وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

یاران آن روزگاران ۳ ـ مؤمن مجاهد

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۱۵ ق.ظ

باز ازآن یاران و آن روزگاران بگوییم و بشنویم:

۳ ـ سید حسین دیباجی

*در سال ۱۳۶۲ پیش از نبرد «خیبر» در منطقه دهلران ایشان را یافتم و اکنون  سی سال تمام است که با هم برادریم.

پیش از عملیات خیبر فرصتی دست داد تا رزمندگان اسلام دو سه ماهی را به خویشتن سازی بپردازند و خود را برای نبردی عظیم مهیا سازند.

در آن فرصت مغتنم، برای رزم آوران حلقه های درس داشتیم. ما دو، رزمنده و مربی بودیم. مرسوم نیست که مربی پای درس مربی دیگر برود، اما ما این رسم را مراعات نمی کردیم و در درس های همدیگر حضور می یافتیم.

آنجا شب مردان خدا روز جهان افروز بود و سپس به کوه های منطقه می رفتیم و پیش از طلوع آفتاب بر سر قله کوه دعای صباح می خواندیم و با طلوع آفتاب از آقاسید دیباجی خواهش می کردیم که موعظه کند. موعظه های بلیغش که ازدلی نورانی برمی آمد، بر دل های مستعد می نشست.

از خوش ترین ایام جبهه ام همین دوران با سید دیباجی بودن است.

آغاز عملییات خیبر

نبرد خیبر که آغاز شد، چند روزی از هم دور افتادیم. آتش باران جزائر مجنون و هورالعظیم چنان عظیم بود که صحنه قیامت را تداعی می کرد و جمع یاران را فرو می پاشید و کسی را  در کنار کسی باقی نمی گذاشت. اما همواره به یاد برادر سیدم بودم تا معرکه اندکی آرام شد و باز او را یافتم.

جوانان نسل نو می خواهند که احوال آن روزگاران و آن یاران را برایشان بازگوییم و این حق ایشان است، اما برخی از وقایع و احوال را نمی توان به درستی وصف کرد. آن ها «یدرک و لا یوصف» اند؛ یافتنی اند نه گفتنی. به وصف نمی آیند.

اوصاف نیکوی سید ما

اگر چه اوصاف نیکوی سید حسین دیباجی بسیار است، اما اکنون سه صفت خجسته ایشان را می گویم:

یک – صراحت در حق گویی

نخستین خصلت نیکوی او که مرا مجذوب ایشان کرد حق گویی اش بود. و هنوز آن خصلت را دارد، با صراحت بیش تر. حق را می گفت و می گوید . به تلخ و شیرینی و پسند دیگران بودن یا نبودن اعتنایی نمی کرد و نمی کند.

دو – عبادت پیشگی

هیچ گاه  قبل از اذان صبح او را در خواب ندیدم. ساعتی پیش از طلوع فجر به نافله شب می پرداخت. او مرد خداست و «شب مردان خدا روز جهان افروز است».

سه – باوفایی

در این سی سال، هرجا بود و بودم، ازنعمت باوفایی اش بهره مند بوده و هستم. او کاری ندارد که من به دوستی مان وفادار هستم یا نه. وصف حالش این است که: «به همان عهد که بستیم برآنیم هنوز».

اکنون ایشان در تهرانسر هستند و وجود شریفشان  مغتنم است. به ایشان ارادت دارم و شب و روزی نیست که به دعا یادشان نکنم.

ای خدا این وصل را هجران مکن!

  • ۹۲/۱۱/۲۵
  • علی اکبر مظاهری

سید حسین دیباجی

نظرات  (۲۶)

با سلام و عرض ادب
من به حد و اندازه ی شما نیستم که خودم را با شما بزرگواران مقایسه کنم ولی من هم دوستی چنین دارم با صفاتی مشابه صفاتی که از زبان شما جاری شد...خوشا به حالم

پاسخ:
سلام و درود.
حضورتان را ارج می نهم. سپاس.
فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۳ در ۲:۴۳ ب.ظ

مطلب جالبی بود. حظ کردیم.

فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۳ در ۱:۲۵ ب.ظ | در پاسخ به علی اکبر مظاهری.

متشکرم. مرسییییی

فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۳ در ۱۰:۴۸ ق.ظ

سلام عموجون ممنون از مطالبتون بازم مثل همیشه مطالبتون زیباست

فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۲/۰۲ در ۸:۱۹ ق.ظ

با سلام

لطفا مطلب جدید بگذارید…

پاسخ:
       چشم. ان شاءالله.
فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۸ در ۱۰:۴۴ ق.ظ

منم با دوست عزیزم شمیم یاس موافقم…

فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۸ در ۱۰:۲۰ ق.ظ

حاج آقا، توفیق زیارتتان را ندارم، ولی همین قدر که گفتارتان را در پس سیمای خطوط می بینم بر آرامشم افزوده می شود. سعیکم و سعی اخیکم مشکور.
دلم تنگتان و مشتاق زیارتتان.

پاسخ:
سپاس از محبتتان.
  • اسماعیل پور معلم
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ در ۱۰:۰۸ ب.ظ

    سلام. ازصفای قلم تان که ازعمق جانتان بر می خیزد بهره بردیم. منتظر اینگونه مطالب هستیم. خداوند عمرطولانی به شما دهد ان شاالله.

    پاسخ:
    سلام و رحمت. سپاس از لطفتان.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ در ۹:۰۱ ب.ظ

    سلام.
    نظر جناب “در هوای او” محترم است. اما بنده موافق نیستم. خودم هم بسیار به استاد اصرار کردم که بنویسند و حتی از خودشان برایمان بگویند. اما ایشان به همان دلایل مصلحتی مثلا جنبه تبلیغاتی و تعریف از خود نباشد نگفتند! اما نگفتن ایشان و حتی نام نبردن از امثال “سید حسین” ها دردی را که از جامعه امروز ما کم نمیکند هیچ، دردی هم اضافه میکند. و آن درد ندانستن، نشناختن ، و قدر ندانی ست…..
    برای ما بسیار مهم است که بدانیم سر سفره چه استادی نشسته ایم؟؟؟ شیفته ایم که بدانیم و لمس کنیم و یاد بگیریم در این دنیای آشفته و انشاله عمل کنیم.
    ریا نیست گفتنش بلکه ظلم است نگفتنش. اینکه از دست برود اندوخته های ارزشمند این نسل نورانی (آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم…). حتما اسم ها برده شود تا ما بتوانیم بشناسیم وگرنه به سان افسانه ای بیش نیست که گفته شود و پس از چندی فراموش.
    اگر استاد موافق نظر ما نیستند(که هستند) لطفا رای گیری کنیم.

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ در ۹:۰۰ ب.ظ

    درود بر عموجان. بسیار عالی و جذاب.
    هیچ چیز توی دنیا جای یک دوست و همنشین خوب را برای آدم پر نمیکنه.
    خوش به حالتون به خاطر داشتن چنین رفیق شفیقی…

    پاسخ:
           سلام عموجون. و خوش به حال شما برای داشتن چنین پدر ارجمندی.
  • فرزانه زنگیان
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ در ۲:۳۱ ب.ظ

    سلام . کار بسیار زیبایی را آغاز کرده اید و نوشته ها اگر چه کوتاه اما گویا هستند . به هرحال احتمالا بعضی از مخاطبین شما خواندن مطلب طولانی در حوصله شان نگنجد . فقط این قسمت نظر و پاسخ اگر از دو رنگ یا دو فونت استفاده کنید که نظرها و پاسخ ها از هم متمایز شوند بهتر است . قسمت مشاوره را هم من متوجه نشدم از کجا باید لینک شد . مستدام باشید .

