طعم زندگی
» نگرشی عادلانه
در ارزیابی همسر، باید همۀ اوصاف و خصلتهای او را در نظر آورد. نگریستن به کاستیها و نادیده انگاشتن امتیازها و خوبیها، خلاف انصاف و عدالت است.
مردی میگوید:
در مدّت سی سالی که با همسرم زندگی میکنم، غذایی را که درست میکند، به ذائقۀ من کمنمک و به ذائقۀ او خوب است. گهگاه با ملایمت و ملاطفت به او تذکّر میدهم، امّا او همچنان غذا را به میل و سلیقۀ خودش درست میکند. من این حقیقت را پذیرفتهام که او چنین است و جز این نیست. با خود میگویم: او آن همه خوبی دارد، بگذار این یک تفاوت سلیقه، بلکه تفاوت ذائقه را با من داشته باشد.
این مرد، عاقل است، زیرا:...
1. خوبیهای فراوان همسرش را در نظر دارد و برای یک اختلاف ذائقه، آنها را نادیده نمیانگارد؛
2. میکوشد با ملایمت به همسرش تذکّر دهد، تا شاید این اختلاف ذائقه را رفع کند؛
3. چون دریافته است که همسرش میل ندارد و یا نمیتواند این اختلاف ذائقه را به اتّحاد ذائقه تبدیل کند، آن را پذیرفته و با آن کنار آمده است و این ناگواری مختصر را به دیگر مسائل زندگی نکشانده و گواراییهای فراوان زندگیشان را ناگوار نکرده است. آفرین بر او!
بسیاری از نزاعهای همسران به این سبب است که این تفاوتهای کوچک را نمیپذیرند و تحمّل نمیکنند و هر کدام میخواهد دیگری را با سلیقۀ خود هماهنگ کند و بهواقع، سلیقه و خواستۀ خود را بر او تحمیل نماید.
جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست که هر چیزی به جـــای خویش نیکوست[1]
همچنان که هر انسانی دارای ویژگیهای منحصر به خود است و بسیاری از این اوصاف و خطّ و خال و چشم و ابرو و گونه، زیبایی و «بهجاییِ» خود را دارند و نیازی نیست که آنها را دگرگونه سازیم.
آری؛ باید همسرمان را یاری کنیم تا اوصاف ناستوده و کردارهای ناپسندش را اصلاح کند؛ امّا این کار، غیر از زدودن همۀ اختلاف سلیقهها و یکسان کردن همۀ اوصاف و خصلتهاست.
آفتی جانکاه
یکی از آفات جانکاه در زندگی زن و شوهری، «گیر دادن»های همسران به یکدیگر و ایراد گرفتن مستمر از همدیگر است. این آفت، مانند خوره به جان زندگی مشترک میافتد و آن را رنجور میکند و همسران را کلافه میسازد، تا جایی که ممکن است کار را به جاهای خطرناک بکشاند و مانع استمرار زندگی مشترک شود. این ایرادگیریها، عزّت نفس انسان را خدشهدار میکند و تحمّل زندگی را دشوار مینماید.
یکی از ریشهها و علّتهای اصلی این ایرادگیریها، همانا عدم رضایت از ویژگیهای ذاتی همسر است. اگر همسر خویش را آنگونه که هست، نپذیریم و از او خشنود نباشیم، به او ایراد میگیریم و از وی توقّعاتی فوق طاقت و توانش خواهیم داشت، که این کار، به ستوه آورنده است.
سخن پایانی
از بوستان هستی، این گُل نصیب ما شده است. خدا را بر وجود او سپاس گوییم و همسرمان را تکریم کنیم و از وی خشنود باشیم. شادابی این گل را پاس داشته و از آفتها محفوظش داریم و بر طراوتش بیفزاییم.
دلارامی که داری دل در او بند دگر چشم از همه عالم فرو بند[2]
و این فرمان خداوند و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را همواره پیش چشم بداریم و در قلمرو کردار نیز بر قامت آن جامهای فاخر بپوشانیم:
«أمسِک عَلَیکَ زَوجَکَ واتَّقِ اللهَ» [3]؛
همسرت را نزد خویش بگیر و او را نگهدار و تقوای الاهی را پیشه کن و از خداوند پروا بدار.
1- شیخ محمود شبستری، گلشن راز.
2- سعدی
3- احزاب، 37
- ۹۴/۰۱/۳۰
یه جا خوندم: جهان چون چشم و خدّ و خال و ابروست ...
حالا خد درسته یا خط؟