بی وصالان ( برگ زرین دیگری از کتاب « آداب عشق ورزی » )
ازدواج به وصال نرسیده
» عِنِّین ها
در فقه و حقوق، مسئلهای مطرح است با عنوان «عُنَّه» که مربوط به اختلالهای جنسی و آمیزشی است. «عُنَّه» یعنی ناتوانی و بیمیلی جنسی. «عِنّین» مردی است که توان آمیزش ندارد. و «عِنّینَه» زنی است که رغبتی به آمیزش جنسی ندارد....
از منظر مسائل ازدواج و حقوق زن و مرد، از این حیث به مسئله مینگرند که اگر مرد، عِنّین باشد، آیا زن میتواند عقد نکاح را فسخ کند یا نه؟ و اگر زن، عِنّینه باشد، حق و تکلیف شوهرش چیست؟
ما اکنون، فارغ از بحث حقوقی این مسئله، از منظر موضوع کتابمان به آن میپردازیم. با دقّت، همراهیمان کنید.
عِنّین، مردی که توان آمیزش جنسی ندارد و نمیتواند با همسرش مجامعت کامل کند. و عِنّینه، زنی که اشتهای جنسی ندارد و به آمیزش با همسرش تن نمیدهد. این یک اختلال است؛ اختلال جسمانی، یا عصبی و روانی، یا هر دو.
ایشان یا پیش از ازدواج چنین بودهاند و به بیماری خود، آگاه نبودهاند؛ ازدواج کردهاند و آنگاه معلوم شده بیمارند. یا پس از ازدواج، بدون عامل آشکار، به آن مبتلا شدهاند. یا بر اثر حادثهای یا بیماری دیگری، چنین شدهاند. مثلاً بر اثر ضربه خوردن فیزیکی، مانند تصادف رانندگی، یا دچار شدن به بیماری عصبی و روانی، یا آسیب خوردن از برخی از گازهای شیمیایی، عِنّین شدهاند.
سوگمندانه، برخی از جانبازان شیمیایی، به این اختلال مبتلا شدهاند و از این بابت، به ناگواریهای خانوادگی دچار گشتهاند.
چارۀ کار ایشان چیست؟ به ایشان چه کمکی میتوان کرد؟ وضعیت همسرشان چه میشود؟ این نمونه را بنگرید:
از زبان مشاور
ازدواجِ به وصال نرسیده
آقای محجوبی، که جوانی ۲۷ساله بود، به مشاوره آمد. پدر و مادر کهنسالش همراه او بودند. به واقع، پدر و مادرش او را به مشاوره آورده بودند؛ زیرا نگران زندگی فرزند و عروسشان بودند. پسر به این شرط پذیرفته بود به مشاوره بیاید که ابتدا والدینش مسئلهاش را با مشاور مطرح کنند، چون خودش خجالت میکشید.
پسر بیرون ماند و پدر و مادر گفتند: «پسرمان سه سال است ازدواج کرده، امّا هنوزکاری نشده و عروسمان همچنان باکره است. پسرمان توان مجامعت ندارد. میترسیم زندگیشان آسیب بخورد.»
پس از گفتوگوی با والدین، پسر را به اتاق مشاوره دعوت کردم و از والدین او خواستم ما را تنها بگذارند.
پسر از لحاظ جسمی، سالم و نیرومند به نظر میآمد؛ امّا اعصابش ناآرام بود. چشمانش تیک عصبی داشت و صدایش کوتاه بود و کم سخن میگفت. از او خواستم سخن بگوید. همان سخنان پدر و مادرش را گفت و چیزی بر آن نیفزود.
گفتم: در این سه سال، همسرتان ارگاسم نداشته است؟
گفت: « نه.»
گفتم: شما انزال هم ندارید؟
گفت: «چرا، اندکی، امّا فوراً کارم تمام میشود.»
گفتم: همسرتان اعتراض نمیکند؟
گفت: «قبلاً اعتراض میکرد، امّا بعد ناامید شد و حالا هیچ نمیگوید. غمگین و ناامید، سکوت میکند. من هم شرمسارش میشوم. به شدّت احساس حقارت میکنم. میدانم یا میپندارم که همسرم من را نامرد میداند و بیعرضهام میشمارد و از من متنفّر است.»
گفتم: چرا او را از طریقی غیر از دخول، ارضا نمیکنید؟
گفت: «مثلاً چطور؟ راه دیگری نمیدانم.»