    پاسخ:
      سلام و سپاس. از رهنمودهایتان بهره می جوییم و راهکارهایتان را به کار می گماریم. ان شاءالله.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ در ۹:۰۰ ق.ظ

    سلام
    ممنونم از بابت مطالب مفیدتان. خصوصیت حق گویی ایشان بسیار بسیار برایم آموزنده بود.
    سپاس.

    پاسخ:
      سلام و سپاس از حضورتان. سلامم را به آقا محمد برسانید.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ در ۸:۵۱ ق.ظ | در پاسخ به در هوای او.

    سلام.
    با جناب “در هوای او” مخالفم. هرچند که حرفتان در رابطه با بعضی ها درست است و جنبه تبلیغاتی دارد، اما اگر تشخیص داده شود که روی کسی تبلیغات (چه مثبت چه منفی) اثری ندارد و او بندگی خودش را برای خدا میکند، دیگر این اشکال شما وارد نیست. مثلا پیغمبر اکرم (ص) در زمان حیات حضرت سلمان از ایشان تعریف هایی میکردند. در سیره علما هم این کار مشاهده میشود. مثلا امام راحل (ره) چه تعریف های بلندی از امام خامنه ای کرده اند. و خود امام خامنه ای (حفظه الله) هم تعریف هایی از بعضی از اشخاص پارسا کرده اند مثلا از سردار فضلی و دیگران.

  • سید حسین هاشمی
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ در ۱:۰۰ ق.ظ

    سلام علیکم انشا الله موفق باشید با عرض پوزش به دلیل مشغله زیاد این روزها کم سعادت شدیم انشالله که بتوانم بیشتر به شما یار با وفای دایی شهیدمان سر بزنیم خیلی ممنون که مطالب کتاب و همچنین راجع به دایی نوشتید .
    امید وارم حضوری خدمت برسیم و از حضورتان بهرمند شویم.

    پاسخ:
           سلام علیکم. تشکر از حضورتان.
  • سید حسین بنی هاشمیان
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۷ در ۱:۰۰ ق.ظ

    سلام علیکم انشا الله موفق باشید با عرض پوزش به دلیل مشغله زیاد این روزها کم سعادت شدیم انشالله که بتوانم بیشتر به شما یار با وفای دایی شهیدمان سر بزنیم خیلی ممنون که مطالب کتاب و همچنین راجع به دایی نوشتید .
    امید وارم حضوری خدمت برسیم و از حضورتان بهرمند شویم.

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۱۰:۳۳ ب.ظ

    سلام و درود!
    شاید اگر بدون اشارت به هویت شخص جناب دیباجی ، از فضایلشان میفرمودید خوش تر مینمود،
    به گمانم میرسد در مقام اشاره به جوانب حیات طیبۀ این بندگان خدا (حال چه کسانی که در ایام دفاع مقدس بودند و یا کسان دیگر که روزگاری میزیسته اند یا اکنون را میزیند)اگر هویت ایشان اشکار شود جنبه تبلیغاتی پیدا کرده، اثر کمتری دارد!
    با اشاره های شما آنکسان که با ایشان آشنا هستند در میابند که او کیست و ارادتشان افزون میشود و آن کسان هم که بااو غریبه هستند آشنای رسمش میشوند و آن را درمیابند!

    پاسخ:
    بله. نکته ظریفی فرمودید. مغلوب اصرار جوانان این نسل عطشناک شدم.
  • بلور خراسانی
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۹:۵۵ ب.ظ

    سلام استاد. ممنون از مطلبتون. خصوصیت صراحت گویی ایشان در بیان حق برایم تلنگر بود. یا حق.

    پاسخ:
           سلام و رحمت. صفای جانتان افزون باد. این نسل نوخاسته به این تلنگرها سخت محتاج است.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۸:۱۳ ب.ظ

    الحب فی الله والبغض فی الله
    زهی سعادت‌…

    پاسخ:
    سپاس از عنایتتان.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۵:۵۶ ب.ظ

    دوستیتان مستدام باد

    پاسخ:
       الاهی آمین. سپاس از دعایتان.
  • علی اکبر مظاهری
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۵:۵۴ ب.ظ

    به نسل نو نصیحت مشفقانه می کنیم که این مشعل های هدایت را قدر بداند.

