معجزه هدیه
یکی از کوچکهای بزرگ در روابط همسران، به ویژه زوجهای جوان، «اهدای هدیه» است؛ امّا افسوس که بسیاری از مردمان، هدیه را جزو هزینههای زندگی نمیشمارند و اهدای آن را از وظایف همسران نمیدانند....
البته از منظر قوانین حقوقی نیز مسأله به همین شکل است؛ هدیه، جزو نفقه نیست و اهدای آن بر عهدۀ کسی نیست؛ امّا فراتر از دیدگاه حقوق، دیدگاه اخلاق است. از منظر اخلاق، پارهای از آنچه در قوانین حقوقی آمده است، کمرنگ یا ناپدید میگردد و در عوض، پدیدههای دیگری جلوهگر میشوند که از آنچه در حقوق آمده است، زیباتر و آسانترند.
اهدای هدیه، بیآنکه سختی نفقه را داشته باشد، از آن خوشایندتر است، زیرا نه تنها اجبار حقوقی و دشواری تکلیف را ندارد، بلکه عملی شوقانگیز و لذتبخش است و انجام آن، نه تنها خستگی نمیآورد، بلکه خشنودی و بهجت میآفریند.
ارجمندی هدیه
هـدیه، مایـۀ دلخوشی همسر است ـ چه زن و چه مرد ـ و او را بـه زنـدگـی امیدوارتر میکند و از خستگیهایش میکاهد و تحمّل دشواریها را بر او آسان مینماید. پیام هدیه به همسر این است که: دوستت دارم، برایم عزیزی، ارزشت را میدانم. هدیه سبب افزایش محبّت و کاهش رنج است. این سخن ارجمند پیامبر رحمت را بنگریم:
«تَهادوا تَحابّوا فَإِنَّ الهَدِیَّةَ تُضَعِّفُ الحُبَّ وَتَذهَبُ بِغَوائِلِ الصَّدرِ»؛
به یکدیگر هدیه دهید و با همدیگر دوستی ورزید، که اهدای هدیه، دوستی را افزون میکند و کینهها و تیرگیهای سینه را میزداید.
حسابگری خردمندانه
آیا هر خانواده میتواند پنج درصد از هزینههای جاری زندگی بکاهد و آن را برای کاری مهم ذخیره کند؟ البته که میتواند؛ بهخصوص اگر بنا باشد این مبلغ را در جایی سرمایهگذاری کند که سود سرشاری داشته باشد و فایدۀ کلانی نصیب خانواده کند. کاستن پنج درصدی از هزینههای جاری زندگی و مصرف آن در هدیه گرفتن برای همسر، راستی که سودای پرسودی است.
این را نیز بیفزاییم که در بسیاری از موارد، میتوان این مبلغ را صرف خریدن چیزهایی کرد که جزو هزینههای جاری خانواده است و برخی نیز جزئی از نفقۀ واجب محسوب میشود.
آیا عاقلانه نیست که ما به جای آنکه به کردارمان رنگ سرد تکلیف و حقوق بزنیم، رنگ آتشین عشق بزنیم؟ نفقه را به هدیه و وظیفۀ حقوقی انفاق نفقه را به کردار عاشقانۀ اهدای هدیه تبدیل کنیم، تا هم وظیفۀ تأمین هزینۀ خانواده را ادا کرده و هم شادابی و امید آفریده باشیم. مدیریت زندگی خانوادگی، زیرکی میطلبد. زیرکان این جهان، سعادتمندان دو جهاناند. کسی که نماز واجب خود را در مسجد و به جماعت میخواند، هم تکلیف شرعی خویش را ادا کرده، هم پاداش چند برابر برده است.
به فرمودۀ پیامبر اکرم(ص):
«المُؤمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ»؛
مؤمن، هوشمند و زیرک است.
آموزهای از معارف اسلامی
پیامبر اکرم(ص) به جناب ابوذر فرمودند:
«یا أباذَر! لیَکُن لَکَ فی کُلِّ شَیءٍ نیَّةٌ حَتَّی فِی النَّومِ وَالأکلِ»؛
ای ابوذر! برای همۀ کردارهایت نیّت الاهی بگذار (و آنها را با قصد تقرّب به بارگاه ربوبی به جای آر) حتّی خوابیدن و خوردن را.