معلوم شد که آقای محجوبی تنها راه ارضای خانم را آمیزش دخولی میداند. نمیداند راههای دیگری برای این منظور وجود دارد.
درباره دیگر جنبههای زندگیشان پرسیدم. و اینکه همسرش با چه انگیزهای با او زندگی میکند؟ معلوم شد همسرش درس میخواند و خود را سخت مشغول تحصیل کرده است. قبل از ازدواج، موقعیت درس خواندن نداشته. حالا که فرصت یافته، بیشتر وقتش را صرف آن میکند. انگیزهاش برای استمرار این زندگی ناکام، همانا استفاده از این فرصت برای درس خواندن است.
به آقای محجوبی گفتم: فکر نمیکنید همسرتان درسش که تمام شد، ممکن است دیگر ادامه این زندگی را تاب نیاورد؟ او از بهرۀ جنسی که محروم است. فرزند هم ندارد. حالا سرش به درسش گرم است و دلش به همین خوش است. اگر درسش هم نباشد، دیگر انگیزهای برای ادامۀ زندگی با شما را نمییابد.
گفتهام را تصدیق کرد و چاره خواست. گفتم: مسئلهتان راه حل دارد. باید خیلی زودتر، همان سه سال پیش، اقدام میکردید. چرا نکردید؟
گفت: «نمیدانستم چه کنم.»
گفتم: چرا مشاوره را تجربه نکردید؟
گفت: «به ذهنم نیامد. امّا نزد پزشک رفتهام؛ متخصص کلیه و مجاری ادرار.»
گفتم: خوب است، اما کافی نیست.
چارۀ کار
آنگاه به حلّ مسئله پرداختیم. راهکارها را دو دسته کردیم: کوتاهمدت و بلندمدت. کوتاهمدّت آن بود که در همان جلسۀ اوّل، چگونگی به ارگاسم رساندن همسر، بدون دخول، را به او آموزش دادم و به او گفتم: با این کار، بخش بزرگی از مسئله، حل میشود؛ همسرتان تا اندازۀ زیادی کامیاب میشود. انگیزهاش برای زندگی با شما افزایش مییابد. خودتان نیز از این معاشقه و ملاعبه، بهرهمند میشوید. و نیز از شرمساریتان نزد همسرتان کاسته میشود.
در این جلسۀ نخست، به بیان همین راه حلّ کوتاهمدّت اکتفا کردیم تا آن را انجام دهد و در نوبت دیگر به راه حلهای بلندمدت بپردازیم.
آقای محجوبی که اکنون امیدوار شده بود، با بدرقه گرم و امیدبخش من رفت تا کاری کند کارستان و نتیجه آن را در نوبت بعد برایم گزارش کند و راهکارهای بلندمدّت را بگیرد.
نوبت دوم
آقای محجوبی، دو هفته بعد، نزدم آمد. این بار بدون پدر و مادرش. در نوبت پیشین که والدینش او را آورده بودند، چنان احساس ذلّت میکرد که به تنهایی از عهدۀ یک کار ساده برنمیآمد. امّا این بار، بخشی از آن احساس زبونی، جایش را به عزّت نفس و احساس توانمندی داده بود.
او مهارتها را خوب آموخته بود و راهکارها را خوب به کار گرفته بود. او توانسته بود همسرش را به ارگاسم برساند؛ چندین بار. خودش نیز از بهرههای عشقورزی، بهرهمند شده بود. از این توفیقی که رفیقش شده بود، به خود میبالید. تحسینش کردم و به او خجسته باش گفتم. اکنون زمان بیان راه حل های بلندمدت بود.
دراین نوبت، این راهکارها بیان شد و بر آنها توافق کردیم:
1. استمرار راهکار پیشین
به آقای محجوبی گفتم: تا هر وقت که نتوانید با آمیزش معمول، همسرتان را به انزال و ارگاسم برسانید، راهکار نوبت قبل را ادامه دهید. دیگر از این بابت (عدم توان بر رساندن همسر به ارگاسم) نگران نباشید. حتی بعد از سلامت و توانا شدن به آمیزش نیز این مهارت را با خود داشته باشید. هرگاه، به هر دلیل، نتوانید آمیزش کامل کنید، میتوانید این راهکار را به کار گیرید.
2. ارجاع به متخصص اعصاب و روان
او را به متخصص اعصاب و روان ارجاع دادم و به او گفتم که مسئلۀ شما بیش از آن که به ناتوانی جسمانی مربوط باشد، به ضعف اعصاب و روان مربوط است.
