وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی
۲۱
مهر

 غیرتِ شکوهمند

 نویسنده و مشاور: علی‌اکبر مظاهری

 زیبایی‌های اخلاق (۲)

 اشاره

در نوشتهٔ پیشین گفتیم که ‌می‌خواهیم پاره‌ای از زیبایی‌های اخلاق را بنمایانیم تا جانمان شادابی یابد و در برابر انبوه پلشتی‌ها زانو نزند و دل‌‌افسرده نشود و امید را نبازد.

 اینک این نمونه را ببینیم:

 پاسداشت حریم غیرت

آقایی، که در برابر بی‌پروایی‌های «بی‌غرضانهٔ» خانمش نزد دامادشان، گلایه‌ای دردمندانه داشت، به مشاوره آمد از پاکی همسرش گفت، اما از رفتار او نزد دامادشان دلخور بود. او شرم داشت مسأله را به خانمش بگوید.
او گفت: «همسرم، نزد دامادمان، طوری رفتار می‌کند که گویا پسرمان است. لباس‌هایی را که نزد من و پسرمان می‌پوشد، نزد دامادمان نیز می‌پوشد. او را در آغوش می‌گیرد و می‌بوسد... . غیرت من می‌جوشد. می‌رنجم. از هر دوی‌شان دلخور می‌‌شوم، اما نمی‌توانم به همسرم چیزی بگویم. شرم دارم. توان بیان ندارم. می‌ترسم برنجد و رابطهٔ خوبمان خراب شود.»
از او پرسیدم: رابطهٔ عاطفی و جنسی‌تان با همسرتان چگونه است؟ آیا او از این بابت اشباع است؟
گفت: «بله. خوب است. کمبودی در این زمینه ندارد.»
گفتم:
۱. از خوبی‌هایی که از همسرتان و نجابت او می‌گویید، به نظر می‌آید که رفتارش با دامادتان، بی‌غرضانه است. او متوجه حساسیت موضوع نیست. نمی‌داند که رفتارهای این‌گونه‌اش، بر شما گران می‌آید. نمی‌داند رفتار با همسر و «محارم نَسَبی»، با «محارم س‍َبَبی»، متفاوت است.
۲. با ایشان صحبت کنید؛ در زمان و مکان و احوال آرام. از ایشان انتقاد نکنید. با ایشان مجادله نکنید؛ بلکه به آرامی بگویید که از چنین رفتارشان ناخشنودید. محبت را چاشنی صحبت کنید. بگویید که دامادمان محرم است، اما خوب است که ما، برای حفظ حرمت و احترام خودمان، نزد او حریم نگه داریم. این کار برای حفظ حریم نجابت او و دخترمان نیز بهتر است.
۳. برای همسرتان توضیح دهید که میان «محرم نَسَبی» و «محرم سَبَبی»، تفاوت‌هایی است. همسرتان، که متدین و نجیب‌اند، سخن‌تان را می‌پذیرند و مسأله حل می‌شود. ان‌شاءالله.
۴. پست «محرم‌های سَبَبی و نَسَبی» را که در کانال «از زبان مشاور» و دیگر رسانه‌هایمان است، به ایشان بدهید که بخوانند.
۴. اگر نیاز شد، با ایشان به مشاوره بیایید.

 دوهفتهٔ بعد

پس از دوهفته، آقا برایم پیامی فرستاد. ببینید:
«باسلام و ارادت خدمت استاد مظاهری.
خدا را شکر، با عملی‌کردن توصیه‌های جناب‌عالی و گفتگوی با ایشان، مسأله حل شد. ایشان واقف به شدت ناخشنودی بنده نبودند. با همفکری و مراوده، الحمدلله پذیرفتند که دیگر این موارد تکرار نشود. مجددا از راهنمایی شما که وقت گذاشتید و کمک‌مان نمودید، تشکر می‌کنم.»

اکنون آن پست توصیه‌شدهٔ به ایشان را با هم بخوانیم: 👇


 حریم غیرت
(مراقب حریم غیرت همسرمان باشیم!)

پیش‌ترها دربارهٔ حریم غیرت همسران سخن گفته‌ایم و چندین مطلب نوشته‌ایم، اما گویا هنوز نیاز است که در این باب، همچنان بگوییم و بنویسیم؛ زیرا برخی از همسران، آن‌گونه که می‌باید و می‌شاید، این مرز را پاس نمی‌دارند.
اکنون سخن از حریم غیرت دربارهٔ «نامحرمان» نیست؛ آن‌که واضح است و همگان با آن آشنایند، ما نیز درباره‌اش بسیار نوشته‌ایم؛ بلکه سخن در عرصهٔ «محرم‌های سَبَبی» است؛ محرم‌هایی که به سبب عقد ازدواج، محرم می‌شوند. در این موضوع، کمتر گفته و نوشته می‌شود، با این‌که از مسائل ضروری خانواده‌ها است؛ به‌ویژه مردان، در این مقوله، مسأله‌‌ها دارند.
امروز، دراین‌باره، مشاوره‌ای داشتم، و همین باعث اندیشیدن و نوشتن دراین‌باب شد.
اکنون، پیش از نوشتن «از زبان مشاورِ» امروزمان، مطلبی را که قبلاً نوشته‌ام، باز می‌آورم. با هم بخوانیم:

محرم‌های نَسَبی و سَبَبی

محرم‌های نَسَبی، که به سبب پیوند خانوادگی محرم‌اند (مانند پدر، مادر، برادر، خواهر)، با محرم‌های سَبَبی، که به سبب عقد ازدواج زوج‌ها محرم می‌شوند (مانند پدرشوهر، مادرزن و داماد و عروس ایشان)، ازمنظر فقهی، یکسان‌اند، اما از منظر عاطفی و اخلاقی، تفاوت‌هایی دارند.
رفتارهای محرم‌گونگی این‌ دو گروه، از این منظر (منظر اخلاقی و عاطفی)، باید حریم‌هایی متفاوت داشته باشد. مثلا حساسیت پسر به مادرش با حساسیت داماد به مادرزنش، متفاوت است. نیز حساسیت پدر به دخترش و مادر به پسرش، با حساسیت پدرشوهر و مادرشوهر به عروس و دامادشان، یکسان نیست.
ازاین‌رو، محرم‌های سَبَبی، در رفتار و پوشش، باید بیشتر حریم نگه دارند. بی‌پروایی محارم سببی، در رفتارهای محرم‌گونگی با همدیگر، آسیب‌زا است.
هرچند که محارم نَسَبی نیز باید در پوشش و رفتار با یکدیگر، حریم نگه‌دارند، اما رابطهٔ محارم سببی، حریم بیشتری را می‌طلبد.
فقط همسران‌اند که در مسائل عاطفی و جنسی، حریمی ندارند.

