وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۱۳ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۶
دی

ریحانگی زن (۶)

(ادامهٔ ریحانگی‌ها)

مشاورهٔ مهارت‌های زندگی مشترک

نویسنده و مشاور: علی‌اکبر مظاهری

۶. امیدبخشی به شوهر

امیددادن به شوهر و دلگرم‌کردن او، از هنرهای ریحانه است. مرد، در کشاکش دهر، دستخوش تلاطم می‌شود. امواج پرخروش دریای جامعه، بر گُردۀ جان او تازیانه می‌زنند و گهگاه وی را سخت به صخره‌ها می‌کوبند، چنان که نزدیک است استخوان‌هایش خُرد شوند. گرداب‌های مهیب مسئولیت‌های اجتماعی، او را فراز می‌برند و فرود می‌آورند، چندان که گاهی سرگیجه می‌گیرد و از مدار تعادل، بیرون می‌رود. آن‌گاه با تنی خسته و دلی شکسته، کوفته و مجروح، ناامید و حیران، به خانه می‌آید و خود را، با همۀ وجود، در آغوش ریحانه می‌افکند. به او پناه می‌برد. خود را به او می‌سپارد و از وی یاری می‌طلبد.

در چنین حالتی، ریحانگی زن، مرهمی است شفابخش بر زخم‌های مرد و پناهگاهی است آرامش‌بخش برای روح خسته و مجروح او. اینجاست که دلداری و همدمی و امیدبخشی ریحانه، معجزه‌ای است که مرد را حیاتی نو می‌بخشد. این روایت ارجمند را بنگرید:

کارگزار خدا

جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ:

إِنَّ لِی زَوجَةً إِذَا دَخَلتُ تَلَقَّتنِی وَ إِذَا خَرَجتُ شَیَّعَتنِی وَ إِذَا رَأَتنِی مَهمُوماً قَالَت لِی مَا یُهِمُّکَ؟ إِن کُنتَ تَهتَمُّ لِرِزقِکَ فَقَد تَکَفَّلَ لَکَ بِهِ غَیرُکَ وَ إِن کُنتَ تَهتَمُّ بِأَمرِ آخِرَتِکَ فَزَادَکَ اللَّهُ هَمّاً.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنَّ لِلَّهِ عُمَّالًا وَ هَذِهِ مِن عُمَّالِهِ لَهَا نِصفُ أَجرِ الشَّهِیدِ؛
مردی نزد پیامبر (ص) آمد و گفت:
همسری دارم که هرگاه به خانه روم، استقبالم می‌کند و وقتی از خانه بیرون آیم، بدرقه‌ام می‌کند و اگر مرا اندوهگین ببیند، می‌گوید: چرا اندوهگینی؟ اگر نگران روزی‌ات هستی، دیگری (خدا) آن را برایت عهده‌دار شده است و اگر اندیشناک آخرتت هستی، خدا اندیشناکی‌ات را بیشتر کند.
رسول خدا (ص) فرمود: خداوند کارگزارانی دارد و همسر تو، یکی از آن کارگزاران خداست و پاداشی برابر نیمی از پاداش شهید را دارد.

حکایت مرد و اژدها

در حکایت‏هاى کهـن آمده است: اژدهایى گهگاه به مردم شهرى‏ حمله مى‏کرد و ایشان را مى‏آزرد. کسى در آن شهر، حریف اژدها نبود. روزى، مرد و زنى جوان که تازه ازدواج کرده بودند، به آن شهر آمدند. مردمان ماجراى خویش و اژدها را براى ایشان گفتند و سخت نالیدند. مرد جوان گفت: من شرّ اژدها را دفع مى‏کنم و شمایان را از بلاى آن‏ مى‏رهانم.

روزى نعرۀ اژدها بلند شد. مردمان، ترسان و لرزان، به آن زوج‏ جوان گفتند: این صداى همان اژدهاست. مرد جوان، شمشیر از نیام‏ کشید و به همسرش گفت: تا که من نزدیک اژدها شدم، من را ببوس و کنار بایست و مرا بنگر و رویارویى‏ام با اژدها را تماشا کن.
زن، همان کرد که شوهرش گفته بود. و مرد جوان به مصاف اژدها رفت و دلیرانه، شمشیر بر دهان اژدها زد و آن را کشت.

