وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «از زبان مشاور» ثبت شده است

۲۲
بهمن

 

 

 

 

»حقوق، احکام، اخلاق

قانون شریعت این است که ازدواج، به خودی خود، مستحب مؤکد است، اما اگر آدمی، بر اثر تأخیر در ازدواج، به گناه بیفتد (یا آسیبی بخورد یا زیانی ببیند) ازدواج واجب می شود. نیز حکم دین و حقوق است که دوشیزگان با اجازه پدرشان ازدواج کنند.

گاهی میان این دو حکم شرعی و قانونی، تعارضی می افتد؛ به این گونه که ازدواج واجب می شود، اماپدر اجازه ازدواج به دخترش  نمی دهد. در این صورت، دستور دین برای گشودن این تعارض این است که اگر دختر رشیده شد و خواستگار کفؤ و مناسب برای او آمد و پدر اجازه ازدواج نداد، اجازه اش ساقط می شود.

اکنون این نمونه پندآموز را ببینید.

                                                           از زبان مشاور

طاهر و طاهره

طاهره تهرانی دختری بود 23 ساله. لیسانس داشت. دبیر بود. خواستگاران زیادی را، به سبب مخالفت های بیجای پدر و مادرش، ازسر گذرانده بود. تا این که به ستوه آمد. دید دارد سنش بالا می رود و اقبالش برای ازدواج کوتاه می شود. پدر و مادر نیز به هیچ صراطی مستقیم نمی شوند. این بود که با من تلفنی تماس گرفت و گفت: 

 « پدر و مادرم را دوست دارم. می خواهم احترامشان را نگه دارم. اما دارند بدبختم می کنند. همه خواستگارانم را، به بهانه هایی، رد می کنند. اما حالا خواستگاری دارم که همه چیزش خوب است. می خواهند این را هم رد کنند. کمکم کنید.» 

گفتم: از اوصاف و موقعیت این خواستگار جدید برایم یگویید.

گفت: « او هم فرهنگی است. همکاریم. آقای طاهر خراسانی. مدت هاست من را می شناخته و در نظر داشته و پسندیده. من هم

  • علی اکبر مظاهری
۲۵
دی

» فراغت ویژه

 این درست است که بیکارگی و بطالت، فساد و کسالت می‌آورد، امّا این نیز راست است که کار بسیار و پرفشار، جسم و جان را می‌فرساید و نداشتن اوقات فراغت، اعصاب و بدن را می‌رنجاند. یکی از محصول‌های فشردگی کار و نداشتن اوقات فراغت، «کلافگی روانی» است.

ما شعار «پرکردن اوقات فراغت» را بسیار سر می‌دهیم (که البته اگر نیکو انجام گیرد، کار درستی است)، امّا چرا کسی از «ایجاد فراغت، به‌گاه ضرورت» سخن نمی‌گوید؛ با این‌که ضرورت سخن دوم کمتر از سخن اوّل نیست؟

پرکردن اوقات فراغت برای تربیت آدمی است و نیز برای پیشگیری از هدر رفتن نیروهای درونی و ممانعت از بطالت‌پیشگی؛ امّا ایجاد فراغت برای رسیدگی به خویشتن است و برای جبران نیروهای تحلیل­رفته و ذخیرۀ نیروی تازه و پیشگیری از خفگی روحی و فرسودگی جسمی.

همان‌گونه که پر کردن اوقات فراغت، کارافزار تربیت است، ایجاد اوقات فراغت نیز کارافزار رشد جسم و جان است. ما برای تحصیل سعادت، نیازمند اوقات فراغتیم.

سخن اکنونی ما در قلمرو فرهنگ خانواده است و شناخت آفت‌ها و آسیب‌ها و ضرورت پیشگیری از آن‌ها و آموختن مهارت‌های مدیریت روابط همسران. از این‌روست که می‌گوییم:

  • علی اکبر مظاهری
۳۰
آذر

 

 

«از زبان مشاور»

سه گونه رابطه

مجید و مریم، که تازه عروسی کرده بودند، برای مشاوره نزدم آمدند؛ اخم‌آلود و ناخرسند.