 نمونه‌ای خجسته

 یادی از آن دویار باوقار

جدّ مادری ما، عالمی بود تقواپیشه و پاک‌اندیشه و سلیم‌النفس. نیز بسیار خانواده‌دوست بود و مهربان. ما هرگز از ایشان رفتار و گفتار ناشایستی مشاهده نکردیم. توکلش به خدا و رضایتش به تقدیر الاهی، مثال‌زدنی بود. از او هیچ صفت ناپسندی، هرچند کوچک، سراغ ندارم، چه رسد به «حسادت»، اما «غیرتمند» بود.
ایشان، همسرش (مادربزرگ‌مان) را بسیار احترام می‌کرد. به‌ویژه که مادربزرگ، علویه بود و پدربزرگ، به دلیل سیده‌بودن مادربزرگ، او را فوق‌العاده گرامی می‌داشت. ما هرگز کمترین بی‌احترامی از پدربزرگ به مادربزرگ، ندیدیم و نشنیدیم.
پدربزرگ به مادربزرگ گفته بود: «نزد دامادهایمان حجاب داشته باشید.» و ما هرگز مادربزرگ را نزد دامادهایش، که پدرمان یکی از آنان بود، بی‌چادر ندیدیم.
با این که پدربزرگ، ده‌سال زودتر از مادربزرگ از این جهان رفت، اما مادربزرگ همچنان به آن پیمانی که با پدربزرگ بسته بود، پایبند بود و آن فرمان و خواستهٔ ایشان را حرمت می‌نهاد. حتی در دوران کهنسالی، که نودساله بود، نزد دامادهایش چادر به سر می‌کرد و حجاب و حریم می‌گرفت.
رحمت خدای رحمان بر هردوی ایشان.

۳ مهر ۱۴۰۳

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
#علی‌اکبر_مظاهری

  • علی اکبر مظاهری
۲۱
مهر

 زیبایی‌های اخلاق

 نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

 اخلاقم آرزوست... (۷)

 اشاره

زمانی که در جامعه‌ای بدی‌ها فراوان باشد، نیز همگان دربارهٔ آن پلیدی‌ها سخن بگویند؛ به نیت اصلاح یا هر انگیزهٔ دیگر، اندک و اندک، روح امید، در مردمان آن جامعه، افسرده می‌شود.
اگرچه نمایاندن زخم‌ها، برای درمان آن‌ها است، اما نباید زخم‌ها را چندان نمایان کنیم که شخص زخمی و اطرافیان او چنان وحشت کنند که خود را ببازند و از درمان، ناامید شوند. این هراس و ناامیدی، ممکن است که به مرگ بینجامد.
اکنون نمی‌خواهم در «تعادل در نمایاندن پلشتی‌ها» سخن بگویم، بلکه می‌خواهم دربارهٔ «لزوم نمایاندن خوبی‌ها» سخن گویم؛ تا از لابه‌لای این انبوه پلیدی‌ها که در جامعهٔ ما نمایان است، گل‌هایی سر برآورند و اندکی از ملالت‌ها بکاهند. به امید خدا.

 از یک گل هم بهار می‌شود!

نگویید: از یک گل که بهار نمی‌آید. این‌که قطره‌ای شبنم پاک را در کنار دریایی از آب آلوده بگذاریم، طراوتی نمی‌زاید. اصلاً دیده نمی‌شود.... .
این را نگویید. زیرا می‌گوییم:
اول این‌که: این قطره نیست و آن هم دریا نیست. این را چنین کوچک نبینیم و آن را چنان بزرگ.
دوم این‌که:

با یک گل هم بهار می‌شود!

این سخن را که می‌گوید: «با یک گل، بهار نمی‌شود»، می‌شود اصلاح کرد.‌ این‌چنین: اگر در فضایی باز و در هوای طبیعی، یک گل برویَد، بهار شده است دیگر!
برای ناامیدنشدن از آمدن بهار و شکفتن گل، باید یک گل شاداب را ببینیم و ببوییم و نشان دهیم و بگوییم: آهای! این گل است ها! بهار آمده!

آفتاب آمد، دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب!۱

برای ناامیدنشدن از وجود انسانیت، باید یک نفر انسان ناب را یافت و گفت: هان! این است ها! این انسان است!
«سید محمود دعایی» را ببینید! آهان! این است ها! این انسان است ها! انسانیت، زنده هنوز است. اخلاق، هنوز هست. روحانیت، هنوز هست.

 خدایا! سپاس که نمی‌گذاری از اخلاق و انسانیت و «روحانیت»، ناامید شویم.

این سخن امیر امیدمندان، امام علی ـ علیه‌السلام - را ببینیم:

«الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ»؛۲
فقیه فقیهان و داناترین اسلام‌شناسان، کسی است که:
۱. مردمان را از آمرزش و شفقت خداوند، ناامید نکند.
۲. و آنان را از آسایش و نعمت خداوندی و مهربانی و رحمت الاهى مأیوس و دلسرد نسازد.
۳. و ایشان را از کیفر ناگهانی خداوندی، غافل و آسوده‌خاطر ننماید (و بر نافرمانی و گناه، دلیرشان نگرداند).

باز در این باب با هم سخن می‌گوییم.
به‌ خواست خداوند.