آرى، عشق، دلیرى مى‏آورد. معجزه مى‏کند. ناشدنى‏ها را شدنى‏ مى‏کند.

۷. حفاظت از شوکت شوهر

اقتدار شوهر و عزّت و شوکت او، از جانمایه‌های گرانسنگ زندگی خانوادگی است. این صفت و حالت، از استوانه‌های برپادارندۀ زندگی زن و شوهری است.

به ریحانگان می‌گوییم: مردانگی مردتان را پاس بدارید. حرمت او را نگه دارید و آن را پرورش و افزایش دهید، که خودتان بیش از همگان به آن نیاز دارید.
زن از مرد حقیر خوشش نمی‌آید. مرد مطلوب زن، مردی است که مقتدر و عزّتمند و توانمند باشد. بنابراین، ریحانگان برای دل خودشان، برای مصلحت زندگی‌شان، برای سرافرازی فرزندانشان، برای خشنودی همسرشان، و برای رضایت خدایشان، باید از عزّت و شوکت همسرشان صیانت کنند؛ هم در کردار، هم در گفتار، هم نزد او، هم در غیاب او، هم نزد فرزندانشان.
چوب حراج‌زدن به این سرمایۀ گرانقدر، زیانی است بی‌جبران، که در شأن هیچ ریحانۀ فرزانه‌ای نیست. و پاسداشت این گوهر ارزشمند، سودی است سرشار، که شایستۀ مکانت ریحانگان فرزانه است.

{ادامهٔ مطلب را در پست بعد بخوانید.}

۲۳ دی ۱۴۰۰

برای دنبال‌کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۲۶
دی

در مدرسهٔ امیر مؤمنان (۲)

نویسنده و شارح: علی‌اکبر مظاهری

 نامه‌ای به حارث هَمْدانی

در این نخستین شرفیابی به مدرسهٔ امیر مؤمنان، با «حارث هَمْدانی»، یکی از صحابیان و شاگردان ممتاز مکتب مولا، همراه می‌شویم تا راهنمایمان باشد.

حارث از قبیله «هَمْدان» یمن و از یاران سرّ امیرمؤمنان است. حضرت در نامه‌ای بلند، معارف فراوانی را برای ایشان بیان فرموده‌اند. بخش پایانی این نامه، با عنوان نامهٔ شصت‌و‌نهم، در نهج‌‌البلاغه آمده است.
امیر مؤمنان در این نامه حدود ۴۰ نکتهٔ مهم معرفتی را برای حارث هَمْدانی بیان فرموده‌اند که در این‌جا به توضیح و تفسیر این نامهٔ ارجمند می‌پردازیم.

۱. تمسک به قرآن

«وَ مِن کتابٍ لَه إلی حارث الهَمْدانی»؛ از نامه‌های امیر مؤمنان به حارث هَمْدانی است که می‌فرماید: «و تَمَسَّکَ بِحَبْلِ القرآن». نخستین سخن حضرت با این شاگرد ممتاز مکتب خود این است که به حَبل‌‌ُالمَتین قرآن چنگ بیفکن و آن را ناصح خویش قرار ده و از قرآن، نصیحت و نشانهٔ هدایت را بطلب؛ زیرا قرآن کتابی است صادق که باید از آن نصیحت خواست.

در قرآن، حلال‌ها و حرام‌هایی است. حضرت می‌فرمایند: هیچ‌‌یک را در جای دیگری مگذار. حلال‌ها و حرام‌هایش را حرمت نگاه دار و خود و دیگران را به حرمت نهادن به حریم قرآن و رعایت حدود آن دعوت کن و مرزها و قلمرو آن را ارج بِنِه و معارف خجسته‌اش را عظیم بشمار.
این نخستین حکمت امیر مؤمنان در این نامه است.

۲. عبرت‌‌آموزی

دومین حکمت دراین نامه دربارهٔ دنیاست. می‌فرماید: ای حارث هَمْدانی! «وَ اعْتَبِـر بِما مَضی مِنَ الدُّنیا لِما بَقیَ مِنها، فَاِنَّ بَعْضَها یُشْبِهُ بعضَها»؛ گذشتهٔ این جهان را با آیندهٔ آن بسنج و قیاس کن و از روزگاران پیشین برای روزهای آینده عبرت آموز؛ زیرا پاره‌ای از دنیا، به پاره‌های دیگرش همانند است.

