وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

واقعیت های تلخ

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ب.ظ

Image result for ‫ازدواج دیرهنگام‬‎

   » زیان های تأخیر ازدواج

تلخ است، اما واقعیت است که در جامعه ما، شمار مجردان، زیاد است. این تلخی زمانی بیشتر میشود که سن ایشان بالا رود. هر چه سنشان بالاتر رود، تلخی آن بیشتر میشود. این پدیده، درباره دختران، تلخ تر است.

ما، از این پدیده می ترسیم، یعنی باید بترسیم. اگر نترسیم و چاره ای نیندیشیم، زیان میکنیم، سخت. 

برخی از زیان ها...

زیان های تاخیر در ازدواج و پیامدهای ناگوار بی همسر ماندن جوانان، بسیار است. برخی را در اینجا بیان میکنیم. با صبوری و همدلی، همراهی مان کنید: 

1. نگرانی دختران

دختران، در این باره، بیش از پسران نگران میشوند، زیرا آینده خود را مبهم می بینند. دست خود را در گزینش همسر و اختیار ازدواج، بسته می دانند. نمی دانند زندگی آینده شان چه می شود. گاهی ناامید می شوند و حرف های تلخی می زنند که تا بن استخوان آدمی را میسوزاند. هر چه سنشان بالاتر رود، نگرانی شان بیشتر می شود. 

از اموری که این تلخی را تلخ تر می کند، یکی این است که ایشان گاهی از اطرافیان کنایه های نیش دار می شنوند. دیگر آن که از کسانی، ملامت های دل سوزاننده می شنوند؛ کسانی که ای بسا خودشان باعث مجرد ماندن ایشان شده اند. دیگر آن است که دختر، در خانواده اش پذیرش لازم را نداشته باشد. به اندازه کافی محبوب نباشد. از حضور طولانی او در خانه والدین، خسته شده باشند. 

دخترانی که چنین حالتی داشته باشند، زودتر افسرده می شوند. از خانه و خانواده شان بیزار می گردند. گاهی به خوابگاه دانشگاه پناه می برند. گاهی (البته، در جامعه ما، اندک) به خانه های مجردی می روند و بسیاری شان نیز به تلخی روزگار می گذرانند. می سوزند اما به ناچار می سازند. 

قلمم، به تاثیر از قلبم، می لرزد. می دانم دارم چه می نویسم، اما این را نیز می دانم که این حقایق تلخ، کام جان دختران را تلخ تر می کند. پس فعلا بماند. 

2. وسواس پسران 

پسران، که دست خود را در ازدواج و گزینش همسر، باز می دانند، زمانی که ازدواجشان به تاخیر افتد و سنشان بالا رود، دچار وسواس در انتخاب می شوند. سطح نگرانی ایشان، درباره آینده زندگی شان، پایین تر از سطح نگرانی دختران است، اما وسواسشان بیشتر است. اعضای خانواده نیز به گسترش دامنه این وسواس، دامن می زنند. «دور زدن» های مادران و خواهران در خواستگاری ها، بد و خوب کردن سلیقه ای و غیرواقعی و غیرکارشناسی آنان، در دل جوانان تردید می افکند یا تردیدشان را زیاد می کند. و عوامل دیگر. 

و چنین است که هر چه سن پسران بالاتر می رود، وسواسشان بیشتر می شود. و هر چه وسواسشان بیشتر شود، اراده شان ضعیف تر می گردد و کار انتخابشان دشوارتر. و چنین است که بسیاری از پسران ما «پیرپسر» می شوند. 

                                                            از زبان مشاور 

پسر سی و سه ساله

در مشاوره هایم، از این گونه موارد، بسیار داشته ام. یکی از آنان را ببینید: 

صابر، پسری بود سی و سه ساله. گهگاه نزدم می آمد به مشاوره و مورد خواستگاری جدیدی را بیان می کرد و مشورت می گرفت. خود و خانواده اش به خواستگاری دختران بسیاری رفته بودند و همچنان می رفتند. یکی از کارهای مستمر زندگی شان، «دور زدن» برای یافتن عروس بود. شمار خواستگاری هایشان از چهل تا گذشته بود. از دختران نوجوان 17 ساله تا دختران سی ساله. برخی را خانواده اش رد می کردند، برخی را خودش، بعضی را هر دو. گاهی هم دخترها و خانواده هایشان جواب منفی می دادند. 

این کار تا جایی ادامه یافت که جان همگی شان به لب رسید. خانواده صابر، همراهی شان را کم و کمتر کردند و کار را به عهده خود صابر گذاشتند. او که در انتخاب و تصمیم گیری درمانده شده بود، تنها پناهگاهش را مشاور می دید و به من پناهنده شده بود. من هم یاری اش می کردم تا بر وسواس اش غلبه کند و به تصمیم برسد. 

می گفت: «دیگر توان تصمیم گیری ندارم. شما برایم تصمیم بگیرید.»

می گفتم: مشاور نمی باید به جای مراجع تصمیم بگیرد، بلکه باید او را در رسیدن به تصمیم یاری کند. و یاری اش می کردم. اما وسواس، چونان خوره، عزمش را می خورد. 

مرحله نهایی 

با صابر دوست شده بودیم. دیگر برای نزدم آمدن، منتظر «مورد جدید» نمی ماند. با مورد و بی مورد می آمد. مشاوره مان به رفاقت بدل شده بود. او انتظار داشت علاوه بر مشاوره، برایش برادری کنم و می کردم. توقعش را بیجا نمی دانستم.

روزی گفت: «من دیگر درمانده ام. یارای تصمیم و انتخاب ندارم. اگر شما کسی را مناسبم بدانید، چشم بسته می پذیرم.»