مجید گفت: «من به رابطـه با خویشانم علاقه‌مندم؛ خویشـانمان هم زیادند. هر هفتـه یکی دو بار مهمانی خانـوادگی داریم. همسرم در چند ماه اوّل زندگی مشترکمان من را در این مهمانی‌ها همراهی می‌کرد، امّا کم‌کم ابراز نارضایتی کرد و حالا یا به مهمانی‌هایمان نمی ­آید و یا اگر بیاید، با نارضایتی می ­آید و پس از بازگشتمان به خانه، تا مدّتی بداخلاقی می ­کند. من یا با اصرار او را با خود می­برم، یا چون نمی‌آید، گاهی من هم نمی‌روم و گاهی به تنهایی می‌روم و در برابر سؤال خویشانم که می‌پرسند: چرا همسرت نیامده؟ شرمنده می‌شوم.

این کار او دارد به زندگی نوپایمان لطمه می­زند. من هم قصد کرده ­ام دیگر همراه او به خانۀ پدر و مادر و خویشانش نروم؛ با این‌که دلم می‌خواهد بروم، امّا نمی‌روم تا شاید او تلخی این کردار را بچشد و در رفتارش تجدید نظر کند.»

 به مریم، که اخم کرده و بغض گرفته و سر به زیر نشسته بود، گفتم: حرف‌های آقا مجید را شنیدم، حالا شما بگویید.

مریم گفت: «من برای خودم و زندگی‌مان برنامه‌ها و هدف‌هایی دارم که برایم مهم‌اند. یکی از آن‌ها ادامۀ تحصیل و مطالعۀ کتاب و دیگر کارهای علمی است. امّا آقا مجید، چند ماه اوّل زندگی‌مان را پر از مهمانی‌ها و رفت­ و آمـدها کرد. زندگی‌مان مثل خالـه‌بازی بچه ­ها شده بود. هـر روز یا هـر چند روز، به این خانه و آن خانـه، به این مهمانی و آن مهمانی و به این دیدار و آن بازدید می­رفتیم. چند وقت اوّل را به حساب تازه عروس و داماد بودنمان گذاشتم، امّا دیدم این روند همچنان ادامه دارد. کم‌کم خسته شدم. از طرفی، می‌دیدم از هدف‌ها و برنامه‌هایمان فاصله گرفته‌ایم. 

  • علی اکبر مظاهری
۱۳
آذر

پس از پانزده سال

صابر و سمیرا، پانزده سال پیش به عقد هم در آمدند. دوران نامزدی و عقدشان، که حدود یک سال بود، به خوشی گذشت. صابر و سمیرا، عاشق هم بودند. خانواده‌هاشان نیز با هم دوست و صمیمی بودند. آیندۀ درخشانی برای این دو فاختۀ دلباخته پیش‌بینی می‌شد و زندگی فرخنده‌ای برایشان دیده می‌شد. تا اینکه قصد کردند عروسی کنند و همْ‌آشیانه شوند. برای ساختن آشیانۀ مشترکشان گفتگو کردند و چون خانۀ مستقلّی نداشتند، قرار شد تا مدّتی در خانۀ والدین صابر زندگی کنند تا در آینده، خانۀ جداگانه‌ای تهیه کنند.

صابر و سمیرا، از آغاز، مسائلشان را با اینجانب مشورت می‌کردند. حتّی انتخاب همسرشان نیز با مشورت من بود. در دوران یکسالۀ نامزدی و عقدشان نیز مسائل خود را با بنده مشورت می‌کردند. تصمیم زندگی مشترک در خانۀ والدین صابر را نیز با من مطرح کردند. من که خانواده‌هایشان را می‌شناختم و اخلاقشان را می‌دانستم و خلق و خوی این دو را نیز می‌شناختم و ترکیب ساختمانی خانۀ پدر صابر را نیز می‌دانستم، که یک طبقه بود و اینان می‌خواستند در یکی از اتاق‌های همان خانه که والدین صابر با چند فرزند دیگر در آن زندگی می‌کردند ساکن شوند، با این کارشان مخالفت کردم و نظر منفی دادم.

