میراث خوبان
نویسنده: علیاکبر مظاهری
آن روز که شهید رجایی، برای گرفتن رأی اعتماد، به مجلس آمده بود، آنجا بودم (نماینده نبودم، مهمان بودم).
او فرزند مجلس بود. مجلس ایثار کرد و او را، برای نخستوزیری، به ملت هدیه داد.
نمایندگان موافق و مخالف سخن گفتند. سپس شهید رجایی پشت تریبون رفت.
فکر میکنید چه گفت؟
از خودش و دولتش دفاع کرد؟ نه!
به مخالفانش پاسخ داد؟ نه!
برنامههایش را تشریح کرد؟ نه!
او به نمایندگانی که در دفاع از او سخن گفته بودند و شاید اندکی تند شده بودند، «تذکر برادرانه» داد و سفارش به مراعات اخلاق کرد.
«سخن تند» در آن روزگار، مانند امروز نبود. کسی به کسی فحش نداده بود. کسی بر سر کسی فریاد نزده بود. کسی بر چهرهٔ کسی پنجه نکشیده بود. شاید کسی اندکی بلند سخن گفته بود.