همین‌طور)

پرسشی و پاسخی

پرسش: ما دیده‌ایم که از خانواده‌های بد، گاهی فرزندانی خوب، بیرون می‌آیند و از خانواده‌های شریف، فرزندانی پلید؟

پاسخ:

یکم: بله، چنین است؛ امّا این اتّفاق، گاهی می‌افتد. گاهی در شوره‌زار، گُلی می‌رویَد و در گلستان، خاری. نمی‌شود بر مبنای استثناها، قانون کلّی بنا نهاد. آنچه ما بیان می‌کنیم، بر مبنای اغلب است.

دوم: همین استثناها نیز، با اصل خودشان ریشۀ مشترک دارند و بدون تردید آثاری از آن ریشۀ مشترک، در وجودشان هست، که ممکن است در احوال عادی ظاهر نشود، امّا در تلاطم‌ها و حالات غیر عادی ظاهر می‌شود. خاکسترها عقب می‌رود و باطن آشکار می‌گردد.

سوم: اگر برای کسی یقین حاصل شد که این فرع، با آن اصل، متفاوت است و نیز بتواند این فرع را از آن اصل جدا کند و نگذارد خانواده‌اش در زندگی آینده دختر و پسر نقشی داشته باشند، می‌تواند با او ازدواج کند. امّا این، کار هر کس نیست.

  • علی اکبر مظاهری