۲۶ شهریور ۱۴۰۳


۱. مولانا، مثنوی معنوی.
۲. نهج‌البلاغه، حکمت ۹۰.

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
#علی‌اکبر_مظاهری

  • علی اکبر مظاهری
۲۱
مهر

 کامنتی بر «اخلاق کریمانه»

 نویسنده: خانم پری. سام (کارشناس ارشد مدیریت و برنامه‌ریزی)

 اشاره

چندی پیش، مطلبی نوشتیم به نام «اخلاق کریمانه» و آن را در رسانه‌هایمان منتشر کردیم. خانم «پری. سام» کامنتی در اینستاگرام برای آن نوشتند. با تشکر از ایشان، آن را با هم می‌خوانیم:

پیامبر فرموده‌اند: من برای مکارم اخلاق مبعوث شده‌ام. همهٔ پیامبران برای گسترش اخلاق نیکو برانگیخته شدند.
علاوه بر مبلغین دینی، که مروج درست‌زیستن و دوری از کارهای ناپسندند، بسیاری از شاعران و نویسندگان، همانند سعدی درکتاب گلستان، برای آموزش رفتار و گفتار پسندیده در قالب داستان‌ها، همت گمارده‌اند.
اما امروز، متاسفانه، شاهد تهی‌شدن جامعه از اخلاق هستیم.
حیا و شرم، که ازسرمایه‌های خانواده در گذشته بود، از جامعه رخت بربسته است.
دروغ، رواج یافته و برای کسب درآمد و رونق اقتصادی، در همهٔ امور، جایگزین صداقت شده است.
قدیم، پدر و مادر و بزرگ‌تر، حرمت داشت. دورهمی‌های هفتگی و ماهیانهٔ اقوام و حتی‌ همسایه‌ها، خودش دنیایی از درس مهربانی و دوستی بود.
امروز اما، خانه‌ها سرد و بی‌روح شده. انسان‌ها تنها هستند. قطع ارتباط‌های سالم، زمینه‌ساز خشم و پناه‌بردن به افراد ناسالم در جامعه را تقویت کرده. بزرگان جامعه، برای کسب محبوبیت در جایگاه خود، وعده‌های سر خرمن می‌دهند و خود رطب خورده و منع رطب می‌کنند.
روح معلم اخلاق، آیت‌الله محمد شجاعی زنجانی شاد، می‌فرمود:
«معلمان اخلاق، شاخه‌ها و برگ‌ها را آموزش می‌دهند، در حالی که باید به اصل پرداخت؛ آن هم شناخت خداوند است».

۲۰ شهریور ۱۴۰۳

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani

  • علی اکبر مظاهری
۲۱
مهر

 عینک همسَربین!

 نویسنده: مریم یوسفی عزت

از ریشه‌های مجادلهٔ مردمان، داشتن «عینک خود‌بینی» است. آنان نیازها و حقوق خود را دقیق می‌بینند و کامل تحلیل می‌کنند.
شایسته و بایسته است که مردمان، در زندگی‌شان، از عینک دیگران هم استفاده کنند. اغلب اوقات، تماشای زندگی از زاویه‌ای دیگر، بسیاری از چالش‌ها را حل می‌کند.

 از زبان مشاور

 مشاورهٔ خانواده

خانم عینکی گفت: همسرم، من را نمی‌بیند. به من توجه نمی‌کند. او صبر و گذشتم را نمی‌بیند.
در زندگی‌مان همیشه تغافل کرده‌ام. طوری رفتار کرده‌ام که از او در ذهنش یک مرد خارق‌العاده ساخته‌ام. او می‌پندارد یک مرد بیست‌وچهار عیار است؛ زیرا همیشه توانمندی‌هایش را به رخش کشیده‌ام، نه ضعف‌هایش را.
از ابراز عشقم به او ناراضی نیستم، اما کاش همسرم هم به من اندکی عاطفه می‌ورزید.
اهل مجادله و گله هم نیستم. دلم می‌خواهد در همهٔ لحظه‌های زندگی‌مان با هم خوب باشیم تا هرگز حسرتی بر دلمان باقی نماند، اما گاهی با بی‌توجهی همسرم خسته می‌شوم و احساس بیهودگی می‌کنم.
چه کار کنم؟ لطفا راهنمایی‌ام کنید.

 پاسخ مشاور

عشق و احساس، توجه و محبت، شایستهٔ شماست و حق دارید که آن‌ها را دریافت کنید.
من، مرد شما را می‌شناسم و خوب می‌دانم که همسر خوبی برای شما است.

 اما راهکارها

۱. همان‌طور که وضعیت خود را موشکافانه تحلیل می‌کنید، از عینک همسرتان هم وضعیت او را تحلیل و بررسی کنید.
۲. همان‌گونه که حقوق و نیازهای خودتان را می‌دانید، بر حقوق همسرتان هم آگاه باشید.
شاید او هم نیازها و کمبودهایی داشته باشد.
اغلب، زن‌ها می‌بینند و به زبان می‌آورند، اما مردها می‌بینند و سکوت می‌کنند.
۳. با توجه به خلقت زن‌ها، آن‌ها بهتر و بیشتر می‌توانند ابراز احساس کنند، اما مردها، بهترین و دقیق‌ترین‌شان هم، در ابراز احساس، به پای یک زنِ خوب نمی‌رسد.
۴. دقت کنید! از ابتدای زندگی‌تان تا اکنون پیشرفت زیادی داشته‌اید. مردِ شما، انسان زحمت‌کشی است و زمان زیادی را صرف کار می‌کند؛ فقط برای شما و فرزندان‌تان.
خداوند فرموده است:
«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ»؛۱
اگر شکرگزارى کنید، نعمت خود را بر شما افزون می‌کنم و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است.

شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند

▪️ خانم عینکی اندکی آرام گرفت و در فکر فرو رفت و سری در تایید، تکان می‌داد.
بعد پرسید: اگر توان من کمتر از این‌ها بود و نتوانستم از پسِ عینکِ همسرم بربیایم و باز هم گله‌مند بودم، چه کنم؟
گفتم:
۵. مقداری از نیازهایتان را با او درمیان بگذارید، اما قواعد غلبهٔ بر مجادله و ناکامی را رعایت کنید.
هیچکدام‌، عالم الغیبِ درونیات دیگران نیستیم. شاید او نمی‌داند. خودتان به همسرتان کمک کنید تا بیشتر آگاه شود.
۶. و اما برای التیام آن زخم‌های ستبر‌شده، با هم به مشاورهٔ حضوری بیایید.
به امید خدا.

۱۳ شهریور ۱۴۰۳


۱. سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۷.

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani
#عینک_همسربین
#مریم_یوسفی_عزت

  • علی اکبر مظاهری
۲۱
مهر

 اخلاق کریمانه

 #نویسنده: #علی‌اکبر_مظاهری

اخلاقم آرزوست... (۶)

یکی از خوانندگان ارجمندمان، که خودْ سری در دانش دارد و قلبی در فضائل و دستی بر قلم، فرموده است:
«لطفاً کمی اخلاق بگویید.»
سخن ایشان حق است. باید اخلاق گفت. اخلاق نوشت. اخلاق خواند. اخلاق شنید. اخلاق عمل کرد. جان را به اخلاق آراست.
ما اکنون، بیش از هر زمان، محتاج اخلاقیم؛ اخلاق فردی، اخلاق خانوادگی، اخلاق اجتماعی. در این روزگار، گَردِ فقر اخلاقی، بر سر و جانمان نشسته. به هر سو که می‌نگریم، شاهد نحیفی اخلاقیم. وای بر ما!
اما سخن امید آن‌که: عطش اخلاق نیز رو به فزونی است. ما از کم‌نوری اخلاق، سرمان به سنگ خورده. از ضعف اخلاق، جانمان به فغان آمده. از تهی‌گشتن ظرف اخلاق، لب‌های روحمان خشک شده؛ بلکه تَرَک خورده است.
این پند نیز نیست، هشدار است:

اقوام روزگار به اخلاق زنده‌اند
قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی‌ست۱

عربان نیز می‌گویند:

وَ إِنَّمَا الأُمَمُ الأَخْلاقُ مَا بَقِیَتْ
فَإِنْ هُمُ ذَهَبَتْ أَخْلاقُهُمْ ذَهَبُوا۲
ملت‌ها، تا اخلاق دارند، ماندگارند
پس اگر اخلاقشان برود، خودشان نیز می‌روند

معلوم نیست که بیت فارسی، ترجمهٔ عربی است یا برعکس یا هر کدام مستقل‌اند.

 کدامین اخلاق؟

به کدامین اخلاق محتاجیم؟ همان که پیامبرمان بر تکمیل آن فرستاده شد:
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»؛۳
من از جانب خدا آمده‌ام تا بزرگمنشی‌های اخلاق را رشد دهم، کامل کنم.
تکمیل فضیلت‌ها یعنی رشد فضائل و رفع رذائل. فربهی جان. صیقلی روان. بالندگی روح. سرفرازی ارزش‌ها. نیکویی کردارها. فراخی سینه‌ها. روییدن گلبوته‌های زیبایی‌ها...
تا بزرگواری‌ها سربرآورند. پلشتی‌ها سرافکنند. چشمه‌های اشک‌ها، به اندک تلاطمی، بجوشند و غبارهای نشسته‌‌برجان را بشویند. تا زبان باطن و زبان ظاهر، به ذکر خدا بجنبد. تا قلب‌ها، به یاد یار، بطپند. تا چشم‌های خیره، فروخوابند. تا زبان‌های دراز، کوتاه شوند.
خدایا! دشت‌های جان‌هایمان محتاج بارانند، پس بباران!
الاهی! دهلیز‌های قلب‌هایمان نیازمند لایروبی‌اند، پس بشوران!

یا رب! دعای خسته‌دلان مستجاب کن!

{ادامه دارد. به لطف خدا.}

۴ شهریور ۱۴۰۳


۱. ملک‌الشعرای بهار.
۲. أحمد شوقی.
۳. مکارم الأخلاق، جلد۱.

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌐 https://eitaa.com/Mazaheriesfahani

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
مرداد

 کاستن از رنج انسان

(سخنی دیگر در دفاع از روان‌پزشکی)

 #نویسنده_و_مشاور: #علی‌اکبر_مظاهری

 ورودگاه سخن

راست است که زندگی این‌جهانی، آمیختهٔ با رنج است. دراین‌باره سخن فراوان است. نیز راست است که پاره‌ای از رنج‌ها سبب رشد آدمیان است. دراین‌باره نیز سخن بسیار است. اکنون دربارهٔ فلسفهٔ رنج‌ها و آثار آن‌ها در پرورش انسان، سخن نمی‌گوییم. باشد برای مجالی دیگر. اما سخن اکنونی‌مان این است که «رنج‌های بیهوده» را بر «رنج‌های طبیعی»، نیفزاییم. نیز در کاهش «رنج‌های ناروا»، بکوشیم.

نیم، بلکه افزون بر نیمی از رنج‌های آدمی، «ناروا» است. «نامفید» است. «نبایستنی» است. زدودن آن‌ها «بایستنی» است. حکم عقل است. فتوای شریعت است.

 رنج روان

از رنج‌بارترین رنج‌های انسان، رنج روحی - روانی - عصبی است. و از کارسازترین کارافزارها در کاستن این رنج‌های جانکاه، همانا «روان‌پزشکی» است. جایگاه بلند مشاوره و روان‌شناسی و روان‌درمانی، محفوظ است، اما اکنون در باب روان‌پزشکی سخن می‌گوییم.

