وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

مدیریت روابط خانوادگی

چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۰۸ ق.ظ

مشاوره خانواده

پرسش:
خانمی گفته و پرسیده‌اند:
همسر برادرم، خانمی است فرهنگی. اوصاف نیکوی بسیاری دارد، اما اندکی مغرور است. بسیار به منزل ما می‌آید. اما دوست ندارد به خانه‌اش برویم. به تذکرهای من و خانواده‌مان حساس است. احساس می‌کنم به من حسادت می‌ورزد.
اکنون سؤال این است که چه مقدار به او احترام بگذارم؟ درباره رفت‌وآمدهای خانوادگی‌مان چه پیشنهادی دارید؟

پاسخ ما:
مدیریت روابط خانوادگی، اگرچه کوچک به نظر می‌آید، اما از مدیریت یک وزارتخانه، بزرگ‌تر است. مدیریت خردمندانه و عاطفه‌ورزانه خانوادگی، ثمره‌های نیکویی به بار می‌آورد، مدیریت ناشیانه و نامهربانانه این عرصه، نتایج تلخی را در پی دارد.
اینک این نکته‌ها را در نظر گیرید و به این راهکارها عمل کنید:
1. اوصاف نیکوی همسر برادرتان را، که گفته‌اید بسیار است، برجسته کنید و به رُخشان بکشید. این کار سبب علاقه بیشتر ایشان به شما می‌شود و اگر حسادتی هم باشد، آن را می‌زداید. نیز سبب تشویق ایشان به افزودن بر خصلت‌های نیکویشان می‌شود.
2. دیگر هرگز به ایشان «تذکر» ندهید؛ هرگز! تذکر، همان انتقاد است، در جامه‌ای دیگر. چون میانتان حساسیت وجود دارد، تذکرتان نتیجه معکوس می‌دهد.
3. به غرور ایشان کاری نداشته باشید. لازم نیست آن را بشکنید. این صفت، شاید در نظر خودشان غرور نباشد، بلکه عزت نفس باشد، که صفتی مثبت است. اگر غرور منفی هم باشد، گذر زمان و تجربه‌های روزگار، آن را خواهد شکست، به‌ویژه که به گفته شما، غرورشان اندک است. این اندک، به جایی لطمه‌ای نمی‌زند. نگران نباشید.
4. بر «حسادت» احتمالی ایشان، نام «غبطه» بگذارید، آنگاه خواهید دید که از آن لذت می‌برید؛ زیرا غبطه به شما، بیانگر وجود اوصاف پسندیده در شما است.
5. در احترام گذاشتن به ایشان، اندازه نگه دارید، که نیکو است.
اندازه نگه دار که اندازه نکوست/
هم لایق دشمن است و هم لایق دوست
نه چندان احترام کنید که سبب تحقیر شما و غرور ایشان شود، نه چنان کم احترام کنید که دلخوری افزاید.
6. درباره رفت‌وآمدهای خانوادگی‌تان؛ «شیرین روید، شیرین آیید». اینجا نیز «اندازه نگه داشتن» قاعده‌ای طلایی است.
البته واضح است که منظورمان پیشگیری از آمدن ایشان به منزلتان نیست، بلکه مقصودمان «قاعده‌مند» بودن روابط خانوادگی است. شرط خردمندی است که همه کردارمان قاعده‌مند باشد.

علی‌اکبر مظاهری
مجله "خانه خوبان"، شماره ۱۰۴، آبان 96.

  • ۹۶/۰۸/۰۳
  • علی اکبر مظاهری

نظرات  (۱)

سلام،

ده سالی از زندگی مشترکم میگذرد، از همان اول با دید مثبت به خانواده همسرم نگریستم.دوره عقدمان هر وقت همسرم مرا با ماشین پدرش می خواست بیرون ببرد به همسرم می گفتم خواهرش را (که هم تک دختر بود و هم نزدیک به سی سال داشت و مجرد بود) هم با خودمان ببریم اما وقتی می دیدم همسرم از پیشنهادم نارا حت می شود دیگر اصرار نمی کردم. از همان دفعه ی اولی که خانه شان رفتم سعی کردم در بخشی از کارها به آن ها کمک کنم. اما تا برای استراحت می نشستم پدر شوهرم سبزی خوردنی یا  موادسالاد را جلویم می گذاشت و می گفت خانم بیکار نشین بیا اینا رو پاک کن من از این همه راحتی خجالت می کشیدم اما خیلی جوان و بی تجربه بودم.

