اندیشناک آینده ( برگی دیگر از «فرهنگ خانواده» )
خانم دوراندیش، در دوران عقد، به مشاوره آمد. نگران زندگی آیندهاش و آیندۀ زندگیاش بود. او گفت:
«سه ماه است با آقایی عقد بستهایم و قرار است شش ماه دیگر عروسی کنیم. همسرم مرد خوبی است. در این سه ماه، خوبیهای زیادی از او دیدهام، امّا بعضی از حالتهایش را نمیپسندم و بعضی از رفتارهایش کلافهام میکند. میترسم نتوانیم در آینده، زندگی خوبی داشته باشیم.»
گفتم:... آفرین به شما که اوّل خوبیهای همسرتان را میبینید و بعد از او گله میکنید. حالا بعضی از آن حالتها و رفتارهای دانهدرشت همسرتان را که برایتان مهمتر است و بیشتر نگرانتان کرده، بیان کنید.
گفت: «همسرم خیلی عاطفی و احساساتی است و گاهی چنان برای من تواضع میکند که لَجَم را درمیآورد. گاهی مثل بچهها عمل میکند؛ مثلاً چند روز که از هم دور میشویم، خیلی بیتابی مینماید. خیلی برایم خاکساری میکند. بدتر آنکه گاهی از دوریام گریه میکند. دیگر اینکه هرچه میگویم، میپذیرد و هر تصمیمی بگیرم، اجرا میکند و هر پیشنهادی بدهم، بیچون و چرا قبول میکند؛ گویا از خودش ارادهای ندارد. میترسم نتواند نقش یک مرد را در زندگیمان ایفا کند.»
گفتم: رفتارش با دیگران چگونه است؟
گفت: «با دیگران مؤدّب و متواضع است و گاهی تواضع و ادبش رنگ نوکرصفتی میگیرد.»
گفتم: خانوادهاش چگونهاند؟ در چه خانوادهای بزرگ شده است؟
گفت: «خانوادهاش آرام و بیآزارند و سرشان بهکار خودشان است. عیبی ندارند، برجستگی خاصی هم ندارند؛ معمولی و عادیاند.»
گفتم: مردان، در زمینۀ مسائل عاطفی، سه گونهاند:
1. عاطفی افراطی: اقتدار و مردانگی اینان در سایۀ نرمخویی و نرمدلیشان کمرنگ مینُماید؛
2. قلدر تفریطی: اینان هنر ابراز محبتشان کمرنگ است. درشتخویی و خشونتشان بر عاطفه و لطافتشان سایه افکنده است؛
3. معتدل موزون: ایشان جنبههای گوناگون شخصیتشان به اعتدال رشد یافته است؛ هم مقتدرند، هم مهربان.
همسر شما از نوع اوّل است. زندگی با ایشان آسانتر از زندگی با مردان نوع دوم است، امّا افراد نوع سوم، کمیاباند. شما توقّع نداشته باشید همسرتان از نوع سوم باشد، امّا خدا را شکر کنید که از نوع دوم نیست. البته میتوانید او را یاری کنید تا به مردان نوع سوم نزدیک شود؛ حتّی ممکن است با صبوری شما و تلاش خودش از قلمرو اوّلیها بیرون آید و به عرصۀ سومیها درآید. اگرچه سخت است، امّا ارزش کوشش را دارد.
خانم دوراندیش گفت: «چگونه؟ باید چه کنم؟ من حاضرم با همۀ توانم تلاش کنم تا همسرم از این حالتی که دارد، بیرون بیاید و کمی اقتدار و مردانگی پیدا کند. به همین اندازه قانعم.»
به او آفرین گفتم که حاضر است برای خوشبختیاش تلاش کند. آنگاه به بیان راهکارها پرداختیم. خلاصۀ آنچه در سه جلسۀ مشاوره به خانم دوراندیش گفتم، اینها بود:
1. شاید در کودکی و نوجوانی، مسئولیتی بر عهدۀ همسرتان نگذاشتهاند و به این سبب، تواناییها و خصلتهای مردانهاش بروز نکرده و رشد نیافته است. اکنون شما کارهایی بزرگ بر عهدهاش بگذارید و اگر از پذیرش آنها ترسید، به او شجاعت دهید.
2. در کارهایی که به همسرتان مربوط میشود و او باید دربارۀ آنها تصمیم بگیرد و اقدام کند، وارد نشوید. یکی از مسائل مهمّ تربیتی این است که هر کس باید خودش وظیفۀ خود را انجام دهد و خیالش آسوده نباشد که اگر شانه خالی کرد، دیگرانی هستند که کار او را انجام دهند. از زمین ماندن کارها نترسید. البته اگر از شما مشورت خواست، مختصر و محدود نظر دهید، امّا تصمیم نهایی و انجام کار را بر عهدۀ خودش بگذارید.
3. همسرتان را به ورزش تشویق کنید. ورزش در تقویت اقتدار و رشد شخصیت آدم، مؤثر است؛ بهخصوص ورزشهای سنگین و سخت، مانند ورزشهای رزمی. خودتان نیز در برخی از ورزشها با ایشان همراهی کنید؛ مثلاً با هم به کوه بروید.