تو که میباید بخوابی، قربـ]ً إلیالله بخواب تا پاداش یابی. تو که میباید غذا بخوری، با نیّت جلب رضای خداوند بخور، تا به ساحَت وی نزدیک شوی.
ما به همسران میگوییم: شما که میخواهید برای همدیگر لباس و کفش و عطر بخرید، چرا آنها را هدیهگونه نخرید و عاشقانه به یکدیگر تقدیم نکنید، تا هم ادای وظیفه کرده باشید، هم در اندامهای زندگیتان نیروی تازه جاری سازید و بر رخسار حیات مشترکتان رنگی دلاویز بزنید؟
خریدن لباس همسران و نیز کفش و عطرشان، جزو هزینههای جاری زندگی ایشان است. حال اگر این خرید، در قالب هدیه خریده و تقدیم گردد، زدن دو هدف با یک تیر میشود، که این، کار زیرکان است. دانایان از فرصتهای نیکو برای بهسازی حیات بهره میجویند. تبدیل هزینۀ تکلیفی به هزینۀ عاشقی، راستی که سودایی شورانگیز است و از عاقلان برمیآید.
احساس همسران از پوشیدن لباسی که به عنوان هدیه تهیه شده، با احساس ایشان از پوشیدن لباسی که با عنوان نفقه خریده شده باشد، متفاوت است؛ تفاوتی عظیم. لباس نفقهای تن را میپوشاند و فایدههای یک لباس عادی را دارد، ولی حالتی را در همسر بر نمیانگیزد، خاطرهای را زنده نمیکند، عشقی را نمیشوراند. امّا لباس هدیهای، علاوه بر داشتن همۀ فایدههای لباس نفقهای، تحفهای است معجزهآسا که تماس آن با بدن، حالتی دوستداشتنی را در وجود آدمی برمیانگیزد.
عطر، کالایی است که جزو هزینههای جاری زندگی است و نیز زن و شوهر، هر دو از آن بهره میجویند. این کالا که تحفهای است جادویی، استفادهای «دوسویه» دارد. آن کس که عطر میزند، هم خود از رایحۀ آن بهره میبرد، هم با آن رایحه، به دیگری بهره میرساند. این مادّۀ سحرآمیز، در عرصۀ رابطۀ همسران، نقشی لطیف دارد. حال اگر عطر، هدیهای باشد، رایحهای دلاویز و عاشقانه مییابد و شامّۀ سر و جان را نوازشی مستانه میدهد.
شایسته و بایسته است که این کالای عشقآفرین، همواره به صورت هدیه به زندگی زن و شوهر درآید ـ به دست هر دو و برای هر دو ـ تا علاوه بر بوی خوش، بوی عشق دهد. راستی که تبدیل «هزینه» به «هدیه»، کار عاشقان است!
چرا ما گاهی از زیباترکردن زندگی خویش غفلت میورزیم؟ بیایید برای خوشبختیمان هوشیاری ورزیم و زیرکی کنیم.
از زبان مشاور
» واقعۀ رندانه!
مردی 26 ساله، اندوهگین و مچاله شده، نزدم آمد به مشاوره. اوّل بار بود که او را میدیدم. به گرمی پذیرفتمش. گرمای استقبالم اندکی چروکیدگیاش را گشود. آنگاه به مشاوره پرداختیم.
مرد جوان گفت: «همسری خوب دارم. پنج سال است ازدواج کردهایم. دو سه سال اوّل، زندگیمان خوب بود، امّا کمکم دچار یکنواختی و روزمرّگی شدیم و حالا داریم احساس پژمردگی میکنیم. اتفاق تازهای در زندگیمان نمیافتد. گویا داریم به همدیگر بیعلاقه میشویم. اگر این حالت ادامه یابد، میترسم به جای بدی برسیم.»
گفتم: آن اتّفاق بزرگ هنوز در زندگیتان نیفتاده؟
گفت: «کدام اتّفاق بزرگ؟»
گفتم: میلاد فرزند؟
گفت: «نه، چون آمادگیاش را نداشتهایم.» و شروع کرد دلایلی را برای بچهدار نشدنشان ردیف کند؛ دلایلی که در عصر ما مُد شده و زوجها برای فرزنددار نشدن اختیاریشان بیان میکنند.