این‌‌که می‌توانیم از گذشتهٔ جهان برای حال و آینده‌‌مان درس بگیریم، از آن روست که روند مشخصی دارد. ابتدایش به انتهایش شبیه است و پایانش به آغازش می‌پیوندد: «وَ آخِرُها لاحِقٌ بِاَوَّلها».
دو سر هـر دو حلقه‌‌ی هستی
به حقیقت به هم تو پیوستی
دیگر این‌‌که می‌فرماید: همه دنیا رفتنی و فانی و از آدمی گریزان است و پایدار و ماندگار نیست.
این هم از سنت‌های الاهی در نظام عالم است که پیوسته در حال تحول است. پس «عاقل آن است که اندیشه کند پایان را» و «آنچه نپاید، دل‌‌بستگی را نشاید».

۳. تعظیم نام خدا

حکمت سوم امیر مؤمنان در این نامه این است: «وَ عظِّم اسْمَ اللهِ أن تَذْکُرَهُ الِاَّ علی الحقّ»؛ نام خداوند را عظیم بدار و آن را جز برای حق بر زبان میار و تا توانی، حتی به‌راست هم، به نام خداوند سوگند یاد مکن. چه رسد به آمیختن آن نام شکوهمند با سخنان یاوه و ناصواب.

برخی بر این عادت‌اند که در سخنشان زیاد قسم می‌خورند. قسم خوردن اگر برای موضوع مهمی نباشد، اصلاً روا نیست، بلکه مکروه است، هرچند قسم راست باشد. اگر قسم دروغ باشد،‌ حرام است؛ چه رسد به این‌که این قسم، به نام خداوند باشد که حرمتش بسیار افزون‌‌تر و گناهش بزرگ‌‌تر است.

۴. به یاد مرگ

حضرت در مطلبچهارم این نامه می‌فرماید: «وَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْموتِ وَ ما بَعْدَ المَوتِ»؛ مرگ و پس از آن را بسیار به یاد خویشتن آر.

ای حارث هَمْدانی! از مرگ غافل مباش. هم به مرگ بیندیش، هم بر خویشتن تلقین کن که روزی مرگ به سراغت خواهد آمد. مرگ‌‌اندیشی از عوامل مهم بیداری وجدان انسان است. بسیاری از آدمیان وجدانشان به خواب رفته، چون مرگ را فراموش کرده‌اند و کسانی که دل بیدار دارند، مرگ‌‌اندیشند.
مرگ، آغازی است برای جهان آخرت. ای حارث! مرگ و پس از مرگ را که حیات آن‌‌جهانی است، بسیار به یاد خویشتن‌ آر؛ بلکه به خود تلقین کن که مبادا فراموش شود.
در روایات، به دیدار از قبرستان‌ها و مزار مؤمنان، توصیه شده است تا مرگ از یاد انسان نرود. اگر مرگ و حیات آن‌‌جهانی پیش چشم انسان باشد، انسان تن به آلودگی‌ها و پلیدی‌ها نمی‌دهد.

{ادامهٔ مطلب را در پست بعد بخوانید. ان‌شاءالله.}

۲۲ دی ۱۴۰۰

برای دنبال‌کردن رسانه‌هایمان به لینک‌های زیر مراجعه کنید:

🌐 https://zil.ink/mazaheri_esfahani?v=1

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir

  • علی اکبر مظاهری
۲۶
دی

در مدرسهٔ امیر مؤمنان (۱)

نویسنده و شارح: علی‌اکبر مظاهری

اشارت

از اکنون تا آن‌‌هنگام که خداوند سبحان بخواهد، با شما خوبان، به شرح نهج‌البلاغهٔ امیر مؤمنان - سلام خدا بر ایشان - می‌نشینیم.

نشستمان در محضر امیر عارفان، مبارکمان بادا!

 مقدمه‌ای کوتاه

نردبان آسمان

نهج‌‌البلاغه، پس از قرآن، ارجمندترین کتاب جهان است.