 جایگاه روان‌پزشکی

کثیری از رنج‌های انسان را می‌توان با روان‌پزشکی کاهش داد و حتی حذف کرد، همان‌گونه که بسیاری از دردهای جسمانی را می‌شود با پزشکی، تسکین داد یا درمان کرد. پس چرا رنج‌های روان‌سوز آدمی را با روان‌پزشکی کاهش ندهیم یا حذف نکنیم؟ و چرا دردهای جسمانی را تسکین ندهیم یا درمان نکنیم؟ چرا؟
این «چرا»، دربارهٔ دردهای جسمانی، چندان برجسته نیست؛ زیرا مردمانِ امروز، بیش‌وکم، بر درمان دردهای جسمانی خود، همت می‌گمارند، اما این پرسش، دربارهٔ رنج‌های روانی، برجسته است؛ زیرا مردمان، برای کاستن از دردهای عصبی و روانی خود، همت کافی را نمی‌گمارند. چرا چنین است؟ چرا برای کاهش رنج‌های روانی خود همت لازم را نمی‌گماریم؟
پیش‌تر، در پاسخ به این «چرا»، بسیار گفته‌ایم و نوشته‌ایم. آن‌ها را بجویید و بخوانید؛ در همین کانال «از زبان مشاور»، نیز از لابلای کتاب‌هایمان. چکیدهٔ پاسخ به این «چرا»، این است که: فرهنگ جامعهٔ ما و باور مردمان‌مان دربارهٔ روان‌پزشکی، معیوب است. بسیاری از مردمان، به درمان‌های‌ روان‌پزشکی، حس بدی دارند. در برابر آن مقاومت می‌کنند. نیز وجود بیماری‌های عصبی و روانی، و درمان ‌آن‌ها را نمی‌پذیرند، یا کتمان می‌کنند. آن را مساوی با دیوانگی می‌پندارند. دربارهٔ آن داوری‌های غیر تخصصی می‌کنند... .
این فرهنگ نادرست، تنها نزد بی‌سوادان و ناآگاهان نیست؛ بلکه باسوادان نیز گرفتار آن‌‌اند. دیدگاه و باور و قضاوت ایشان حیرت‌آور است. مگر ممکن است انسانی دانا دربارهٔ موضوعی که در آن متخصص نیست، چنین با جزم و یقین، نظر منفی دهد؟
بنابرمثال: به کسی که وسواس فکری دارد می‌گویند: «وسواس تو زادهٔ تلقین منفی تو است. اگر به خود تلقین مثبت کنی، درمان می‌شوی»، و او را از درمان باز می‌دارند. نتیجه چه می‌شود؟ وسواس فکری رشد می‌کند و وسواس عملی را در پی می‌آورد. و واضح است که آدم وسواسی، زندگی رنج‌باری را تحمل می‌کند.

 نمونه‌ای اسفبار

یکی از مراجعینم، که وسواس فکری دارد و در انتخاب همسر، درمانده شده است، به روان‌پزشک مراجعه کرد و داروی ملایمی گرفت و حالش بهتر شد. یکی از دوستانش، که آدم باسوادی است با تحصیلات عالی، او را منع کرده و به او گفته بود: «وسواس تو برآمدهٔ از تلقین تو به خود است... .» از سخن این شخص دارای تحصیلات عالی، تعجب کردم. اگر این مراجعم برای درمان بیماری چشمِ خود به چشم‌پزشک مراجعه می‌کرد، آیا آن دوستش همین داوری را می‌کرد؟
چرا میان دردهای جسمانی و روانی، تبعیض قائل می‌شویم؟
وسواس، اگر درمان نشود، زندگی را بر آدمی تلخ می‌کند. و اگر شخص وسواسی به میانسالی و کهنسالی برسد، درمان او ناممکن یا سخت ممکن می‌شود. حال و بال وسواسی‌ها، در دوران کهنسالی، دل‌سوزاننده است.
چرا خود را عذاب دهیم؟ چرا همنشینان خود را کلافه کنیم؟ وسواس می‌تواند زندگی خانوادگی را فلج کند. حتی می‌تواند سبب طلاق شود. درمان وسواس، بدون دارودرمانی و روان‌درمانی، ناممکن است.
بیفزاییم که از ریشه‌های دانه‌درشت وسواس، «اضطراب» است. ندیده‌ایم کسی را که وسواس داشته باشد، اما اضطراب نداشته باشد.

🔹 بیاییم با روان‌پزشکی آشتی کنیم. این رشتهٔ پزشکی، از بهترین شاخه‌های دانش و تجربهٔ پزشکی است. بیاییم آن را گرامی بداریم و از آن بهره جوییم.
بیاییم از رنج‌های انسان بکاهیم.
به امید خدا.

۲۴ تیر ۱۴۰۳


ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
مرداد

تربیت ایمانی کودکان (۲)

 #نویسنده: #علی‌اکبر_مظاهری

 حکمت‌های تربیتی (۴)

 تصحیح یک باور

باوری دربارهٔ زمان و چگونگی آموزش تعالیم دینی فرزندان، در میان پاره‌ای از مردمان رایج است، این‌گونه:
«به کودک و نوجوان، هیچ‌گونه عقیده و مذهبی را نباید آموزش داد. آموزش هرگونه مذهب و عقیدهٔ دینی به کودک، خلاف حقوق بشر و آزادی است؛ بلکه باید او را آزاد گذاشت تا بزرگ شود و خود، دین و مسلکی را بر مبنای شناخت خودش انتخاب کند.»
ظاهر این سخن، زیبا است، امّا آموزه‌های دانش تعلیم و تربیت، نیز دانش روان‌شناسی، نیز تجربه‌های بشری، می‌نمایاند که مناسب‌ترین دوران تعلیم و تربیت، دوران کودکی و نوجوانی است، و هر آموزشی و پروشی که در این دوران به آدمی داده شود، در جانش می‌نشیند و جزو ذاتش می‌‌شود:
«اَلعِلمُ فِی الصِّغَرِ کَالنَّقشِ فِی الحَجَر»؛۱
آموزش دانش در کودکی، چونان نقشکاری بر سنگ، ماندگار است.
باور ما بر این است که آدمی، تا پایان عمر، قابلیت تربیت، تعلیم، رشد، و دگرگونی را دارد؛ حتماً دارد، اما روزگار کودکی و نوجوانی، دارای قابلیت‌های بیشتری برای ساخته‌شدن است.
این سخن ارجدار امیر مؤمنان به فرزندشان را ببینیم:
«بادَرتُکَ بِالاَدَبِ قَبلَ اَن یَقسُوَ قَلبُکَ و‌َ یَشتَعِل لُبُّکَ»؛۲
پیش از آن‌که دلت سخت شود و عقل و اندیشه‌ات گرفتار آید، به ادبِ آموختن‌ات شتافتم و بر آن همت گماشتم.
و امام صادق علیه‌السّلام فرموده است:
«بادِرُوا اَحداثَکُم بِالحَدیثِ قَبلَ اَن تَسبِقَکُم اِلَیهِمُ المُرجِئَةُ»؛۳
به تعلیم حدیث (و معارف دینی) فرزندان نونهال‌تان اقدام کنید، قبل از آن‌ فرقهٔ «مرجئه»۴ (و دیگران) بر شما سبقت گیرند (و عقیدهٔ آنان را منحرف کنند).
ازاین‌روست که می‌گوییم: شرط دینداری است که پدران و مادرانی که خواهان سعادت خود و فرزندان‌شان‌اند، آنان را از همان دوران کودکی و سپس نوجوانی و حتی جوانی، با آموزه‌های دینی آشنا کنند و به فراخور ظرفیت و فهم آنان، عقاید دینی را تعلیم‌شان دهند. نیز با عمل خود، دیانت را به ایشان بنمایانند، تا فرزندانی بپرورانند که سبب سعادت دنیا و آخرتشان باشند.
به امید خدا.