به او گفتم: دریغا که بعضی از شما جوانان، خودتان مانع وقوع اتفاقهای تازه و مبارک در زندگیتان میشوید؛ فعلاً از این موضوع بگذریم. و گذشتیم. آنگاه به شناسایی آفتهایی پرداختیم که به جان زندگیشان افتاده بود و عواملی را که باعث پژمردگی و دلسردی ایشان شده بود، بررسی کردیم و راهکارهایی برای درمان بیان نمودیم.
پس از یافتن برخی از عوامل و آفتها، ریشهیابی بیشتر و بیان راهکارهای دیگر را به نوبتهای دیگر وا نهادیم؛ امّا یک راهکار عملی فوری را در همان جلسۀ نخست بیان کردم، تا در فاصلۀ میان دو نوبت مشاورهای اجرا کند و نتیجۀ آن را در جلسۀ بعد بررسی کنیم.
به مرد جوان گفتم: هزینههای ماهانۀ زندگیتان چقدر است؟
گفت: «حدود ششصد هزار تومان.»
گفتم: درآمدتان چقدر است؟
گفت: «تقریباً همین اندازه. درآمد و هزینه، برابر است.»
گفتم: اگر بخواهید پنج درصد از این مبلغ را صرفهجویی کنید و آن را در کاری مصرف نمایید که با چند برابر فایدۀ حلال به زندگیتان برگردد، میتوانید و موافقید؟
گفت: «البته»!
گفتم: از امروز، هر روز، فقط هزار تومان از هزینههای جاری زندگیتان را کم کنید و آن را جدا بگذارید و با این مبلغ برای همسرتان هدیه بخرید.
مرد جوان دانست که چرا این راهکار را زودتر بیان کردم، زیرا در کاوش برای یافتن عوامل یکنواختیها و پژمردگیها، آشکار شد که هر دو از اهدای هدیه غفلت کردهاند.
آنگاه گفتم: هدیه، مایۀ دلخوشی همسر است و او را به زندگی امیدوارتر میکند و از خستگیهایش میکاهد و تحمّل دشواریها را بر او آسانتر مینماید. پیام هدیه به همسر این است که: دوستت دارم، برایم عزیزی، ارزشت را میدانم. هدیه سبب افزایش محبّت میشود، کدورتها و رنجشها را میزداید، دلها را جلا میدهد، عشقآفرین است، نشاطافزاست و معجزه میکند.
هدیه، بهخصوص اگر مورد علاقۀ هدیه گیرنده باشد و نیز رندانه و دلبرانه اهدا شود، از همان اتّفاقهایی در زندگی است که در انتظار آیند؛ اتّفاقی فرخنده، هیجانانگیز، ملالتزدا.
مرد جوان، به وجد آمده بود و سخن بیشتر میطلبید؛ امّا تشنهاش نهادم و امید و هیجان جوشندهاش را که اکنون گل کرده و پس از روزگاری دراز، سر برآورده بود، فرو ننشاندم و گفتم: چرا نشستهای پسر! برخیز و بیدرنگ هدیهای قشنگ برای خانمت بگیر و یکراست نزدش برو و آن را عاشقانه و زیرکانه و رندانه، نثارش کن. آنگاه نتایج معجزهآسای آن را ببین.
سپس شیوۀ هدیه دادن «رندانه» را برایش بیان کردم و او را به سوی یارش ـ که لابد چون فاختهای بال شکسته، در گوشهای کِز کرده بود ـ پرواز دادم.
نوبت دوم
مرد جوان پس از دو هفته شاداب و خندان نزدم آمد و گزارش کار داد و آنچه را واقع شده بود، چنین حکایت کرد:
از اینجا که بیرون رفتم، با پول اندکی که همراه داشتم، هدیهای که میدانستم همسرم دوست دارد، خریدم؛ یک جلد کتاب که قبلاً دربارهاش حرف زده بود و میخواست که داشته باشد و بخواند. در صفحۀ اوّل کتاب، تقدیمیهای عاشقانه برایش نوشتم و آن را در کاغذ کادو پیچیدم و شاخه گلی کوچک و زیبا روی آن چسباندم و روی کاغذ کادو، کنار شاخۀ گل، نوشتم: دوستت دارم. و خندان و شوقناک به سوی منزل رفتم.
