یاران آن روزگاران
پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۴۵ ق.ظ
🖌 #نویسنده: #علیاکبر_مظاهری
🩸 شهیدانم، جانبازانم، عزیزانم
▪️ اشاره
دوستان خواستهاند که به مناسبت این روزها؛ دههٔ فجر و سالگشت پیروزی انقلاب اسلامی، از خاطراتم در انقلاب و جنگ، مطلب بنویسم. در میان پیشنهادها این نیز بود که از دوستانم، در آن زمانها، یادی کنم. این را ترجیح دادم؛ چون نوشتن از دوستان، برایم راحتتر است از نوشتن از خودم.
اکنون چندتا از بهترینهایشان را در چند پست بیان میکنم:
۱. شهید ابراهیم انصاری
در سال ۱۳۵۵ با هم دوست شدیم. هردو نوجوان بودیم. همسن بودیم. هردو مبارز بودیم. هردو شیفتهٔ امام خمینی بودیم. برای پیروزی انقلاب و وصول به اهداف آن تلاش کردیم. زمانی را در خارج از کشور، در کنار هم، تحصیل و مبارزه کردیم.
پس از پیروزی انقلاب، هردو به اروندکنار خوزستان رفتیم و کانون فرهنگی اسلامی تشکیل دادیم. زمان ازدواجمان، نزدیکِ هم بود. زمان فرزنددارشدنمان، نزدیکِ هم بود. تعداد فرزندانمان یکاندازه است. دختر و پسربودن فرزندانمان مانند هم است. اولین فرزندانمان پسرند و نام هردو محمد است. در قم، همدرس و همبحث بودیم. در لامرد فارس، با هم همکاری فرهنگی داشتیم.
وقتی مدیر ارشاد گیلان بود، مهمانش میشدیم و همفکری داشتیم. او در اصفهان و قم، مهمان ما میشد. به سودان و آفریقا که رفت، همفکری داشتیم. از همهٔ کتابهایم به او هدیه میدادم. از کارهای فکری و فرهنگی همدیگر باخبر بودیم. از آفریقا که بازگشت و در تهران ساکن شد، رابطه داشتیم. تا که به لبنان رفت.
از زمان نوجوانی تا چند روز قبل، که ۳۷ سال میشود، همراه و همدوش بودیم، اما او ناگهان سبقت گرفت و پرواز کرد و مرا جا گذاشت. خوشا حال او!
۱۷ بهمن ۱۳۹۲
#بازنشر: ۱۸ بهمن ۱۴۰۲
ما را در رسانههایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🩸 شهیدانم، جانبازانم، عزیزانم
▪️ اشاره
دوستان خواستهاند که به مناسبت این روزها؛ دههٔ فجر و سالگشت پیروزی انقلاب اسلامی، از خاطراتم در انقلاب و جنگ، مطلب بنویسم. در میان پیشنهادها این نیز بود که از دوستانم، در آن زمانها، یادی کنم. این را ترجیح دادم؛ چون نوشتن از دوستان، برایم راحتتر است از نوشتن از خودم.
اکنون چندتا از بهترینهایشان را در چند پست بیان میکنم:
۱. شهید ابراهیم انصاری
در سال ۱۳۵۵ با هم دوست شدیم. هردو نوجوان بودیم. همسن بودیم. هردو مبارز بودیم. هردو شیفتهٔ امام خمینی بودیم. برای پیروزی انقلاب و وصول به اهداف آن تلاش کردیم. زمانی را در خارج از کشور، در کنار هم، تحصیل و مبارزه کردیم.
پس از پیروزی انقلاب، هردو به اروندکنار خوزستان رفتیم و کانون فرهنگی اسلامی تشکیل دادیم. زمان ازدواجمان، نزدیکِ هم بود. زمان فرزنددارشدنمان، نزدیکِ هم بود. تعداد فرزندانمان یکاندازه است. دختر و پسربودن فرزندانمان مانند هم است. اولین فرزندانمان پسرند و نام هردو محمد است. در قم، همدرس و همبحث بودیم. در لامرد فارس، با هم همکاری فرهنگی داشتیم.
وقتی مدیر ارشاد گیلان بود، مهمانش میشدیم و همفکری داشتیم. او در اصفهان و قم، مهمان ما میشد. به سودان و آفریقا که رفت، همفکری داشتیم. از همهٔ کتابهایم به او هدیه میدادم. از کارهای فکری و فرهنگی همدیگر باخبر بودیم. از آفریقا که بازگشت و در تهران ساکن شد، رابطه داشتیم. تا که به لبنان رفت.
از زمان نوجوانی تا چند روز قبل، که ۳۷ سال میشود، همراه و همدوش بودیم، اما او ناگهان سبقت گرفت و پرواز کرد و مرا جا گذاشت. خوشا حال او!
۱۷ بهمن ۱۳۹۲
#بازنشر: ۱۸ بهمن ۱۴۰۲
ما را در رسانههایمان دنبال کنید 👇
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۲/۱۱/۱۹