از من دلیل و توضیح خواستند. گفتمشان: آن خانه، یک طبقه است و چند نفر در آن زندگی می‌کنند و اتاقی که شما می‌خواهید در آن زندگی مشترکتان را شروع کنید، با محل زندگی آنان در آمیخته است و در نتیجه، زندگی شما با زندگی آنان در می‌آمیزد و یک زندگی هفت هشت نفره می‌شود. حال آن که شما دو نفر می‌خواهید زندگی مستقلی داشته باشید و زندگی زوج‌های جوان، به خصوص در آغاز، اقتضائات خاص خود را دارد.

صابر گفت:« ما چند نفر، تا حالا در آن خانه زندگی می‌کرده‌ایم، حالا یک نفر به جمع ما اضافه می‌شود و پدر و مادرم فرض می‌کنند یک فرزند به فرزندانشان افزوده شده».

  • علی اکبر مظاهری
۰۹
آبان

    از زبان مشاور                    

سهیل و سمانه

سهیل و سمانه – که دو سه سالی بود ازدواج کرده بودند- نزدم به مشاوره آمدند؛ اخم آلود و نگران. ایشان را جوانانی مودب یافتم. سبب قهر آلودگی شان را پرسیدم. هر کدام به دیگری اشاره میکرد «که تو اول بگو». تا این که سمانه به سخن آمد و گفت:

«آقا سهیل به من  حرف های زشت می زند».

گفتم: مثلا چه می گوید؟

گفت: «به من می گوید: چرند و پرند نگو»!

به سهیل گفتم: شما اخم هایتان را باز کنید و با ما سخن بگویید.قصه چیست؟ چرند و پرند کدام است؟

سهیل گفت:«سمانه خانم راست می گوید. من این حرف را به او زدم، اما تا حالا به او نازک تر از گل نگفته بودم. حالا هم او کاری کرد و چیزی گفت که عصبانی ام کرد و این حرف را زدم. بعد هم معذرت خواستم. اما او قهر کرده و کوتاه نمی آید.»

گفتم : آفرین به شما که جانتان چنین لطیف و حساس است؛ چندان که یک «چرند وپرند»، هردویتان را برآشفته و تا دفتر مشاوره کشانده. این یک پدیده ی مثبت است. اگر چه اصل بگومگوکردن و خشم گرفتن و آن سخن اهانت آلود را به همسر گفتن و قهر کردن، پدیده ای منفی است، اما نکته ی مثبت این است که - خداراشکر- زندگی تان حریم دار و رابطه تان مودبانه است؛ چندان که زشتی یک سخن زشت و ناخوشایندی یک رفتار نامودبانه و نامهربانانه، برای هردویتان نمایان است و هردو  آن را منفی و قبیح می دانید.

اکنون مهم این است که این حادثه ی ناگوار اصلاح شود و برای پیشگیری از تکرار آن چاره اندیشی گرد؛ وگرنه - هشدارتان دهم - اگر مجادله تکرار شود، اندک اندک حریم ها شکسته می شود و زشتی زشت ها کمرنگ می گردد و رویتان در روی یکدیگر باز و دنده ی روانتان پهن می شود و پرده های حیا و ادبی که اکنون میانتان هست، پاره می گردد. آن گاه دیگر «چرند و پرند» ، حرف زشت به حساب نمی آید و قبیح نیست. آن وقت زندگی تان بد می شود. اکنون زندگی تان خوب است، تنها یک رنجش و تنش در آن پدید آمده که با تدبیر، قابل اصلاح است؛ اما اگر زندگی بد شد، اصلاح آن کاری دشوار و گاهی ناممکن است. یادتان باشد که :    

  • علی اکبر مظاهری
۲۳
مرداد

» نوازشِ بی ‏آمیزش‏

زن نمی ‏پسندد که همیشه برای آمیزش و هنگام آمیزش، نوازش‏ شود. دل و جان زن، علاوه بر نیاز نوازشِ آمیزشی، به نوازش‏ های‏ بی ‏توقعِ آمیزش نیز نیازمند است. مرد دانا و زیرک آن است که این هر دو گونه نیاز را نیکو بشناسد و هر دو را ماهرانه و زیرکانه برآورد.