نردبان آسمان است این کلام
هر که از آن بر رود آید به بام
نی به بام چرخ کان اخضر بود
بل به بامی کز فلک برتر بود
به خواست خداوند سبحان، برآنیم تا به محضر امیرمؤمنان شرفیاب شویم و با هم درس‌هایی را از نهج‌‌البلاغه بیاموزیم، و برآنیم تا به هدایت خدای رحمان، با شما عزیزان، در حضور امام متقیان زانوی ادب زنیم و از ایشان تمنا کنیم تا جرعه‌ای از کوثر ادب و عرفان را به ما بنوشانند؛ زیراکه وجود مبارکشان بارها ‌فرمودند: «سَلونی قَبْلَ أنْ تَفْقِدونی»؛ بپرسید از من، پیش از آن‌که نیابیدم.
اکنون عرض می‌کنیم:
راز بگشا ای علیّ مرتضی
ای پس از سوءالقضا حسن‌القضا
یا علی! ما به محضرتان آمده‌ایم تا پندمان دهید؛ پس:
ای علی که جمله عقل و دیده‌ای
شمّه‌ای واگو از آنچه دیده‌ای
ما تشنگان معرفتیم و به حضورتان آمده‌ایم تا معرفتمان بیاموزید؛ پس:
باز باش ای باب! بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
و به التماس از ایشان می‌خواهیم که باب رحمت خویش را همیشه بر ما گشوده دارند:
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفواً أحد
و به مولای مهربانمان عرض می‌کنیم: ای شیرین‌‌دهان! ما گوش‌ جانمان را به آموزه‌های لطیف وحیانی و آسمانی‌‌ات سپرده‌ایم. از آن زمزمه‌های قدوسی و بهشتی‌ات همیشه بر ما بخوان، که «پیش ما آوازت، آواز خداست».


 نامه‌ای به حارث هَمْدانی

در این نخستین شرفیابی به مدرسهٔ امیرمؤمنان، با «حارث هَمْدانی»، یکی از صحابیان و شاگردان ممتاز مکتب مولا، همراه می‌شویم تا راهنمایمان باشد.

حارث از قبیله «هَمْدان» یمن و از یاران سرّ امیرمؤمنان است. حضرت در نامه‌ای بلند، معارف فراوانی را برای ایشان بیان فرموده‌اند. بخش پایانی این نامه، با عنوان نامه شصت‌و‌نهم نهج‌‌البلاغه آمده است.
امیر مؤمنان در این نامه حدود ۴۰ نکتة مهم معرفتی را برای حارث هَمْدانی بیان فرموده‌اند که در این‌جا به توضیح و تفسیر مختصر این نامهٔ ارجمند می‌پردازیم.

{ادامهٔ مطلب را در پست بعد بخوانید. ان‌شاءالله.}

۱۷ دی ۱۴۰۰

برای دنبال‌کردن رسانه‌هایمان به لینک‌های زیر مراجعه کنید:

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

🌐 https://zil.ink/mazaheri_esfahani?v=1

🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir

  • علی اکبر مظاهری
۲۶
دی

ریحانگی زن (۵)

 (ادامهٔ ریحانگی‌ها)

مشاورهٔ مهارت‌های زندگی مشترک

مشاور و نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

 از زبان مشاور

انحصارطلبی پسندیده

خانم تهرانی تلفن کرد؛ نگران و پریشان؛ و گفت: «آیا مهمانان حق دارند در اتاق خواب و روی تختخواب زن و شوهری جوان که تازه ازدواج کرده‌اند، بخوابند؟»