هر وقت با خانواده همسرم  می نشستم با انها آنقدر گرم صحبت می شدم که گویی از خود آن ها بودم همسرم یا سرش تو گوشی یا توی لب تاپ یا تو عوالم خودش بود. من هرگز غرور نداشتم از خیلی رفتارها و برخوردهایشان اذیت شدم. مادرشوهرم می گفت دوست دارم با فلان پسرم (که همسر من باشد) مشهد بروم.منم به همسرم می گفتم ایشان به این دلیل که دست وبالش تنگ بود کمی مردد بود اما راضیش کردم اما بعد از آن شد وظیفه. و الان اگر به تنهایی برویم می فهمم که مادرشوهرم ناراحت می شود با این که پدر شوهرم مشکل مالی برای مشهد رفتن ندارد. مادرشوهرم از اول به من گفت باید چند نکته را برایت بگم اولا این که این دفعه آمدی خوردی وخوابیدی اما دفعه ی دیگر از این خبرا نیست این در حالی بود که من حتی یکبار کل خانه رابرایش جارو زده بودم ظرفها هم شسته و در تهیه غذا کمکشان کرده بودم. و گفت باید همیشه رفت و آمد باشد( آن وقت من در دوره ی عقد بودم). کفت یک زن باید سحر خیز باشد همیشه خانه اش تمیز باشد من خودم یکبار صبح رفت در خانه جاری بزرگت نه صبح بود هنوز رختخواباش پهن بود بش تذکر دادم.آخه جاری من شاغل است از ظهر تا شب سر کار میرود. و گفت همیشه باید من رو دعوت کنی من بدون دعوت جایی نمی روم. وخیلی چیزای دیگر به من نصیحت کرد که من کمی ازش ترسیدم . ولی تو کل دورا ن عقد بستگیمان یکبار با من یا پسرش تماس نگرفت که بگه بیاید اینجا، و ما چون راهمان دور بود و همسرم نیز در خوابگاه دانشجوییش بود توی یکسال دوران عقد بستگیمان دوبار بیشتر نرفتیم چون مادر شوهرم مرا توی اتاقی می انداخت که اصلا کولر نداشت و توی گرمای دیوان کننده تیر ماه و توی شهر کویری آن ها شب تا صبح نمی خوابیدم و اینقد عصبی می شدم که گریه میکردم و صبح همسرم یا خودم با ملاحظه می گفتیم اما آن ها می خندیدند و می گفتند دیگه فکر کنم اصلا اینجا نیای! واین ده سال ادامه پیدا کرد به طرق دیگر و من همیشه صبر کردم در مقابل تمام رک گویی ها و پرویی ها.دلم تنگ است دلم برای دنیا آبی و گاه سبز دختریم تنگ است دلم برای تمام دوستان خوب و عزیز گذشته تنگ است دلم برای آن همه صافی یکرنگی تنگ است.همیشه دوستانم می گفتند تو دو خصلت داری که به خاطرش هیچ وقت ولت نمی کنیم یکی این که خیلی صداقت داری یکی این که اصلا حسود نیستی. همیشه سعی کردم با تعریف هایی سنجیده فاصله خودم و خواهرشوهر و مادرشوهرم را کم کنم تا آن جا پیش رفتم که خواهر شوهرم مرا به اسم دختر مهربون صدا می کرد. اما بعد از یک اتفاق ظاهرا خوش برای من ورق چرخید دیگر وقتی دیدم مادرشوهرم با این که من را می شناسد تک هایی بارم کرد که توان تحملش را نداشتم چون آتشفشانی شدم که گویی مدتهاست خاموش بوده و حالا فوران می کند. چه طور توانستی مادر با من این گونه سخن گویی مرا که هر وقت مراسمی بود آن قد با تو خوب و صمیمی بودم و آنقد کمکت حالت که غریبه نمی توانست باور کند من عروست هستم چه طور توانستی مرا که پس از سالها منتظر فرزندم بود خورد کنی. دوستان جدیدم می گویند تو مقصری اینقد زن زندگی بودی که دیگران حتی همسرت تو رو نمی بیند. به من می گویند چرا اینقد صادقی چرا حسادت نمی کنی زن باید حسود باشد گریه کند تا همسرش برایش خرج کند.