۱۳ تیر ۱۴۰۳


۱. منسوب به امام علی (ع).
۲. نامهٔ ۳۱ نهج‌البلاغه؛ نامه به امام حسن (ع).
۳. وسائل‌الشیعه؛ ج ۱۵، ص ۱۹۶.
۴. مرجئه؛ نام پیروان یکی از مکتب‌های منحرف است.

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
مرداد

 تربیت ایمانی کودکان

 #نویسنده: #علی‌اکبر_مظاهری

حکمت‌های تربیتی (۴)

دین، فلسفهٔ حیات است و زندگی بدون دیانت، کاستی دارد.
تنها عاملی که می‌تواند انسان را در لغزشگاه‌های خطیر، حفظ کند، ایمان و اعتقاد دینی است. عوامل دیگری مانند: وجدان، قانون، تربیتِ منهای دین، کاربردشان محدود به احوال عادی و ملایم است؛ امّا در بحران‌ها و هنگامهٔ تلاطم غرائز، کابردشان، کاهش می‌یابد.
ایمان عمیق به خدا و معاد و ارزش‌های دینی است که می‌تواند طوفان غرائز را فرونشاند و بر «دهانِ» خشم و شهوت و طمع، «لگام» بزند.
امام صادق (ع) فرموده است:
«اَلمُؤمِنُ مُلجَم»؛۱
انسان با ایمان، لگام‌دار است.
یعنی خواهش‌ها، شهوت‌ها، گفتارها، کردارهایش؛ بر فرمان ایمان اویند.
هنگامی که زمینهٔ گناه و جرم فراهم شد، و یا غرائز آدمی، به خروش آیند، چه عاملی می‌تواند مهارگر باشد؟ وجدان؟ هرگز! زیرا به‌راحتی می‌توان بر سر وجدان، کلاه نهاد!
تربیت بدون ایمان دینی؟ هرگز! زیرا چنین تربیتی، مخصوص حالت‌های عادی است.
قانون؟ خیر! زیرا کاربرد آن، محدود است و معمولاً بعد از ارتکاب جرم، اقدام می‌کند؛ اگر به قانون برسد. و می‌دانیم که بسیاری از گناهان و جرائم،‌ پنهانی انجام می‌گیرد و از دید قانون، مخفی می‌ماند. به‌علاوه، برای بسیاری از خطاها و گناهان، قانونی وجود ندارد.
تنها ایمان به خدا و کیفر و پاداش او و تربیت صحیح دینی است که می‌تواند دهانهٔ اسب چموش شهوات و غرائز تند انسان را بگیرد و او را مرکبی راهوار گرداند.
آن سخن بیدارگرِ امام خمینی ـ که درود خداوند بر او باد ـ که می‌فرمود:
«عالَم، محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید»، تعبیر دیگری است از سخن هشدار دهندهٔ امیرمؤمنان - علیه‌السّلام - که فرمود:
«اِعلَمُوا اَنَّکُم بِعَینِ اللهِ»؛۲
بدانید که شما در چشم خدایید!
و این دو سخن، نشأت گرفته از آن بیان تکان دهندهٔ خداوند است که می‌فرماید:
«اَلَم یَعلَم بِاَنَّ اللهَ یَری»؛۳
مگر انسان نمی‌داند که خدا او را می‌بیند؟!
این‌ها ضامن اجرای آموزه‌های تربیتی است.
تربیت، بدون پشتوانهٔ ایمان دینی، ضمانت اجرایی ندارد.

 رسالت پدر و مادر

بزرگترین حق فرزند بر پدر و مادر، تعلیم و تربیت دینی است. ما اگر خواهان سعادت ابدی فرزندان‌مانیم، باید آنان را بر مبنای آموزه‌های دینی تربیت کنیم و عقاید و احکام و اخلاق اسلام را، در زمان مناسب، به ایشان تعلیم دهیم.
بی‌توجّهی به این مسئلهٔ مهم و یا تأخیر در آموزش برنامه‌های دینی به فرزند، لطمه‌های سخت‌جبرانی را به سعادتمندی او می‌زند.