    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۲:۳۳ ب.ظ

    اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
    باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

    ممنو ن از رویکرد زیباتون به خاطرات دفاع مقدس
    در روزگار ما دوستان خوب کبریت احمرند !

    پاسخ:
       و شما محسن جان از دوستان خوب مایید. راستی، چه خوب است از برادر به عرش رفته تان شهید حسن جنتی برای نسل نو سخن بگویید.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۲:۲۹ ب.ظ

    یه روز روزگاری/ دو تا بچه بسیجی/ نمی دونم کجا بود/ تو فکه یا دو عیجی/ تو اون گلوله بارون / کنار هم نشستند/
    دست توی دست هم/ با هم جناق شکستند/ با هم قرار گذاشتند/ قدر هم رو بدونن/ برای دین بمیرن/ برای دین بمونن!

    پاسخ:
           درود بر شما و آقا سعید خوبتان. ایشان نیز خوی سید دیباجی دارند.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۱۲:۳۵ ب.ظ

    چه زیبا بوده اون دوستی ها! و چه زیباتر اون دوران و اون اوصاف. بسیار شنیده بودم اما اکنون شما هم فرمودید که حال اون دوران، اگرچه جهاد اصغر بود اما جهاد اکبری بزرگ رو در خودش جا داده بود… شنیده بودم که اون دوران تکرار شدنی نیست اما هنوز ذخایرش بین ما هستند. ذخایری چون”علی اصغر” ها و “سید حسین” ها.
    خدایا دوستان نیکویمان را که با دست دوستی شان ما را به سوی نو رهنمون میکنند حفظ بفرما.

    پاسخ:
           اینان بوی بهشت می دهند. نگاهشان آدمی را به یاد خدا می اندازد.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ۱۲:۲۹ ب.ظ

    سلام
    خصوصیت عبادت پیشگی ایشان از همه بیشتر به دلم نشست.
    ممنون از معرفی چنین الگویی.

    پاسخ:
           راز شیفتگی و ارادت من نیز بیشتر برآمده از همین خصلتشان است.
    فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۵ در ۱۰:۵۴ ب.ظ

    پا به پای کودکی هایم بیاکفش هایت را به پا کن تا به تا
    قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن
    پا بکوب و لج کن و راضی نشوبا کسی جز عشق همبازی نشو
    بچه های کوچه را هم کن خبرعاقلی را یک شب از یادت ببر
    خاله بازی کن به رسم کودکیبا همان چادر نماز پولکی
    طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان
    مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم
    یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما
    قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ
    غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت
    هرکسی رنگ خودش, بی شیله بودثروت هر بچه قدری تیله بود
    ای شریک نان و گردو و پنیر !همکلاسی ! باز دستم را بگیر
    مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
    حال ما را از کسی پرسیده ای؟مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
    حسرت پرواز داری در قفس؟می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
    سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
    رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟آسمان باورت مهتابی است ؟
    هرکجایی, شعر باران را بخوان ساده باش و باز هم کودک بمان
    باز باران با ترانه ، گریه کن !کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
    ای رفیق روز های گرم و سردسادگی هایم به سویم باز گرد!

    پاسخ:
    درود بر شما . نثرمان را با شعرتان صفا دادید.
  • بانوی بازرگان
  • فرستاده شده در ۱۳۹۲/۱۱/۲۵ در ۹:۲۸ ب.ظ

    سلام عموجون با سپاس از مطلبی که گذاشتین
    آقای سیدحسین دیباجی رو پدرم میشناسن؟

    پاسخ:
       سلام عموجون. نوشته را براشون بخونید. نمی دونم همزمان در جبهه بوده اند یا نه.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">