4. ایشان را به مطالعۀ کتابهایی که شخصیت آدمی را تقویت میکنند، تشویق کنید. خواندن زندگینامۀ انسانهای بزرگ، داستانها و اشعار حماسی، تاریخهای عبرتآموز و حماسی، و روانشناسی عملی و اخلاقی، در رشد شخصیت انسان مؤثرند. اینگونه کتابها را بهطور مستمر در دسترس ایشان بگذارید و برای تشویق و دلگرمی او، بهکارش بها دهید و از او بخواهید که برایتان کتاب بخواند یا آنچه را خوانده است، برایتان بازگو کند.
5. همسرتان نباید احساس کند که دارید او را رشد میدهید و کاستیهایش را جبران میکنید و به اصطلاحِ رایج، «دارید روی او کار میکنید»، چون اگر چنین احساسی کند، در روان او مقاومت در برابر اصلاحات شما ایجاد میشود و احساس حقارتش شدید میگردد.
6. زودتر عروسی کنید و به اصطلاح ما «همْآشیانه شوید»، تا هم بیشتر با همدیگر باشید و بهتر بتوانید اصلاحاتتان را انجام دهید و هم همسرتان احساس مردانگی بیشتری کند؛ خود را مرد خانه و سرپرست خانواده بداند. این احساس، به او احساس توانمندی بیشتری میدهد و شخصیت اجتماعی او را شکوفاتر میکند. او هنوز باور نکرده که مرد شده است، چون عملاً زندگی مستقلی ندارد و همچنان با خانوادهاش زندگی میکند و دیگران کارهایش را انجام میدهند. امّا وقتی زندگیتان مستقل شود، از بُن جان باور میکند که مرد است و مسئول.
7. به گونهای غیر صریح و گاهی نیز صریح، به او بفهمانید که دوست دارید همسرتان مقتدر باشد. مثلاً از مقتدران و شجاعانی که هر دو به آنان ارادت میورزید ـ مانند امیر مؤمنان7 ـ داستانهایی بگویید و شهامت آنان را ستایش کنید. البته هرگز از مردانی که یادآوری آنان غیرت و حسادت همسرتان را بر میانگیزد، تعریف و تمجید نکنید و نیز از تحقیر همسرتان سخت پرهیز نمایید، که نتیجۀ معکوس میدهد.
8. رفتارتان با همسرتان به گونهای محترمانه باشد که احساس بزرگواری و روحیۀ اقتدار را در ایشان بیدار کند. با احترام صدایش بزنید و نزد دیگران با نام کوچک صدایش نکنید؛ به او «آقا» بگویید و نام فامیلیاش را با پیشوند «آقای» صدا کنید.
خانم گفت: «صدا زدن اینطوری، خیلی رسمی نمیشود و خلاف صمیمیت نیست؟»
گفتم: میان «خلوت» و «جَلوَت» فرق است. در خلوت، صمیمانه و عاشقانه و البته مؤدّبانه صحبت کنید، امّا نزد دیگران و در حالتهای جدّی، همسرتان را احترام کنید. البته در خلوت نیز رفتار و گفتارتان نباید تحقیرآمیز باشد.
در آموزههای اسلامی آمده است: آن کس که احساس بزرگواری کند، به پستیها تن نمیدهد و پلیدیها نزد او خوار میشوند.[1] بنابراین، هر مقدار که رفتار شما با همسرتان محترمانهتر باشد، بیشتر احساس بزرگمنشی خواهد کرد. هر کس هر چه بزرگوارتر شود، از رفتارهای ذلیلانهاش کاسته و بر اقتدارش افزوده خواهد شد.
9. به جای بیان نقاط ضعف همسرتان، نقاط قوّتش را بیابید و تحسین و تشویق کنید؛ بهخصوص آن خصلتها و رفتارهایی که رنگ شهامت و شجاعت دارند. اگر دقّت کنید و در پی یافتن اوصاف و کردارهای مثبت و شجاعانۀ همسرتان باشید، حتماً میتوانید آنها را بیابید. هر چه ستودنها و تحسینها بیشتر شوند، آن اوصاف مثبت و کردارهای رشیدانه، بیشتر میشوند و این سیر صعودی همچنان استمرار مییابد.
فرجام کار خانم دوراندیش و همسرش
پس از این چند جلسة مشاوره و بیان راهکارها، اکنون زمان آن بود که همسر خانم نیز به مشاوره بیاید. از اینرو، از آقا دعوت کردم به مشاوره بیاید و آمد. جوان خوبی بود، البته ضعفهایی که خانم گفته بود، در وجود او مشهود بود.
چند جلسه با او نیز مشاوره داشتیم. گاهی نیز هر دو را با هم دعوت میکردم و مسائل مشترک را بررسی میکردیم. کارها بهخوبی پیش میرفت. چندی بعد، عروسی کردند و «همآشیانه» شدند. پس از عروسی نیز مشاورهمان ادامه یافت، تا آنکه زندگیشان به خطّ اعتدال مطلوب، نزدیک و نزدیکتر شد. و سرانجام، زندگیشان سامان یافت و آقا و خانم، هرکدام در جایگاه خویش قرار گرفتند. اکنون آقا، آقایی میکند و خانم، خانمی. الاهی شکر.
[1]. مَن کَرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ هَانَت عَلَیهِ شَهَوَاتُه. (امیرمومنان علیه السلام، نهج البلاغه، حکمت449).
- ۹۳/۰۳/۱۲