گفتم: چه شده؟ موضوع چیست؟
گفت: «شما اوّل بگویید حق دارند بخوابند یا نه؟»
من که می‌دانستم و این تجربه را داشتم که برخی از کسان در پی آن‌اند که مشاور را قاضی کنند و حکم تقصیرکاری یا بی‌تقصیری از زبان او بگیرند، گفتم: اجازه دهید ما «هادی» باشیم، نه «قاضی». چه شده؟ اصل مسأله را بگویید.
خانم گفت: «من و همسرم چند ماهی است که ازدواج کرده‌ایم و در یک واحد آپارتمانی یک‌اتاقه زندگی می‌کنیم. بعضی از خویشاوندان همسرم که شهرستانی هستند، چند روز به مهمانی پیش ما آمدند. آنان وقت خواب به اتاق خواب ما می‌رفتند و روی تختخواب عروس و دامادی ما می‌خوابیدند و من و همسرم در هال می‌خوابیدیم. من این کارشان را نمی‌پسندیدم، امّا به خاطر همسرم، که برایم خیلی عزیز است، چیزی نمی‌گفتم. تا این‌که این کار تکرار شد و دوباره آمدند و به همان روش قبل عمل کردند. این بار ناراحتی من بیشتر شد و بعد از رفتن مهمانان، نارضایتی‌ام را به همسرم گفتم. در نظر او مسألۀ چندان مهمّی نبود و خواست که مرا قانع کند که قانع نشدم. در آخر قرار شد موضوع را با شما مطرح کنیم و قضاوت بخواهیم.»
گفتم: قضاوت یا هدایت؟
گفت: «هرکدام بهتر است.»
گفتم: البته که هدایت بهتر است. در قضاوت، قاضی گاهی ناچار می‌شود یکی را محکوم و دیگری را حاکم کند، امّا در هدایت، هادی مجبور به حکم کردن نیست، بلکه می‌شود مراجعان خود را هدایت و امورشان را اصلاح کند.
خانم تهرانی گفت: «پس، از شما مشاوره و هدایت می‌خواهیم.»
گفتم: چرا همسرتان تماس نگرفتند؟
گفت: «هم این‌که سرِ کار رفته است و فرصت نکرد، هم این‌که مسأله برایش خیلی مهم نبود.»
گفتم: چرا. برای ایشان هم مسأله مهم است، امّا شما طبیعتاً ناراحت‌ترید؛ چون اوّلاً، خانم‌ها به حفظ حریم خصوصی‌شان حساس‌ترند و ثانیاً، کسانی که این حریم را شکسته‌اند، خویشاوندان ایشان بوده‌اند. امّا برای حلّ مسأله، بهتر است که همسرتان هم باشند، چون موضوع به هر دو نفرتان مربوط می‌شود و مسأله به وسیلۀ هر دو نفرتان باید حل شود.
خانم گفت: «او ممکن است فرصت آمدن نزد شما را نداشته باشد.»
گفتم: لازم نیست بیایند. گفت‌وگوی تلفنیِ سه نفره هم ممکن است. شما زمینۀ مشاورۀ سه نفره را مهیّا کنید.
آقا که به خانه آمد، تلفن کردند و گفت‌وگوی سه نفره را داشتیم. در آغاز، مسأله را از زبان مرد شنیدم. تقریباً همان را گفت که خانمش گفته بود. آن‌گاه گفتم: شما باید برای ادارۀ زندگی‌تان برنامه داشته باشید. تنظیم این برنامه باید به وسیلۀ خودتان و با تفاهم و توافق باشد و اگر نیاز بود، از مشاور نیز همفکری بطلبید.
در برنامۀ ادارۀ زندگی، چگونگی ادارۀ مهمان نیز باید باشد، تا وقتی مهمان آمد، دچار دوگانگی در تصمیم نشوید. امّا اتاق خوابتان را خصوصی نگه دارید و برایش حریم بگذارید. مهمان که می‌آید و بناست شب بخوابد، چون اتاق اضافه ندارید، بستر او را در هال بگذارید و خودتان به اتاق خوابتان بروید و درِ اتاق را قفل کنید و در آغوش هم بخوابید. هیچ‌کس نباید میان شما فاصله بیندازد؛ هیچ‌کس و هیچ‌کس.
سپس نمونه‌ای از سیرۀ پیامبر اکرم را در این مسأله بیان کردم که برایشان تازگی داشت و تعجّب و تحسین آنان را برانگیخت. آن نمونه، این بود که آن حضرت، حتّی در زمانی که همسـرشان دورۀ قاعدگی ماهانه‌اش را می‌گذراند و آمیزش با او جایز نبود، از بستر او کناره‌گیری نمی‌کردند، بلکه به همسرشان آموخته بودند که شلوارکی بپوشد که از زانو تا ناف او را می‌پوشاند. آن‌گاه با او در یک بستر می‌خوابیدند.

مشاوره‌مان به فرجام نیکویی رسید و مشکل حل شد و هر دو از نتیجۀ مشاوره خشنود بودند، امّا خانم خشنودتر بود!