 تصحیح یک باور

باور ناروایی دربارهٔ زمان و چگونگی آموزش تعالیم دینی فرزندان، در میان پاره‌ای از مردمان رایج است، این‌گونه:
«به کودک و نوجوان، هیچ‌گونه عقیده و مذهبی را نباید آموزش داد. آموزش هرگونه مذهب و عقیدهٔ دینی به کودک، خلاف حقوق بشر و آزادی است؛ بلکه باید او را آزاد گذاشت تا بزرگ شود و خود دین و مسلکی را برمبنای شناخت خودش انتخاب کند.»
ظاهر این سخن، زیبا و روشنفکرانه است و همین ظاهر زیبا باعث فریب ظاهر‌‌بینان می‌شود و به عمق آن پی نمی‌برند؛ از این‌رو، آن را می‌پذیرند و تبلیغ هم می‌کنند؛ امّا اگر نقاب فریب را از چهره‌اش برداریم، حقیقت تلخی برایمان آشکار می‌گردد.
هر کس اندک آگاهی از مسائل تعلیم و تربیت داشته باشد می‌داند که: مناسب‌ترین دوران تعلیم و تربیت، دوران کودکی و نوجوانی است، و هر آموزش و پروشی که در این دوران حسّاس به انسان داده شود، در جانش رسوخ می‌کند و جزو ذاتش می‌‌شود:
«اَلعِلمُ فِی الصِّغَرِ کَالنَّقشِ فِی الحَجَر»؛۴
آموزش دانش در کودکی، چونان نقشکاری بر سنگ، ماندگار است.

{ادامهٔ مطلب را در پست بعد بخوانید.}

۴ تیر ۱۴۰۳


۱. الخصال، ج ۲، ص ۲۲۹.
۲. نهج‌البلاغه، خطبهٔ ۶۶.
۳. سورهٔ علق، آیهٔ ۱۴.
۴. منسوب به امام علی (ع).

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
مرداد

 رفاقت پدر و مادر ⬅️ فرزند بالنده

 حکمت‌های تربیتی (۳)

 #نویسنده_و_مشاور: #علی‌اکبر_مظاهری

در آموزه‌های دینی ما فراوان آمده است:
نیکی را با کردارتان، و نه فقط با گفتارتان، به دیگران بیاموزید. مردمان را با رفتارتان، نه تنها با گفتارتان، به خیر دعوت کنید:

«کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَع‏»۱

این اصلِ اصیل، در عرصهٔ تربیت فرزند، جایگاه ارزشمندی دارد. چه بسیارند پدران و مادرانی که برای تربیت نیکوی فرزندان‌شان، سخت می‌کوشند؛ از آموزه‌های علمی - تربیتی، بهره‌ها می‌جویند، اما برخی‌شان ثمره‌های قابل انتظارشان را نمی‌یابند. چرا؟
پاسخ به این چرا، چندین و چند است. یکی از آن‌ها این است:

 رفاقت پدر و مادر

یافته‌ای دارم گسترده‌دامان: هرگاه و هرجا که کودکی یا نوجوانی را می‌بینم که باادب است، شاداب است، خوش‌تربیت است، و پدر و مادرش را نمی‌شناسم، احتمال قوی می‌دهم که پدر و مادرش با هم مهربان‌اند، با هم رفیق‌اند. اگر مجالی حاصل شود و ایشان را بشناسم، می‌یابم که احتمالم درست بوده است؛ در بیشتر موارد. و هرجا کودکی یا نوجوانی را می‌بینم که نامؤدب است، ناشاد است، بدتربیت است، حدس می‌زنم که پدر و مادرش با هم نامهربان‌اند، نارفیق‌اند. و اگر فرصتی دست دهد و ایشان را بشناسم، ‌می‌یابم که حدسم درست بوده است، در اکثر مواقع.
از این‌روست که می‌گوییم: والدین، پیش و بیش از آن‌که فنون تربیت را بیاموزند، اصل «رفاقت با هم» را دریابند، تا فرزندان‌شان مایهٔ شادی قلب‌شان و سبب روشنای چشمان‌شان شوند.
از هدف‌های اصلی والدین، نیز از آرزوهای دلپسند ایشان، بالندگی سرفرازانهٔ فرزندان است. آیا رسیدن به این هدف و برآمدن این آرزو، دست‌یافتنی است؟ بله.
راه زودوصول به این آرمان، رفاقت خود والدین است. اگر این «رفاقت»، تأمین باشد، رسیدن به آن «هدف»، دست‌یافتنی است، و برآورده‌شدن آن آرزو، شدنی است.
والدینی را می‌بینیم که برای تربیت نیکوی فرزندان‌شان، کتاب‌های فراوانی در موضوع‌های تربیت، روان‌شناسی، بهداشت، می‌خوانند. آفرین به ایشان! و در مسیر بالندگی فرزندان و سلامت روانی آنان و نیکویی ادب آن‌ها بسیار می‌کوشند و در راه تربیت آن دلبندانشان هزینه‌های فراوان می‌کنند؛ هزینه‌های طاقتی، ثروتی. مرحبا به ایشان! اما برخی از ایشان به هدف‌های مطلوبشان نمی‌رسند یا به همهٔ آن‌ها نمی‌رسند. چرا؟
یکی از دلیل‌ها این است که خودشان؛ پدر و مادر، با هم رفیق نیستند. این نارفیقی، مانند باتلاقی، کوشش‌ها و هزینه‌های ایشان را می‌بلعد، تباه می‌کند، عقیم می‌گذارد.
«توفیق رفیقی‌ است که به هر کس ندهندش.» توفیق، از آنِ رفیقان است.
هان، پدران و مادران! بیاییم برای سلامتی روانی - اخلاقی - جسمانی فرزندان‌مان و برای توفیق‌مندی خودمان، با هم رفیق باشیم. اگر ما والدین با هم رفیق باشیم، با هم مهربان باشیم، سلامت فرزندان‌مان و سعادت خودمان تأمین است.
به امید خدا.

۲۵ خرداد ۱۴۰۳

۱. امام صادق - علیه‌السلام - بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۶۷، ص ۳۰۹.