به خانه که وارد شدم، با سلامی جاندار و مواجههای عاشقانه، همسرم را ملاقات کردم.
او که مدتها بود مرا چنین شاداب و امیدوار و بامحبّت ندیده بود، با تعجّب پرسید: «هان! چه شده؟ گنج پیدا کردهای؟!»
گفتم: از این هم بهتر. گفت: «این چیست زیر بغلت؟» و اشاره کرد به کادو. (ماهها بود چنین چیزهایی ندیده بود)
گفتم: پارهای از همان گنج است! آنوقت همانطور که گفته بودید، هدیه را «رندانه» به او اهدا کردم؛ با همان مقدمات و مؤخّرات.
او غافلگیر شده بود و تا مدّتی مات و مبهوت بود. امّا آرام آرام به خود آمد و کاغذ کادو را با احتیاط، طوری که پاره نشود و آن نوشته و شاخۀ گل لطمه نخورند، باز کرد. کتاب را که دید، ذوق کرد و گفت: «جان! همان است که میخواستم. پارهای از گنج نیست، همۀ گنج است».
کتاب را ورق زد و تقدیمیهاش را خواند؛ چند بار. آنگاه چشمانش را که آمیخته به عشق و حیا بود، در چشمانم دوخت و حرفهایی زد که خجالت میکشم بگویم!
از آن روز تا حالا کاغذ کادو و شاخۀ گل را روی آینۀ اتاق خوابمان چسبانده و هر شب و روز دستکم سه بار آن نوشتۀ کوتاه روی کاغذ (دوستت دارم) را میخواند و میگوید: «من هم همین طور». کتاب را نیز به جای قفسۀ کتاب، جلوی همان آینه گذاشته است. آن را دو سه روزه خواند. هر وقت میخواست خواندن را آغاز کند، اوّل تقدیمهاش را میخواند!
من ساکت بودم و چشم در چشم مرد جوان و گوش به دهان او، با خشنودی سخنانش را میشنیدم و او را به گفتن بیشتر تشویق میکردم.
او ادامه داد: فردای آن روز زیبا وقتی از سر کار به خانه آمدم، جعبهای کوچک را کنار کتاب دیدم، با کاغذ کادو، شاخۀ گل و نوشتهای روی آن. جلو رفتم و نوشته را خواندم. نوشته بود: «ما بیشتر!» فهمیدم هدیه است برای من. ذوق کردم و آن را برداشتم که باز کنم. خانمم که از بیرون اتاق من را میپایید، گفت: «صبر کن عزیزم، ما هم رندی بلدیم»! جعبه را سر جایش گذاشتم و گفتم: البته که بلدی؛ بیش از ما. و هر دو خندیدیم.
گفت: «باید صبر کنی تا وقتش برسد»! و در موقعیتی مناسب، هدیه را که شیشۀ عطری بود که من دوست دارم و مدّتی بود آن را نداشتم، اهدایم کرد؛ رندانهتر از من، و نوشتهای درون جعبه گذاشته بود زیباتر، عاشقانهتر، و باحالتر از تقدیمۀ من. حالا آن شیشۀ عطر، کنار آن کتاب است؛ چسبیده به آن و کاغذ کادوی تقدیمهاش چسبیده به آینه، کنار آن کاغذ، و نوشتهاش را مدام میخوانم و میگویم: ما بیشتر!
در این دو هفته همین دو هدیه بود، امّا به همۀ لحظههای این مدّت، طراوت بخشید. خوراک جانمان در این دو هفته بود.
پس از پایان سخنانش، گفتم: همسرتان نپرسید چرا چنین تغییر کردهاید؟ ندانست به مشاوره آمدهاید؟
گفت: «هنوز نمیداند مشاوره آمدهام، امّا این تغییر حالم برایش سؤالانگیز است. یکی دو بار، همان روزهای اوّل، علت را پرسید؛ ولی من با شوخی موضوع را پیچاندم و چون دانست که نمیخواهم در این باره چیزی بگویم، دیگر نپرسید، امّا خوبیِ حالتِ جدید را بیان میکند و خدا را بر این نعمت، شکر میگوید.»