{ادامهٔ مطلب را در پست بعد بخوانید.}

۱۲ دی ۱۴۰۰

برای دنبال‌کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۲۶
دی

ریحانگی زن (۴)

 (ادامهٔ ریحانگی‌ها)

مشاورهٔ مهارت‌های زندگی مشترک

 مشاور و نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

۵. دلبری

ریحانگی چنین اقتضا می‌کند که زن چنان از شوهرش دلبری نماید که جایی برای دلبری بیگانگان باقی نگذارد. یکی از جلوه‌های هنری ریحانه آن است که چشم و دل همسرش را چنان پر کند که جای خالی برای نفوذ دیگران نماند. ریحانه باید چنان ریحانگی کند که مشام جان همسرش نیازمند بوییدن گل‌های دیگر نباشد. ریحانۀ زیرک، در عرصۀ دلبری، هنرنمایی‌های بسیاری می‌تواند بکند؛ از آن جمله:

الف. خویشتن را بیاراید؛ آراستنی هنرمندانه. قابلیت‌های زنانگی‌اش را پیش چشم همسرش نمایش دهد؛ نمایشی رندانه و دلبرانه. با کمند عشق، دل شوهر را صید کند.
ب. خوابگاه را آبادترین بخش خانه قرار دهد. اگرچه کتابخانه، آشپزخانه، مهمانخانه و دیگر جاهای خانه نیز باید آباد و آراسته باشند؛ امّا در عرصۀ دلبری، خوابگاه باید آبادترین، آراسته‌ترین و پررونق‌ترین بخش خانه و خانواده باشد؛ زیرا «هزار نکتۀ باریک‌تر ز مو اینجاست». اگر اینجا آباد بود، آبادانی دیگر جاها آسان و تأمین‌شدنی است.
حتی هنگام داشتن فرزند، آمدن مهمان و هر هنگام دیگر، آبادانی اتاق خواب زن و شوهر باید مراعات شود. اینجا حرم محترم زن و شوهر است و احترام حریم آن واجب است. در هیچ حال نباید حریم این حرم، شکسته شود، که اگر شکسته شد، حرمت حریم‌های دیگر به خطر می‌افتد، ولی اگر حرمت این حرم پاس داشته شود، حرمت حریم‌های دیگر نیز حفظ خواهد شد.
این آشیانه باید همواره برپا و برجا و مهیّا باشد و دو فاختۀ دلباخته، باید در کنار هم بیارامند. گرمی این آشیانه، گرمی همۀ خانه و خانواده را ثمر می‌دهد و سردی آن، همۀ خانه و خانواده را سرد و افسرده می‌کند.

 علی و فاطمه ـ سلام خدا بر آنان ـ با همۀ فرازها و فرودهای زندگی‌شان و با اندک بودن امکاناتشان، این آشیانه‌شان را چنان شاداب و آباد ساخته و نگه داشته بودند که حضرت علی در وصف آن آشیانه و عشق مشترکشان، چنین سروده‌‌اند:
«إنّا کُنّا کَزَوجِ حَمامَةٍ فِی أیکَةٍ مُتَمَتِّعینَ بِصِحَّةٍ وَ شَبابٍ»؛
من و تو مانند یک جفت کبوتر در یک آشیانه بودیم، که از سلامت و شادابی و جوانی بهره می‌بردیم
(دیوان منسوب به حضرت)

{ادامهٔ مطلب را در پست بعد بخوانید.}

۱۲ دی ۱۴۰۰

برای دنبال‌کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:

🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۲۶
دی

هر سال یک کتاب

یادداشتی از همکار ارجمندمان، جناب آقای محمدحسن استادی مقدم

... امیدوارم جلد دوم در همین زمستان چاپ شود و سال آینده نوبت تألیف و چاپ جلد سوم باشد.

به این ترتیب، هر سال، یک جلد جدید:
۱۳۹۹: جلد اول (از زبان مشاور)
۱۴۰۰: جلد دوم (خانه‌ای در بهشت)
۱۴۰۱: جلد سوم.
و ... ادامه دارد 😄

{ان‌شاءالله}

۱۴۰۰/۱۰/۱۰

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۹
دی
  • علی اکبر مظاهری
۰۹
دی

 صداقت با خویشتن

 مشاورهٔ ازدواج

 نویسنده و مشاور: علی‌اکبر مظاهری

⁉️ پرسش

آقایی از دانشجویان دانشگاه قم، سایبان مهر، گفته و پرسیده‌اند:
در بستگان ما دختری است که او را دوست دارم. دو سال از من جوان تر است. موضوع را به خانواده‌ام گفته‌ام. او اهل نماز و دعاست، ولی من، در عبادت و دیانت، ثابت و مقید نیستم. یک حالت «هرگاه که پیش آید» دارم. حال برای خود زشت می‌دانم که دختر، اهل نماز و عبادت باشد و من نه چندان. می‌خواهم مانند او مقید کامل شوم، اما حوصله‌ام نمی‌کشد. چه کنم؟

 پاسخ ما

۱. آفرین‌تان می‌گوییم که با خود، صادق هستید.

