باورهای غلط (2)
مجادله همسران (۲)
میدانی بیقاعده
خردمندان، کسانیاند که اگر بخواهند به میدان نبردی درآیند، از همان آغاز، یا به برندهشدن خود یقین دارند یا دستکم، پیروزی خویش را گمان میبرند. اما اگر پیش از نبرد، برایشان معلوم باشد که این میدان اصلاً برندهای ندارد و هرکس به آن درآید، بازنده است، هرگز به آن کار زار نمیپردازند و به آن میدان پا نمیگذارند.
در قلمرو زندگی خانوادگی، میدانی است بهنام "میدان مجادله" که هرگز برندهای نداشته و ندارد. فرجام نبرد در این میدان، از همان آغاز، بلکه پیش از آن، پیدا است؛ و آن تباهی و فروشکستگی هر دو طرف نبرد است.
نبردکنندگان این عرصه، یا از فرجام شوم آن بی خبرند، یا عقل و اندیشهشان خام و بیمار است، یا تجربهناموختهاند و یا جان و روانشان نابسامان است و از کرامت و اعتدال روانی و عصبی بیبهره اند.
ماکسان فراوانی را دیدهایم که به این سنگلاخگاه میداننما تاخته و نقدگران جان خویش را در آن باخته و عمر بیبازیافت خود را در آن تباه کردهاند و سرانجام، لاشه مجروح یا نیمهجان و یا مرده روان و شرافت و حیات خویشتن و هماوردانشان را بر صحنه و گودالهای این وادی بیقاعده و بیهوده، افکندهاند و فراوردی جز حسرت و ندامت و خسارت دو جهان، فراچنگ نیاوردهاند. افسوس !
نمای این میدان
نزاع همسران - معمولا - از جاهای کوچک آغاز میشود و تا متلاشیشدن زندگی خانوادگی پیش میرود. در این میدان پرزیان، آنچه که مطرح نیست، «حق» است و آنچه که حاصل نمیشود، «پیروزی» است. آدمی، بهگاه خشمناکی و لجبازی، قادر به تشخیص حق و باطل نیست و اگر هم تشخیص دهد، لجاجت و خشمناکیاش، توان اعتراف به حق و پذیرش آن را از وی میستاند. از این رو، میتوان گفت که در این ستیز و نزاع، اصلاً حقی مطرح نیست؛ بلکه هرکس در صدد بر زمین کوفتن حریف و به لجن کشاندن اوست؛ به هر قیمت و با هر حربه؛ هرچه بادا باد و هرچه شد، شد!
- ۹۶/۰۹/۰۷