برگی از کتاب «آداب عشق ورزی» 1
استوانه زندگی
مسائل جنسی زن و شوهر و روابط عاطفی ایشان، رکن زندگی خانوادگی است. حال اگر این استوانه، لرزان شود، همۀ اجزای این بنا، نااستوار میشوند و اگر چارهاندیشی و استوارسازی نشود، بیم آن است که کلّ ساختمان فرو ریزد. از این روست که شرع و عقل و علم، حکم میکنند که صاحبان این بنا همواره هشیارانه مراقب سلامت آن باشند و با نگاهی آفتشناسانه و آسیبشناسانه، به آن بنگرند، تا اگر آفتی و آسیبی پدید آمد، آفتزدایی و آسیبزدایی کنند. این نمونۀ درسآموز را ببینید:
از زبان مشاور
معجزه یا ثمرۀ آموزش؟
آقای خویشخواه و همسرش، با اینکه هر دو تحصیل کرده و فرهنگمند بودند، نزاع سنگینی داشتند و کارشان به دادگاه کشیده و خانم درخواست طلاق داده بود. خانوادههاشان نگرانشان بودند و جدایی ایشان را نمیخواستند. با پیشنهاد و اصرار خانوادهها حاضر به مشاوره شدند. البته امیدی به بهبودی زندگیشان نداشتند و به جدایی میاندیشیدند؛ به خصوص خانم. هر دو از این زندگی آشوب زده، کلافه شده بودند؛ به خصوص خانم. اما بستگانشان ایشان را تشویق میکردند که پیش از طلاق، مشاوره را تجربه کنند تا تلاش خود را برای ساماندهی زندگی کرده باشند که مبادا پس از جدایی، دچار پشیمانی شوند.
در مشاوره، پرسشها و پاسخها، گفت و شنودها و علّتیابیها انجام گرفت. هیچ کدامشان دلیل قانع کنندهای برای جدایی نداشتند. آقا کمتر سخن میگفت؛ امّا خانم بهانههایی میآورد که همگی بیریشه بودند. معلوم بود که اینها علّت تصمیم به طلاق نیستند. دانستم که باید علّت دیگری در کار باشد و خانم از چیز دیگری رنج میبرَد که نمیتواند بر زبان آورَد و آن را پنهان میکند. از آقا خواستم خانم را تنها بگذارد. آقا که بیرون رفت، به خانم گفتم: خودتان میدانید که این بهانههایی که میآورید، هیچ کدام علّت اصلی نزاع و درخواست طلاق نیست. علّت اصلی را بگویید. آیا از چیزی رنج میبرید که نمیتوانید بیانش کنید؟ نگران نباشید. اگر مطلب پنهانی هست، آن را به من بگویید؛ مانند یک بیماری خاص که بیمار آن را به پزشک امین میگوید.
مقاومت خانم، کم و کمتر شد تا آنکه آرام آرام ریشۀ مشکل، آشکار گشت. او گفت: «وقت آمیزش، شوهرم فقط به فکر خویش است و توجّهی به نیاز من ندارد. کارش که تمام شد، مرا رها میکند و میخوابد. در این حال از همسرم بدم میآید. او را خودخواه میدانم؛ زیرا هدفش ارضای خویش است و من را به حساب نمیآورد یا من را وسیلۀ ارضای خواهشهای خودش میداند. آن وقت است که احساس حقارت میکنم و از زندگی با او دلسرد میشوم. این دلسردیام به همۀ مسائل زندگیمان سرایت میکند و همین میشود که حالا شده… .»
به خانم گفتم: چرا موضوع را با همسرتان مطرح نمیکنید؟ گفت: «هم خجالت میکشم، هم نمیخواهم غرورم را بشکنم و به او التماس کنم.»
آنگاه خانم را به اتاق انتظار هدایت کردم و آقا را به درون دعوت نمودم و با بیان مقدّمهها و توضیحهایی مسألۀ اصلی را برایش بیان کردم. تعجّب کرد و تأسّف خورد. کمی هم خجالت کشید. سپس اعتراف کرد که متوجّه این موضوع نبوده و اصلاً نمیدانسته که در آمیزش جنسی باید هر دو به انزال و اشباع و ارگاسم برسند. افسوس خورد که چرا این مسئله را نمیدانسته و باعث شده که زندگیشان چنین آسیب بخورد.
او را دلداری دادم و گفتم اگر آموزش ببیند و مهارتهای این کار را کسب کند، میشود گذشته را جبران کرد و لطمههای پیشین را التیام بخشید. آنگاه آموزشهایی به او داده شد. این آموزشها چند جلسه ادامه یافت تا آنکه وی مهارتهای ضروری را آموخت و مسئله حل شد و طلاق منتفی گشت و زندگیشان سامان گرفت.
خویشان ایشان که در جریان نزاعهایشان بودند و تصمیم به طلاقشان را میدانستند، با تعجب میپرسیدند: «چه شد؟ معجزه شد؟!» ما به آنان جوابهای سربسته میدادیم. با آقا و خانم نیز قرار گذاشته بودیم که مسئلۀ اصلی به هیچ کس گفته نشود؛ زیرا این گونه مسائل نباید بیپروا بیان شود. حریم خلوتِ همسران باید محفوظ بماند.
منبع: کتاب «آداب عشق ورزی»، ص65 تا 67