زنانگی
» نویسنده: خانم زهرا خندان ( کارشناس ارشد مطالعات زنان. دانشگاه الزهراء)
قبل ترها، اصلا باورم نمی شد که بتوان در خانه، زن متفکری شد.
باورم نمی شد با گرد گیری، بتوان گردهای گناه را از خود دور کرد.
باورم نمی شد با غذا درست کردن، بتوان کار تبلیغی کرد.
باورم نمی شد با شستن لباس های چرک، بتوان کار تهذیبی کرد.
باورم نمی شد ... ....
شاید اصلا برایم خانه داری به مثابه ی بطالت وقت بود.
مگر می شود در خانه به کارهای پیش پا افتاده پرداخت و باز از عنایات خاص خدا بهره مند بود، آن وقت آن مرد در میدان جهاد بایستد و اجرش با من برابر باشد؟
مگر می شود در خانه کار تبلیغی کرد؟ نشستن پای کیبورد بیشتر به سود دنیا و آخرت است.
و مگرهای دیگر ... .
تا زمانی که کتاب «صبر؛ کیمیای سعادت»، نوشته آیت الله مظاهری را می خواندم که در آن جمله ای بدین مضمون از امام (ره) نقل شده بود:
خدا دونه می پاشه تا کبوتر جمع کنه ... .
آن زمان فهمیدم که خدا تنها دنبال بهانه است که گناه ها را بزداید و ما را در کنار خود بنشاند.
دنبال بهانه است تا بهترین خلقش را، آدم را، به جایگاه اصلی اش برگرداند.
بانوی خدا پسند
وقتی او دو روز از وقتش را پای گوجه ها می ریخت تا رب درست کند، گویا برخی می اندیشیدند که چرا به جای آن زمان، کتابی نخواند... چرا به جای آن همه هدر رفت وقت، رب را از بیرون نخرید؟ و چراهای دیگر.
اما او طور دیگری می اندیشید.
او قبل از شروع کار، وضویی گرفت و گفت:
خدایا، برای تغذیه سالم خانواده ام، رب می پزم تا هم بخشی از حق بدن رعایت شود هم ذخیره ای شود برای عبادت بیشتر؛ قربه الی الله.
دعاهایش را در کنار دیگ می خواند و همزمان به کار علم اش می رسید، اما کاملا مراقب بود که رب ته نگیرد!
همزمان با غل غل کردن گوجه ها، پرش ناگهانی بخشی از آن و سوختن قسمت هایی از بدنش، به فکر دوزخ افتاد و اشکی ریخت.
زمانی که برای مادرهایش (مادر و مادرشوهر) تعریف کرد که رب را درست کرده، از طرز صحبت هایشان فهمید که گویی دل آنها هم می خواهد. پس آستین ها را بالا زد و وضویی ساخت و نیت کرد که:
خدایا، به خاطر احسان به والدین، به خاطر رضایت قلبی شان رب می پزم، قربه الی الله.
دوباره دو روز از وقتش را به درست کردن رب اختصاص داد،
اما غمی نداشت و زمان را ازدست رفته نمی پنداشت، چون با خدا معامله کرده بود، معامله ای که یک سره سود است و تماما برد.
حال باید 28 کیلو لیمو را می شست و برای گرفتن آب آماده می کرد، باز هم وضویی گرفت و گفت:
خدایا به خاطر صرفه جویی در مال و قناعت؛ به خاطر آنکه بر همسرم فشار کمتری وارد شود، به خاطر احسان به والدین، قربه الی الله.
دیگر نه خستگی جسمی اش یادش ماند و نه هدر رفت زمان، چون زیرکی مومنانه به خرج داده بود و عبادت کرده بود.
از مزیت خانه داری اش سایرین را نیز بهره مند می کرد.
پس زمانی که یکی از اقوامشان، که شاغل بود و مهد کودک دیگر کودکش را قبول نمی کرد و اضطرار در او موج می زد، با کمال میل ابراز می کند: من که خانه تنها هستم، چون خانه دارم و حوصله ام سر می رود، بچه ات را نگه می دارم.
اشک هایش دیگر جاری نشد و روزهایی که با آن کودک می گذراند، دیگر خسته کننده نیست، بلکه آموزنده است؛ چون با نگاه عبرت آموز، کودکی را می نگرد که اکثر افعالش از فطرت پاکش سرچشمه گرفته است.
من یک زن خانه دار هستم.
من عاشق شغلم هستم؛ شغلی که پر است از زمزمه های عبودیت، پر است از رمز و راز شاد زیستن، پر است از تمرین ولایت پذیری از امام زمان. سلام الله علیه.
من یک زنم.
من عاشق جنسیتم هستم.
جنسیتی که امکان داد تا عاطفی تر باشم و اشک هایم زودتر جاری شود. جنسیتی که امکان می دهد تا بتوانم مادری را درک کنم. جنسیتی که امکان داد تا با ذکر، راه رسیدن به خدا را راحت بپیمایم.
من فمنیست نیستم. من تنها از آنی که هستم و خلق شده ام، سپاسگزارم؛ از معبودم.
من، مردان زیادی را می ستایم؛ پیامبرم را عاشقانه می ستایم. مطیع اوامر امیر المومنین هستم. تمام قد به احترام جود امام حسن می ایستم. خاضعانه در خاک کربلا به احترام امام حسین می خزم. به داشتن عالمانی بی نقص چون امام صادق و امام باقر افتخار می کنم. به امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام عسکری - سلام الله علیهم - مدیونم، چون با کار تشکیلاتی خود، من و امثال من را شیعه ساختند.
من منتظرم، منتظر یک منجی،منتظر یک مرد معصوم، منتظر مولایم حضرت حجت. عجل الله فرجه.
من با تمام وجودم، تحت ولایت همسرم قرار می گیرم، چون می خواهم بنده خدا باشم و بخشی از ثمراتش را دیده ام. و دیده ام که او، در همه جانبه نگری، در امور اقتصادی، در عقل معاش، از من تواناتر است.
من مخالف فعالیت های اجتماعی نیستم، اما اولویتم خانه و خانواده است.
یاد سخن استاد مظاهری افتادم که گفتند:
بروید و زنانگی کنید.
من یک قید به حرف استاد اضافه می کنم:
بروید زنانگی مؤمنانه کنید که هم دنیاست و هم آخرت.