  • علی اکبر مظاهری
۳۰
آذر

کار بیش از اندازه

 از زبان مشاور

خاک‏‌پاشی بر گوهر

خانم گوهری به مشاوره آمد. از زندگی خانوادگی‌اش دلسرد بود و از ادامۀ آن، ناامید. چند مشکل گوناگون را مطرح کرد و از ناگواری‏‌های زندگی‏‌اش‏ و از جفاهای همسرش نالید. دیدم مشکلاتی که بیان می‏‌کند، چندان مهمّ نیستند که بتوانند او را چنین دلگیر و ناامید کنند؛ بلکه اصلاً مشکل نیستند؛ مسائلی عادی‏‌اند که توان لطمه‏‌زدن به زندگی و کلافه کردن یک خانم را ندارند. دانستم که‏ باید مسئلۀ مهمّی در میان باشد که او را چنین تلخکام کرده‏ است. با پرسش‏‌هایی، او را به سوی مسئله‏‌ای بردم که احتمال می‏‌دادم ریشۀ مشکل باشد.

او اندک اندک بر خجالتش غلبه کرد و ریشۀ ناراحتی‌اش آشکار شد. آن‌گاه گفت: «پیش از آن‌که‏ همسرم به خانه بیاید، دوش می‏‌گیرم، آرایش می‏‌کنم، خود را خوش‌بو می‏‌کنم، لباس زیبا می‏‌پوشم و آمادۀ پذیرش او می‏‌شوم. وقتی می‏‌آید، به‏ استقبالش می‏‌روم، او را خوب تحویل می‏‌گیرم، برایش جلوه‏‌گری‏ می‏‌کنم، محبّت و احترامش می‏‌کنم؛ امّا با تعجّب و تأسّف، می‏‌بینم که او به من توجّهی نمی‌کند. انگار اتفاقی نیفتاده و من هیچ‏ کاری نکرده‏‌ام. چون خجالت می‏‌کشم که با صراحت به او چیزی بگویم، به‏ شکل‏‌های گوناگون، از او تمنّا می‏‌کنم که من را درک کند. می‏‌کوشم به او بفهمانم که: ببین، این منم که این طور خود را برای تو آماده کرده‏‌ام. امّا او به روی خود نمی‏‌آورد. در نهایت، من، ناامید و غمگین، دست از تلاش‏ می‏‌کشم. در دلم از او لجم می‏‌گیرد. گاهی از او بدم می‏‌آید. او را بی‏‌ذوق می‏‌دانم و احساس می‌کنم عاطفه هم ندارد…».

به خانم گوهری گفتم: مسئلۀ خاص زن و شوهری‏تان چه طور است؟ منظورم مسائل‏ جنسی بود و او دریافت و گفت: «خیلی خراب. نزدیک به صفر».

گفتم: ...

  • علی اکبر مظاهری
۲۴
آذر

آموزش

 از زبان مشاور

فاخته‏‌های غریب‏

ما همیشه جوانان را به ازدواج «بهنگام» تشویق مى‏‌کنیم و نیز تحصیلات عالى علمى را مانع ازدواج نمى‏‌دانیم و ازدواج در دوران‏ دانشجویى را تشویق مى‏‌نماییم. از این ‏رو، دانشجویان متأهّل اگر برایشان مشکلى پدید آید، توقع دارند که ایشان را در حلّ مشکلشان یاری کنیم و این توقعى «بجا» است.

حمیدرضا که سال سوم دانشگاه را می‏‌گذراند، نه ماه پس از نامزدی، با همسرش «هم‌آشیانه» شد و زندگی مشترک را آغاز کردند. حدود سه ماه از عروسی‌شان می‌گذشت که پریشان و افسرده، به دفتر مشاوره آمد. گفتم: هان، تازه داماد! چه شده؟ به این زودی بریده‏‌ای؟!