گفتم: خوب، تا اینجای کار، بخشی از آن اتّفاقی که میخواستید در زندگیتان بیفتد، افتاد؟ موجی در دریاچۀ راکد زندگیتان ایجاد شد؟
گفت: «بله؛ بیش از آنچه انتظار داشتم.»
گفتم: الاهی شکر. حالا که طلیعۀ این خجستگی را دیدید، راه را ادامه دهید و راهکارهای دیگر را عمل کنید، تا نسیمهای بعدی بوزد و بوستان حیاتتان را بیشتر بنوازد.
باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نشانۀ سحر است
*
نکتهها
1. هدیه باید زیبا باشد؛ زیبای ظاهری و معنوی، یا دستکم یکی از این دو زیبایی را داشته باشد.
2. به دلخواه هدیهگیرنده باشد و آن را دوست بدارد؛ پس باید علاقۀ او را تا جای ممکن، از قبل بدانیم.
3. بهتر است مورد نیاز هدیهگیرنده و کاربردی باشد. البته این ویژگی، حتمی نیست، زیرا ای بسا که هدیه، زیباست و هدیهگیرنده آن را دوست دارد، امّا به آن نیاز فوری ندارد. علاقه مهمتر از نیاز است. اگر این دو در یک هدیه جمع شدند، چه بهتر، وگرنه علاقه مقدّم بر نیاز است.
4. غافلگیرکننده باشد. اگر بتوان ـ که میتوان ـ هدیه را به گونهای اهدا کرد که گیرنده، از قبل نداند و پیشبینی نکرده باشد، برایش خوشایندتر است و نتیجۀ بهتری حاصل میشود.
5. ساده و بیتکلّف باشد. هدیۀ گرانقیمت که با زحمت بسیار تهیه شده باشد، هم لطف و صفای هدیۀ بیآلایش را ندارد و هم مانع هدایای بعدی میشود. قاعدۀ آسان و پرثمرِ «آهسته و پیوسته رفتن»، دربارۀ هدیه نیز جاری است؛ همانگونه که قاعدۀ سخت و کمثمر یا بیثمرِ «گهی تند و گهی خسته رفتن» نیز شامل هدیۀ گران و پرتکلّف میشود. «آن که آرام رود، دور رود».
هدیه باید همواره چونان جویباری زلال در بوستان حیات همسران جاری باشد و گلهای بوستان زندگیشان را شادابی بخشد و بر شاخههای درختان باغستان زندگیشان ثمرههای تازه برویاند.
افزون بر این، هرچه شکل تشریفات و تکلّف بگیرد، تباه میشود و تباه میکند. خداوند، همان اندازه که بیتکلّفی و سهولت را دوست دارد، تکلّف و مشقّت را ناپسند میشمارد.
6. هر دو همسر هدیه دهند. اهدای هدیه حتماً باید «دو سویه» باشد. به گفتة آن عارف سوختهدل همدانی؛ بابا طاهر:
چه خــــوش بی مهربونی هر دو سر بی که یک سر مهــربونی دردسر بی
اگـــــه مجنـــون، دل شوریدهای داشت دل لیلــی از او شوریــــدهتر بی
اگر همواره یکی از همسران هدیهدهنده باشد و دیگری هدیهگیرنده، کار استمرار نمییابد یا کُند میشود و از لطف آن کاسته میگردد و نتیجۀ مطلوب به بار نمیآید و نمیشود آنچه باید بشود.
البته آقایان باید به خانمها بیشتر هدیه دهند، زیرا عاطفۀ خانمها لطیفتر است. پس ایشان هدیهطلبترند. مرد، عاشق است و زن، معشوق؛ عاشق باید بیشتر به معشوق هدیه دهد. مرد طالب است و زن مطلوب؛ طالب به مطلوب بیشتر هدیه میدهد. و نیز دارایی مالی مردان اغلب بیشتر است؛ اگرچه تجربه نشان داده است که خانمها معمولاً بیشتر به آقایان هدیه میدهند. این نیز به سبب همان لطافت بیشتر عواطف ایشان است. به هر روی، هیچ یک از همسران، خود را از اهدای هدیه معاف نداند.