3. غذا درمانی
او را به متخصص تغذیه ارجاع دادم. در این باره نیز برایش توضیحات لازم را دادم.
4. ورزش
تأثیر نیکوی ورزش بر اعصاب و روان و تواناسازی جسم و روان را برایش بیان کردم.
5. ارجاع مجدّد به متخصص اندام شناسی (متخصص کلیه و مجاری ادرار. اورولوژیست)
آقای محجوبی قبلاً بر این درمان اقدام کرده بود، امّا آن را به فرجام نرسانده بود. از این رو برای این که مطمئن شویم از این بابت مشکلی ندارد یا اگر دارد، درمان شود، دوباره او را به متخصص این بخش از اندامهای بدن ارجاع دادم.
او راهکارها را نیکو انجام میداد و برایم گزارش میآورد. معلوم شد مشکل جسمانی ندارد. اندامهای تناسلیاش سالم بود. امّا اعصاب و روانش سالم نبود. از این رو، دارو درمانی را ادامه میداد. ورزش و غذا درمانی را نیز انجام میداد و مشاورهمان استمرار داشت.
6. مددجویی از سکسولوژیست
در روند مشاوره و درمان، از یک خانم سکسولوژیست (متخصص سکسولوژی؛ رفتارشناسی جنسی و ارتقاء سلامت) نیز یاری طلبیدیم و آقای محجوبی و همسرش را نزد او فرستادیم. این کار را بیشتر به خاطر خانم محجوبی انجام دادیم.
پس از هفت ماه
آقا و خانم محجوبی، خوب همکاری میکردند. آرام آرام آثار بهبودی آشکار شد. ایشان، با مشاهدۀ علائم بهبودی، امیدوار شدند و به کوشش خویش افزودند. تا آنکه پس از هفت ماه، نتیجۀ مطلوب، حاصل شد و ایشان، پس از سه سال و هفت ماه، به «ماه عسل» رفتند. الاهی شکر.
*
ما در مشاورههایمان با کسانی مواجهیم که این اختلال، همۀ زندگیشان را فلج کرده است. «عِنّین»ها از چند ناحیه در عذاباند: نزد همسرشان شرمندهاند. احساس بیکفایتی میکنند. خود و همسرشان از نعمت ارجمند بهرههای جنسی محروماند. همشرشان بر اثر محرومیت، ناسازگاری میکند. نجابت همسرشان به خطر میافتد. همسرشان آنان را تهدید به طلاق میکند (مانند آنچه در حکایت آقای خویشخواه در فصل سوم بحث آسیبشناسی و آفتزدایی گذشت)، و چه بسیارند که تهدیدشان را عملی میکنند. یکی از عوامل دانهدرشت طلاقها همین مسئله است.
چارۀ کار ایشان، همان است که در سیر درمان آقای محجوبی مشاهده کردید. فوریترین کار این است که مرد عِنّین، همسرش را از راه غیر آمیزش، ارضا کند؛ با دست و اندامهای دیگر؛ همان کاری که مرد، در دوران عقد باید انجام دهد. و سپس عمل کردن به راهکارهای بلندمدت.
مشاور دانا میتواند بلکه میباید راهنمای خوبی برای حلّ این مسئله باشد.
نکته ای مهم
اگر چه عِنّین، بر مردان اطلاق میشود و این اختلال، در ایشان ظهور و بروز دارد، امّا زنان نیز به شکلهای مشابه، به این اختلال مبتلا میشوند. به این گونه که میل جنسیشان کاهش مییابد و گاهی به صفر میرسد و در مواردی، از هر گونه عمل جنسی نفرت دارند. برخی نیز از همان آغاز بلوغ، به دلایلی، اشتهای جنسی ندارند و حتی از آن بیزارند؛ به گونهای که اگر با آنها عشقورزی و آمیزش شود، زجر میکشند.
چارۀ کار ایشان، همان درمانی است که دربارۀ آقای محجوبی بیان شد؛ با تفاوتهایی. اینجا نیز نقش مشاور و نیز سکسولوژیست، نقش برجستهای است. خانمها بهتر است به مشاور و سکسولوژیست زن مراجعه کنند؛ هم به این لحاظ که خانمها با خانمها راحتترند، هم اینکه خانمها مسائل خانمها را بهتر درک میکنند.
- ۹۳/۰۵/۰۶
سلام استاد
ممنون از مطلبتون، عالی بود