حمیدرضا گفت: «من و همسرم، در این دیار غربت، غیر از همدیگر کسی را نداریم. از دیارمان هجرت‏ کرده‏‌ایم تا این‌جا، دور از همۀ خویشان، هم درس بخوانیم و هم زندگی‏مان را که تازه شروع‏ کرده‏‌ایم، با یکدیگر به خوبی بگذرانیم؛ امّا خوشمان نیست. همسرم با من جرّ و بحث و بداخلاقی می‏‌کند، بهانه می‏‌گیرد؛ وقتی خانواده‏‌ام از شهرستان به این‌جا می‏‌آیند، با آنان نیز بدرفتاری می‏‌کند. از زندگی‏مان‏ راضی نیستیم. همسرم را دوست دارم و او هم مرا دوست‏ دارد؛ امّا انتظاری که از زندگی مشترک داشتیم، حاصل نشده و آن‏ لذّتـی را که از زندگی زن و شوهری توقّع داشتیم، نمی‏‌بریم. هر دو، همین احساس را داریم؛ هم غربت و دوری از دیار و بستگان و هم‏ ناخوشی زندگی دو نفری. مگر شما نمی‏‌گویید که آدم با ازدواج، خوش‌بخت‏‌تر است و تکاملش سریع‏تر و آسان‏تر می‏‌شود؟ ما که چنین‏ احساسی نداریم».

گفتم: همسرتان که بداخلاقی و جرّ و بحث می‏‌کند، شما چه کار می‏‌کنید؟

گفت: «من هم ناخواسته مثل او عمل می‏‌کنم».

گفتم: «بیایید با هم، ریشه‏‌های ناخرسندی‏‌هایتان را پیدا کنیم». آن‌گاه، به ریشه‏‌یابی مشکلات پرداختیم. هیچ عامل قابل قبولی‏ برای ناخرسندی‏‌هایشان یافت نمی‏‌شد، تا این‌که من بحث را به سوی‏ مسائل جنسی و کام‌یابی یا ناکامی جنسی کشاندم. او اندکی خجالتی بود و به راحتی نمی‏‌خواست در این باره چیزی بگوید؛ اما آرامْ آرام، وارد بحث شد و چون سفرۀ دلش را باز کرد، ریشۀ مشکلات نمایان گردید. معلوم شد که هر دوی آنان به سبب‏ نابلدی، از بهره‏‌های جنسی محروم‏‌اند و همین ناکامی، مانع‏ شادابی زندگی‏شان شده و دِقِّ دلشان و عقدۀ محرومیت جنسی‏شان را بر سر همۀ جلوه‏‌های زندگی می‏‌گشایند و می‏‌پاشند و آن‌ها را پژمرده و فلج می‏‌کنند.

با پی بردن به این عامل اساسی، چارۀ کار نیز روشن شد: آموزش. پس به راهکارها پرداختیم و همسرش را نیز به مشاوره دعوت‏ کردیم و خانمی دانا را با همسرش آشنا نمودیم تا مهارت‏‌های ویژۀ جنسی و عاطفی را به او تعلیم دهد. پس از یک ماه، مشکل حل شد و هر دو کامیاب شدند.

حمیدرضا می‏‌گفت: «مثل این‌که حالا داریم ماه عسلمان را می‌‌گذرانیم. تازه داریم معنای زندگی زن و شوهری را می‏‌فهمیم. تازه‏ فهمیدیم ازدواج یعنی چه!»

پس از دو ماه، از حمیدرضا پرسیدم: توقّعتان از زندگی مشترک‏ بر آورده شد؟

گفت: «بله. بهتر از آنچه توقّع داشتیم.»

گفتم: تنها تو، یا هر دوی شما؟

گفت: «هر دو، بلکه او بهتر از من!»

از آن جرّ و بحث‏‌ها و مجادله‏‌ها و بداخلاقی‏‌ها پرسیدم.

گفت: «تمام شد. با هم رفیقِ رفیق شده‏‌ایم».

  • علی اکبر مظاهری
۱۶
آذر

استوانه زندگی

مسائل جنسی زن و شوهر و روابط عاطفی ایشان، رکن‏ زندگی خانوادگی است. حال اگر این استوانه، لرزان شود، همۀ اجزای‏ این بنا، نااستوار می‌‏شوند و اگر چاره‏‌اندیشی و استوارسازی نشود، بیم‏ آن است که کلّ ساختمان فرو ریزد. از این روست که شرع و عقل و علم، حکم می‏کنند که صاحبان این‏ بنا همواره هشیارانه مراقب سلامت آن باشند و با نگاهی آفت‏‌شناسانه و آسیب‏‌شناسانه، به آن بنگرند، تا اگر آفتی و آسیبی پدید آمد، آفت‏‌زدایی‏ و آسیب‏‌زدایی کنند. این نمونۀ درس‏‌آموز را ببینید:

