زبان زنان - خشم مردان
کاوشی در ریشههای نزاع همسران
از پدیدههای ناخوشایندی که در مشاورهها مشاهده میکنم این است که خانمها، ضد شوهرانشان، بسیار بدگویی میکنند. از گله و شکایت و درددل بیشتر است؛ بسیار بیشتر. ابتدا با عنوان «طرح مسئله» سخن میگویند؛ بهقول خودشان، «مشکل زندگیشان» را بیان میکنند، اما بهزودی سخنانی میگویند که حیرت میکنم.
به ایشان میگویم: نکوشید همسرتان را نزد من محکوم کنید، چون من قاضی نیستم و حکم نمیدهم.
همگیشان، بیاستثنا، میگویند:
«نه! نمیخواهم او را محکوم کنم، میخواهم مشکل زندگی ما را بدانید تا کمکمان کنید... .»
اگر به ایشان بگویم قاضی هستم و میخواهم حکم صادر کنم، هرچه میتوانی از همسرت بد بگو، بیش از آنچه گفتهاند، چیزی ندارند؛ یعنی همهچیز را گفتهاند. او را کاملاً لجنمال کردهاند.
گاهی با خود میاندیشم: چرا چنین است؟ مگر اینان همسر، محرم، یاور و شریک زندگی هم نیستند؟!
پاسخی نمییابم. پاسخهایی مییابم، اما هیچکدام قانعم نمیکند.
به روزگاران پیشین که میاندیشم و در ذهنم میکاوم، هیچ زمانی را مانند اکنون نمییابم. مگر چه شده؟ چه چیزی تغییر کرده که خانمهای اکنون، بسیار بیش از خانمهای نسل قبل، از همسرشان بد میگویند؟ پاسخ واضحی نمییابم.