چنان مباش که...!
تقدیم به ساحت امام عصر(عج الله فرجه) به مناسبت میلاد ایشان
» بخشی از حکمت 150 نهج البلاغه
کسی از امیرمومنان (علیه السلام) خواست تا وی را پند دهد و موعظت فرماید. مولای اندرزگویان(علیه السلام) تمنای او را پذیرفت و وی را موعظتی بلیغ فرمود:
چونان کسی مباش که:...
1. به جهان آخرت امید دارد اما کردار(شایسته و بایسته) نمی آرد.
2. و با داشتن آرزوهای دراز( و با پندار داشتن عمر بلند و فرصت بسیار)، توبه را به تاخیر می افکند.
3. در گفتار چونان زهدورزان و دنیاگریزان است اما در کردار به رغبت ورزان و دنیاجویان می ماند.
4. به گاه برخورداری، از متاع دنیا، سیرایی ندارد.
5. و به گاه بی بهرگی از آن، قناعت نمی ورزد.
6.(با آنکه) از سپاس نهادن بهره مندیهایش ناتوان است، آنچه را که ندارد، خواهان آن است! (ناسپاس است و فزونی خواه!)
7. نهی از منکر میکند اما خود را از آن باز نمی دارد.
8. و به کاری فرمان میدهد که خود به جای نمی آورد.
9. صالحان را دوست دارد اما چونان آنان کردار نمی آرد.
10. و گناهکاران را دشمن میدارد، اما خود، یکی از آنان است!
11. برای فراوانی گناهانش از مرگ بیزار است ( و از آن هراسان است)
12. و (اما شگفتا) که بر استمرار آنچه سبب بیزاری اش از مرگ شده، پای میفشارد.
13. هرگاه بیمار شود(از کردار گذشته اش) پشیمان میگردد.
14. و آنگاه که سلامتی یابد، خویش را ایمن میپندارد و غافانه به بیهودگی روی می آورد.
15. به گاه عافیت، به خود می بالد(و می لافد).
16. و به گاه گرفتاری، نومید میشود(و خود را می بازد).
17. هنگانی که به بلایی مبتلا میگردد، ناچارانه به خدا روی می آرد و دعا میکند.
18. و آنگاه که گشایش و آسایش یابد، سرکشانه و غافلانه، از خداوند روی برمی تابد.
19. بر دیگری، برای گناهی که کرده، ترسان و نگران است اما خود، گناهان بزرگتر را بر گردن دارد.
20. برای خود پاداشی بیشتر از کار و کردارش، تمنا دارد.
... .
- ۹۴/۰۳/۱۳