 از زبان مشاور

معجزه یا ثمرۀ آموزش؟

آقای خویش‌خواه و همسرش، با این‌که هر دو تحصیل کرده و فرهنگ‌مند بودند، نزاع سنگینی داشتند و کارشان به دادگاه کشیده و خانم‏ درخواست طلاق داده بود. خانواده‌هاشان نگرانشان بودند و جدایی‏ ایشان را نمی‌خواستند. با پیشنهاد و اصرار خانواده‏‌ها حاضر به مشاوره شدند. البته امیدی به بهبودی زندگی‏شان نداشتند و به‏ جدایی می‏‌اندیشیدند؛ به خصوص خانم. هر دو از این زندگی آشوب‏ زده، کلافه شده بودند؛ به خصوص خانم. اما بستگانشان ایشان را تشویق می‌‏کردند که پیش از طلاق، مشاوره را تجربه کنند تا تلاش خود را برای ساماندهی زندگی کرده باشند که مبادا پس از جدایی، دچار پشیمانی شوند.

  • علی اکبر مظاهری
۲۵
مهر

خسته

دانشجوی متاهل و متعهد ایرانی. پرسش:با سلام و خسته نباشید خدمت استاد همیشگی ام، حاج آقا مظاهری. سوالی دارم که شاید سوال خیلی از زوج های جوان باشه:

چند وقتیه که فکرم مشغوله و گاهی احساس می کنم من و همسرم مثل روزهای اول که برای دیدن هم لحظه شماری می کردیم، نیستیم. شاید هم فکرم اشتباه باشه و یا وسوسه شیطان باشه و یا به اصطلاح برا هم عادی و تکراری شده باشیم؟ نمی دونم، خدا می دونه. شاید هم طبیعی باشه. اما در هر صورت از شما کارشناس و دوست و استاد گرامی خواهشمندم ما را راهنمایی کنید و اگر کتاب یا مطلبی مناسب سراغ دارید، به بنده معرفی نمایید.

شب عرفه است و فردا روز عرفه، روز مناجات. حتما بنده و همسرم و خانواده ام و بلکه همه جوانان و خانواده ها را از دعای خیرتان بهره مند نمایید، که مولایمان فرمودند: هرگاه دعا می کنید، برای جمع دعا کنید که به اجابت نزدیک تر است. ان شاءالله.

***

.:: از زبان مشاور ::.      

سلام و رحمت. نگران نباشید، اما در اندیشه چاره باشید.

زندگی همواره نیازمند نوسازی و بهسازی است. استخری را در نظر آورید که آب آن راکد باشد. به زودی بویناک می‌شود. اما استخری که همواره آب تازه به آن وارد شود، همیشه تازه و شاداب است.

شما و همسرتان باید زندگی‌تان را هر روز «به روز» کنید. هر روز جلوه‌ای تازه، پدیده‌ای نو، سخنی جدید، رفتاری ابتکاری، آرایش و زینتی متفاوت، لباسی چشم‌نواز، عطری جان نواز،عشق‌ورزی‌ای غافلگیر کننده... نگذارید جلوه‌های زندگی، یکنواخت و سپس کهنه شوند.

مهارت‌های نو به نوسازی حیات مشترک را یاد بگیرید. شیوه‌های عشق ورزی‌تان را تازه به تازه کنید.

 

با صد هزار جلو برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

 

یک مشاور دانا که هر دو قبولش داشته باشید انتخاب کنید و به گاه نیاز، مسائلتان را با او مطرح کنید و راهکار بگیرید.

این کتاب‌ها را بخوانید:

  1. بهشت خانواده؛ دکتر سید جواد مصطفوی.
  2. مریخی ها و ونوسی ها در ارتباط جنسی سالم؛ دکتر جان گری.
  3. آداب عشق ورزی؛ از بنده. ان شاءالله به زودی به وسیله نشر« نورالزهراء» منتشر می شود.
  4. فرهنگ خانواده؛ از بنده. ان شاءالله به زودی منتشر می شود.

   الاهی موفق باشید.

  • علی اکبر مظاهری