۲. نیز خجسته‌باشتان‌ می‌گوییم که «عبادت و نیایش»، برایتان «ارزش» است.
۳. و تحسین‌تان می‌کنیم که فطرت‌تان بیدار است و به عبادت و نیایش، گرایش دارد.

 اما اصل پاسخ

۱. چون جانمایهٔ عبادت و نیایش را دارید، از ایشان منصرف نشوید.

۲. معیارهای دیگر گزینش همسر را بررسی کنید. آیا در ملاک‌های دیگر، همتایی دارید.
۳. با رخصت و نظارت خانواده‌ها، با دختر صحبت کنید. گفت‌وگوهای مرحلهٔ خواستگاری، راهگشاست؛ با در دست داشتن معیارها و ملاک‌ها.
۴. مشاورهٔ قبل از ازدواج را حتماً انجام دهید؛ مشاورهٔ حضوری، با مشاوری دانا و توانا.
۵. کتاب «جوانان و انتخاب همسر» را، یا کتابی دیگر؛ کتابی غنی و قوی درباره انتخاب همسر را بخوانید، هردو بخوانید.

می‌توانید باز با ما مشاوره کنید.
خداوند سبحان، رهنمای‌تان باشد.

۶ دی ۱۴۰۰

@sayehbanemehr

لینک سایبان مهر دانشگاه قم👆👆


🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۱
دی

مهربانی با گرگ!

انسانم آرزوست؛ انسانی این‌سان!

سکینه‌خانم گفته‌ بود: اوائل زندگی مشترکمان با حاج‌آخوند، زمستان سختی بود. سنگ هم از سرما می‌ترکید.

با صدای حاج‌آخوند از خواب بیدار شدم. مهتاب بود. سرم را که از زیر لحاف بیرون‌ آوردم، صورتم یخ‌کرد. حاج‌‌آخوند داشت شالش را می‌بست. کلیجه‌اش را پوشیده‌ بود. گفت: صدای زوزهٔ گرگ، خواب را از چشمم ربوده. تو خوابت‌ رفت؟
من از شدت سرما جوری زیر لحاف خزیده‌ بودم و چادرم را دور سر و گردنم پیچانده‌ بودم، که صدا را نشنیده‌ بودم. گفتم نه. صدایی نشنیدم.
همان‌وقت صدای زوزهٔ گرگ آمد. انگار گرگه گریه می‌کرد.
حاج‌‌آخوند گفت: این گرگ، زخمی شده. زخمش یخ‌ بسته. گرسنه مانده. بروم ببینم!
گفتم آقا، تو را به خدا، آخر کسی این‌ وقت شب توی سرما می‌رود سراغ گرگ؟ دیوانه هم چنین کاری‌ می‌کند؟
رفت. آرام و مطمئن بود. آنقدر آرام که دیگر دلم نلرزید و با خودم گفتم او سرش در کتاب و قرآن است، من که سواد ندارم، حتما بهتر از من می‌داند.
حشمت، قصاب ده، حاج‌آخوند را خیلی دوست‌ داشت. هم‌سال و دوست دوران کودکی بودند. حشمت را صدا کرده‌ بود. لته‌ای گوشت گوسفند برداشتند و رفتند به سمت صدای گرگ...
یک ساعتی بود که آفتاب بالا آمده‌بود. برگشت. خاموش بود. از بس چهارقُل خوانده‌ بودم و صلوات فرستاده‌ بودم، از سرما لب‌هام بی‌حس شده‌ بود.

حشمت بعدا برایم تعریف‌کرد: گرگه بیمار و پیر و زخمی بود. گوشت را که جلوش انداختیم، با هول و شتاب، تکه‌ای از آن را به دندان گرفت. بی‌رمق بود. سایه گرگ دیگری پیدا شد. دوردست ایستاده‌ بود. شاید هم از اسب [؛ اسب حاج‌آخود]، می‌ترسید.