آخ خدا من امروز قلبم شکسته همه شکستنی ها روزی فراموش می شود اما این شکستنی در من ثابت شده. خدایا من حسود نمی شوم من چون دیگران برای تحقیر دیگران دروغ نمی گویم، خدایا حتما اشتباه کردم که چنین سیلی خوردم و ای کاش من هم کمی مغرور باشم یا حداقل کمی خودخواه. و هر بار مادر در ذهنم و در تنهاییم مجسم می کنم که مرا باز به بهانه ای تحقیر می کنی و من تو را می شکنم و خوردت می کنم اما در عالم واقع وقتی با تو روبه رو می شوم و می بینم که داری مثلا با کنایه ایی به من آسیب میزنی،چقدر به نظرم ضعیف می آیی چقدر رنجور و چقد ناتوان آنقدر که باز دلم برایت میسوزد و باز مثل همیشه رهایت می کنم. دلم تنگ است برای همسر نبودن دلم تنگ است برای اقا بالا سر نداشتن و تو ای همسر زحمت کشم که صبح خیلی زود می روی و شب دیر هنگام می یای. گفتی من تو رو می شناسم من خدا را برای داشتن نعمتی چون تو شکر می کنم پس چرا دردهایم، خواسته هایم را نمی بینی چرا اینقدر راحت می گویی نمی شود ضروری نیست .مگر نمی دانی من نمی توانم زیاد برخواستم پافشاری کنم مگر نمی دانی هر وقت از تو چیزی می خواهم تو درجا نه می گویی قلبم درد می گیرد. من نمیتوانم حرفت را باور کنم چون تو مرا هرگز نشناختی. چقد در قلبم کمرنگ شده ای می ترسم از قلبم محو شوی. باز دیروز کمر دردم عود کرد اونم درست نزدیک مهمانی که در پیش داشتیم. مانده بودم بهت بگویم یا نه گفتم حتما باور نمی کنی دو روز مانده به مهمانی کمر دردم عود کند !حتما فکر می کنی من چون زنان دیگر فیلم بازی می کنم آن قد کمرم گرفت که ترسیدم نتوانم به کارهای خانه برسم از تو کمک خواستم چیزی نگفتی بازم غرورم را شکستم برای اولین بار گفتم برایم کمکی بگیر بازم چیزی نگفتی فقط صبح موقعه رفتن گفتی تو دست نزن خودم زود می یام کمکت می کنم ولی هم من می دانم هم تو که تو زود نمی آمدی اگر هم می آمدی آنقد خسته هستی که مرا از کمک خواستنت پشیمان کنی به من سخت گذشت مسکن خوردم کمرمو بست بچه رو تو آغوشی گذاشتم کارها رو کردم تو فقط زنگ می زدی و می گفتی کمرت چطور است؟! ومن با خنده ایی تلخ گفتم خوب است.  کمر درد خوب می شود کارها انجام می شود اما قلبم از تو هر روز دور دورتر می شود و من هر روز خودم را سرزنش می کنم که چرا با تو رفیق بودم من باید مثل خیلی از زن ها، زن می بودم.زن خواسته هایش را می گوید نق می زد پافشاری می کند حیله می بندد تا با هر بهانه ای شده به هدفش برسد اما رفیق هر بار می آید دهان باز کند چیزی بخواهد نگران است که نکند دستش خالی باشد نکند شرمنده شود. خواسته اش را له می کند اما امروز من نه فقط خواسته هایم بلکه خودم له شده ام. مادر شوهرم می گوید عروس باید بلد باشد بکند اما تو بلد نیستی من عروس مثل تو دوست ندارم، شاید تو  نیز همسرم این گونه فکر می کنی. فهمیدم اما چه دیر و چه تلخ که من و تو از جنس هم نیستیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">