7. رندانه داده شود. اگرچه هر هدیهای به هر کسی باید «خوب» اهدا شود، امّا سخن اکنونی ما دربارۀ اهدای هدیۀ همسران، بهویژه زوجهای جوان است. اهدای این هدیه، ماهیتی متفاوت از اهدای هدایای دیگر دارد. عنصر عشق، به معنای ویژۀ آن، تنها در این نوع از هدیه وجود دارد.
از اینروست که بر این مطلب تأکید فراوان داریم که هدیه دادن زن و شوهر باید رندانه باشد؛ از نوع رندی ویژه که حتماً آمیخته با عشقورزی دلبرانه است؛ دلبری عاطفی و برانگیزانندۀ محبّت و غرایز ویژۀ زن و شوهری.
هدیه را از کیف یا جیب خود درآوردن و آن را مانند نان روی سکوی آشپزخانه نهادن، یا مانند جعبۀ دارو روی یخچال یا تلویزیون گذاشتن؛ بدون مقدمهای و مؤخّرهای، گفتنی و شنودنی، عشوهای و غمزهای، و دلدادنی و دلبردنی، کار رندان عاشق نیست.
زیرکان عاقل ـ چه زن و چه مرد ـ برای اهدای هدیه شیوههای ظریفانهای را بهکار میگیرند که حلاوت و حرارت هدیه را تا ژرفای دل همسرشان فرو میبَرَد و شیرینی لذیذ آن را به همۀ تار و پود وجود او مینوشاند و عطر دلاویز آن را به شامّۀ جان وی میبویاند و مزۀ خوش آن را به سویدای قلب او میچشاند و از ثمرههای خجستۀ آن، بوستان حیاتشان را طراوتی جاننواز میبخشد. و بدینسان است که دادنی این چنین، برکاتی فراوان دارد.
ما در مشاورههای خصوصی، شیوههای هدیه دادن رندانه را به همسران تعلیم میدهیم، امّا در نوشتههای عمومی نمیتوان چنان تعلیم داد. زن و شوهر، خود باید بکوشند و شیوههای شیرین هدیه دادن عاشقانه را بیاموزند؛ با شناسایی نقاط حساس روحیهها و احساسهای همدیگر، تعلیم گرفتن از مشاور دانا، انجام تجربههای گوناگون، گفتوشنودهای صمیمانه و پرسوجوهای زیرکانه.
آنچه اکنون در این نوشته میتوان دربارۀ اهدای رندانۀ هدیه گفت، این است که اهدای هدیه:
ـ بــا مقدّمه و مؤخّره باشد. زن و مرد، پیش از دادن هدیه و بعد از آن، لیاقتهای ذاتی خود را بروز دهند و عاطفههای عاشقانهشان را نثار همدیگر نمایند.
ـ در زمان و مکان مناسب باشد. همسران با زیرکی میتوانند زمان و مکان مناسب را برای اهدای هدیه بیابند یا فراهم کنند. به نظر ما، بهترین مکان و زمان، بستر خواب و پیش از آمیزش است. این زمان و مکان، حلاوت هدیه و نیز لذّت آمیزش را افزون میکند و خاطرۀ هر دو را دلپذیرتر و ماندگارتر مینماید.
ـ هدیهگیرنده نیز هدیه را زیبا تحویل بگیرد. همانگونه که هدیه دادن باید زیبا و رندانه باشد، گرفتن آن نیز باید زیبا و عاشقانه باشد. هدیهگیرنده، خشنودی و تشکّر خویش را از هدیهدهنده ابراز کند. اهدای هدیه، پدیدهای دوسویه است؛ دهنده و گیرنده، وظیفۀ ویژۀ خود را دارند.
هدیه را گرفتن و آن را با احساس و شادمانی، بوسیدن و بوییدن و بر سینه چسباندن، بسیار متفاوت است با آن را گرفتن و بیهیچ ابراز احساسی، بر کناری نهادن.