گفتم: چشم بسته که نه، اما کمک می کنم تا به تصمیم برسید و کسی را به دلخواه خودتان به همسری اختیار کنید. این بار، مورد جدیدی را که یافتید، زود جواب ندهید تا بررسی کنم و نظر دهم. 

پذیرفت و رفت برای یافتن مورد جدید. چند روز بعد آمد و گفت: « با همراهی خانواده ام دختری را خواستگاری کرده ام. اما همان وسواس ها و تردیدها به سراغم آمده است.» 

گفتم: از جانب من، دختر و خانواده اش را به مشاوره دعوت کنید. 

گفت: «به ایشان برنمی خورد که در همین ابتدای کار به مشاوره دعوتشان کنیم؟»

گفتم: نه. برخوردن ندارد. مشاوره پیش از ازدواج، مرسوم شده است. به خصوص که شما از جانب من دعوتشان می کنید. 

دختر و پسر، همراه خانواده هایشان، به مشاوره آمدند. با مشاوره ها و بررسی هایی، آن دو و خانواده هایشان را همتا و مناسب هم یافتم. معیارها و ملاک ها تامین بود. نظر مثبتم را اعلام کردم. هر دو پذیرفتند و کار را پیش بردند، اما صابر، تعبدی و با اعتماد به نظر من می پذیرفت، نه به اراده و تصمیم خودش. او را کمک کردم تا به تصمیم برسد. قوت قلبش دادم تا بر تردید و وسواسش غلبه کرد و ازدواج کردند. در ادامه راه نیز یاری و همراهی شان کردم تا زندگی شان سامان یافت و تا مدتی نیز هوای زندگی شان را داشتم. 

اکنون دو سال و نیم است که ازدواج کرده اند و مشاوره بعد از ازدواجشان ادامه دارد و زندگی خوبی دارند. الاهی شکر. 

3. آسیب های جسمی و روانی 

در نظام خلقت، هر پدیده ای جایی و قانونی دارد. زمان ازدواج، همانا بهار عمر است؛ آغاز جوانی. 

جا به جایی این زمان، زیان دارد؛ زیان جسمی، روانی، اخلاقی، اجتماعی. 

تغییر سلیقه ها و فرهنگ ها و آداب و رسوم، هرگز نمی تواند قانون خلقت را عوض کند، «لا تبدیل لخلق الله»[1]؛ آفرینش خدا تغییرپذیر نیست. 

اگر کسانی بخواهند در این نظام تغییری ایجاد کنند، خود زیان می کنند و هرگز موفق به تغییر سنت های الاهی در آفرینش نخواهند شد. 

این سخن، اگر چه به ذائقه برخی، تلخ آید، اما سخن خدا و پیامبر است. ببینید: 

«ایها الناس، ان جبرئیل اتانی عن اللطیف الخبیر فقال: انَّ الْأَبْکَارَ بِمَنْزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ إِذَا أَدْرَکَ ثِمَارُهَا فَلَمْ تُجْتَنَ أَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَ نَثَرَتْهُ الرِّیَاحُ وَ کَذَلِکَ الْأَبْکَارُ إِذَا أَدْرَکْنَ مَا یُدْرِکُ النِّسَاءُ فَلَیْسَ لَهُنَّ دَوَاءٌ إِلَّا الْبُعُولَةُ وَ إِلَّا لَمْ یُؤْمَنْ عَلَیْهِنَّ الْفَسَادُ لِأَنَّهُنَّ بَشَر»[2]؛

ای مردم، جبرئیل، از سوی خدا مهربان و دانا، نزدم آمد و گفت: دوشیزگان مانند میوه بر درخت اند؛ زمانی که میوه ها برسند، باید آنان را چید، وگرنه تابش خورشید و وزش بادها تباهشان می کند. و دختران نیز چنین اند؛ هنگامی که به موقعیت زنان رسیدند و آنچه را زنان درک می کنند، ایشان نیز درک کنند، چاره ای جز شوهر کردنشان نیست. وگرنه، اطمینانی نیست که تباه نشوند؛ زیرا ایشان انسان اند. [و انسان است و این غرائز...]

4. باختن بهار جوانی 

شاید کسی باشد که با تاخیر در ازدواج، زیانی نبیند _ که ما چنین کسی را نمی شناسیم _ اما بی بهرگی از نعمت همسر در بهار عمر را چه کنیم؟ گذراندن جوانی، بدون وجود همسر، مانند این است که کسی را، در فصل بهار طبیعت، در اتاقی زندانی کنند و او نتواند از لطافت بهار بهره ببرد. با این فرق که بهار طبیعت، تکرار شدنی است، اما عمر آدمی فقط یک بهار دارد. 

دیگر، سخن درباره زیان ها بس است. می دانم که این سخنان، کام جان مجردان بزرگسال، به ویژه دختران، را می آزارد. اما برای درمان باید به مقدار نیاز، درد را نمایاند. 

1. سوره روم، آیه30.

2. وسائل الشیعه،جلد14. نیز: تحریرالوسیله (امام خمینی)، جلد2، کتاب النکاح.

  • ۹۴/۱۲/۰۳
  • علی اکبر مظاهری

نظرات  (۲)

با سلام و احترام خدمت استاد مظاهری
مطالب مفید و ارزنده ای بود. با سپاس
پاسخ:
سلام و تحیت. تشکر بابت حضورتان.
سلام و رحمت 
تشکر و تحسین بابت احساس درد و تلاشتان برای هشیارسازی دیگران. از پرودگار مهربان میخواهم جامعه ما را از شر بلیات آخرالزمان که ازدواج دیرهنگام یکی از آنهاست، حفظ فرماید. 
پاسخ:
سلام و تحیت.
سپاس که نیکویی ها را می ستایید. الاهی دعایتان مستجاب بادا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">