دل های تک سرنشین
به قلم بلور خراسانی
یه بار از یه آدم خوب، داستانی شنیدم که هیچ وقت از ذهنم پاک نشد. داستان اینه که شخصی به دلیل علاقه ای که به معنویات داشته همیشه دنبال آدم های اهل نظر میگشته، پیداشون می کرده و باهاشون همنشینی می کرده. تا این که آدرس یه آدمی رو بهش میدن که تو تهران چلوکبابی داشته. به مغازه او میره و اتفاقا سرظهر هم میرسه. رستوران شلوغ بوده. از دیگران سراغ اون فرد رو می گیره و اونایی که میشناختنش، از دور مرد عارف رو که مشغول روغن ریختن روی برنج ها بوده بش نشون میدن. مرد جویای معنویات، از دلش میگذره که چه جوری ممکنه آدمی که اینقدر سرش شلوغه و مشغول کاره، اهل نظر باشه؟!
زمان زیادی نمیگذره که مرد عارف سراغ میزی که مرد داستان ما نشسته بود میاد. اونو به اسم خطاب می کنه و می گه: "فلانی! مهم نیست که سر آدم شلوغ باشه، مهم اینه که دل آدم خلوت باشه."
یا حق.
- ۹۲/۰۸/۰۱
سلام
این یه مطلب از دستم در رفته بود، نخونده بودمش.
قشنگ بود. خ خوبه که وبلاگ یه منظوره نشه و ازینجور حکایات هم بیان بشه. به قول دوستمون تلنگره.
راجع به وبلاگ هم اگه کتابهاتون رو و نوشته ها و مقالاتتون رو اینجا معرفی کنید خیلی بهتره(مثلا طرح روی جلدشون رو هم با معرفیشون در کناره های خالی وبلاگ به نمایش بذارین) . چون شاید خیلی ها بیان یه سر بزنن و چیزی هم از شما و وبتون ندونن اما وقتی ببینن با نویسنده و مشاور توانایی روبرو اند جذب میشن و...
با عرض پوزش اگر آدرس وب هم روان تر باشه یا مثلا ربطی به اسم وبلاگ داشته باشه بهتره و جذابتر.