یادته همیشه وقتی می‌گفتند فلانی مثل گرگه؟ حاج‌آخوند لبخند می‌زد و می‌گفت: بیچاره گرگ. هارترین جانور، خود انسان است؛ وقتی انسان نیست.

🔸️ کتاب «حاج‌آخوند»، نوشتهٔ دکتر سید عطاءالله مهاجرانی، صفحهٔ ۱۷۶ و ۱۷۷.

۳۰ آذر ۱۴۰۰

شب یلدا.

برای دنبال‌کردن رسانه‌هایمان به لینک زیر مراجعه کنید:
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری
۰۱
دی

سوگنامهٔ برترین بانو

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

◾️اشارت
نالیدن دلاوران، شگفتی‌آور است. مگر دلیران نیز، مانند عاجزان، می‌نالند؟! اما باید دانست که نالهٔ آنان، نه چونان نالهٔ اینان، از سر عجز و نابردباری در برابر ناملایمات این‌جهانی است؛ بلکه نالیدن‌شان، چونان غرش نیمه‌شبان شیران است در غربت کوهستان.
هیبت و صلابت امیر مؤمنان - علیه‌السلام - چنان بود که هنگام رویارویی
با جنگاوران، حتى دل پهلوان‌ترین‌هایشان، می‌لرزید و همهٔ وجودشان، مقهور و مغلوب آن حضرت می‌شد. امیر دلیران - علیه‌السلام - در هیچ میدانی و در پیکار با هیچ جنگاوری و در کارزار با هیچ لشکری، هرگز ننالید. اما این دلاور مظلوم، هنگام خاک‌سپاری پیکر همسر محبوبش، فاطمه - سلام‌الله‌علیها - اینسان می‌نالد و با پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - نجواگونه، چنین راز دل می‌گوید:

سلام بر تو ای پیامبر خدا؛ سلام من و دخترت، که اینک در جوارت آرمیده و شتابان و بی‌تاب، به تو پیوسته!
یا رسول‌الله! داغ مرگ دختر نازنینت، صبوری‌ام را کاسته و فراق او، بی‌تابم ساخته و غم فقدانش، طاقتم را فرسوده است؛ اما من که - پیش از این - داغ فراق تو را (که توان‌فرساتر بود) چشیده‌ام و سنگینی جدایی تو را کشیده‌ام، این مصیبت را نیز می‌توانم طاقت آورم.
آری؛ هنگامه‌ای بود که سر مبارکت را به سینه‌ام چسبانده بودم و جان عزیزت، در میان سینه و گلوی من، از پیکرت بیرون رفت و تو را بر بالین خاکین قبر، خوابانیدم. «إنا لله و إنا إلیه راجعون»؛ همه‌مان از خداییم و همگی به او بازمی‌گردیم.

اینک امانتی که به من سپردی و کسی که برایش از من پیمان وفا و پاس‌داشتن گرفتی، به سویت بازگشت و به دستت سپرده شد.
اکنون این منم که اندوهناکم؛ اندوهی پردامنه و جاودانه. شب‌هایم بیداری و بی‌تابی است؛ بیداری همیشگی و بی‌تابی جانکاه، تا آن‌گاه که خداوند، مرا نیز به سرایی که شما در آنید، فرابخواند و به شمایم ملحق گرداند.

اکنون که دخترت، نزدت آمد، خبرها برایت دارد. تو نیز، به اصرار، از او بپرس و گزارش زمانه و احوال پس از رحلتت را بخواه تا برایت بازگوید که چه‌سان، با اینکه هنوز زمانی از رفتنت نگذشته بود و نام و یادت تازه بود، امتت، هم‌دست و همداستان شدند و به دخترت ستم‌ها کردند.

سلامم بر شما؛ سلام من که اگرچه خواهان ماندن در جوارتانم، اما از سر اضطرار، وداع‌تان می‌گویم و به بشارتی که خداوند بر پاداش صابران داده است، دل می‌بندم.

نهج‌البلاغه، خطبهٔ ۲۰۲، ترجمه و توضیح: علی‌اکبر مظاهری، نشر جمال و به‌نشر، چاپ مکرر.

۲۷ آذر ۱۴۰۰

🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1

  • علی اکبر مظاهری