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۱۷
مرداد

 تقسیم تقصیر
(انصاف در خانواده)

#نویسنده_و_مشاور: #علی‌اکبر_مظاهری

یکی از اوصاف نیکوی آدمی، «انصاف» است. انصاف در خانواده، از بهترین انصاف‌ها است، و انصاف با همسر، به‌گاه قصورها و تقصیرها، گوهری است گران‌سنگ که می‌تواند ناهمواری‌های رابطهٔ همسران را به نصف برساند، و ای‌بسا که ریشهٔ مسائل ناگوار را از بُن برآورد و راه‌های ناهموار زندگی را هموار کند.
این سخن ارج‌دار امیر انصاف مداران، امام علی علیه‌السلام را، در زدودن اختلاف‌ها و زایش همبستگی‌ها و محبت‌ها، ببینیم:
«اَلْإِنْصَافُ یَرْفَعُ الْخِلاَفَ وَ یُوجِبُ اَلاِئْتِلاَفَ»؛۱
انصاف، اختلاف را می‌زداید و سبب همبستگی می‌شود.

 به‌گاه خشم

از دانه‌درشت‌ترین آفت‌های روابط همسران، خشم است و لجاجت. به‌گاه خشم، گویا عقل، تعطیل می‌شود یا نیم‌تعطیل، و هنگامهٔ لجاجت و ستیزگری، انصاف، نصف می‌شود و کمتر.
ستیزه به جایی رساند سخن
که ویران کند کاخ‌های کهن۲
در این عرصه‌های نامبارک، رنگ خدا، کم‌رنگ می‌شود و یا ناپدید. ایمان، کم‌سو می‌شود یا خاموش. واژهٔ انصاف و مفهوم آن، علیل می‌شود یا می‌میرد.
ما، در مشاوره‌هایمان با همسران، گاهی از پایمال‌شدن انصاف، هنگام عصبانیت و لجاجت، حیران می‌شویم. از فراموشی خدا، در این گاه‌ها، تن انسان می‌لرزد. از باخته‌شدن صداقت و عدالت، مغز آدمی جیغ می‌کشد؛ که مگر ایشان، اخلاق را نمی‌شناسند! به خدا و معاد، باور ندارند! آدمیت را با خود ندارند!

 یک قاعدهٔ اخلاقی

بر همگی‌مان فرض است که در کشاکش‌های دهر و هنگامهٔ‌های گرفتاری در پنجه‌های خونچکان خشم و نزاع و اختلاف و دعوا، از همان آغاز، خود را پنجاه - پنجاه فرض کنیم؛ دست کم. یعنی نیمی از تقصیر را با خود بدانیم؛ حداقل.
البته که باید از پیش، این فرض را، این صفت را، این خصلت را، به خود تلقین و آن را تمرین کنیم تا ملکهٔ جانمان شود، تا به‌گاه تلاطم طوفان، مهار خشممان در دستمان باشد، تا بتوانیم خویشتن را صبوری دهیم، تا از مرزهای نارواها عبور نکنیم، تا انصاف را تحقیر نکنیم، تا «تقصیر» را «تقسیم« کنیم؛ نیمی از ما، نیمی از حریف.

 از زبان مشاور

 مشاورهٔ خانواده

زن و شوهری عاقل، که به دلیل‌هایی، خطاهایی کرده بودند و رابطه‌شان شکراب شده بود، به مشاوره آمدند. شکرابی‌شان اندکی از عقلشان را تعطیل کرده بود. تعطیلی عقل، اگرچه اندک باشد، ناگواری به‌بار می‌آورد. اما ایشان، از اوصاف جسته‌ای داشتند، یکی همین صفت «تقسیم تقصیر» بود، که پیش از ناگواری‌های اکنونی‌شان، در جانشان جای داشت و همین صفت عقل‌پسند، حل مسائلشان را ممکن می‌کرد.
پس از مشاورهٔ ابتدایی، باز به دلیل‌هایی، نشد که مشاوره را ادامه دهند، و من اندیشناک‌شان بودم و دورادور هوایشان را داشتم. زمانی گذشت، تا این‌که خبر دادند مسائلشان را حل کرده‌اند. شادمان شدم. خدا را شکر کردم. آفرینشان گفتم.
از چگونگی حل مسائلشان بی‌خبر بودم، تا این‌که خودشان، در فرصتی که حاصل شد، آمدند و راز حل مسائلشان را گفتند.
گفتند: توافق کردیم که در فرصتی وسیع و آرام، مسائلمان را واکاوی کنیم و آن‌ها را حل کنیم. هردو برای ایجاد این فرصت کوشیدیم تا مهیا شد. دو کار کردیم:
اول: مسائلمان را اصلی و فرعی کردیم. دیدیم فرعی‌ها و جانبی‌ها چندان مهم نیست؛ بیشترشان سوء تفاهم و سلیقه‌ای و جزئی بود. از آن‌ها به‌راحتی و زود گذشتیم تا رسیدیم به اصلی‌ها. سه - چهار تا بیشتر نبود. آن‌ها را در میان دایره قرار دادیم و بر حل آن‌ها تمرکز کردیم.
دوم: انصاف را به میان آوردیم و «تقسیم تقصیر» کردیم. دیدیم سه دسته است: در بعضی از آن‌ها یکی‌مان مقصر است، در بعضی دیگر، دیگری مقصر است، و در بخش سوم، هر دو مقصریم. با انصاف‌ورزی، تقصیرها و قصورهایمان را پذیرفتیم. بر اصلاح آن‌ها عهد کردیم و هردو به انجام تعهدمان اقدام کردیم. برخی از آن‌ها که بیشتر آن‌ها بود، با معذرت‌خواهی حل شد. باقیمانده را، که اندک بود و کارکردن می‌طلبید، به حل و اصلاح آن‌ها اقدام کردیم. در زمانی کوتاه، قدام‌هایمان نتیجه داد و همهٔ مسائل حل شد. با هم عهد کردیم که مراقب باشیم دیگر خطا نکنیم. زندگیمان را نوسازی کردیم و طرحی نو درانداختیم. زندگیمان صفا گرفت. الحمدلله.

مرحبایشان گفتم. اقدام عاقلانه و مجاهدانه‌شان را ستودم.
الاهی شکر.

۱۴ خرداد ۱۴۰۳

پی‌نوشت‌ها
۱. غررالحکم.
۲. فردوسی.

ما را در رسانه‌هایمان دنبال کنید👇
🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری