باز هم درد دل یک جوان
کوچۀ طاقدار
کنار خیابان ایستاده، منتظر تاکسی بودم. اتومبیلی زیبا و مدل بالا، جلوی پایم تُرم زد و دعوت کرد سوار شوم. سوار شدم. راننده، جوانی بود بیست و هفت هشت ساله.
پس از سلام و احوالپرسی گفت: «یک سؤال و مشکلی دارم که میخواهم با شما مطرح کنم.»
گفتم: بفرمایید.
گفت: «سنّ من بالا رفته، امّا هنوز مجرّدم. تا حالا چند دختر را برای همسری در نظر گرفتهام و با خانوادهام مطرح کردهام، امّا خانوادهام مخالفت کرده و به بهانههای مختلف، مانع ازدواجم شدهاند. بهتازگی دختر خوبی را انتخاب کردهام و از هر جهت او را مناسب میبینم، امّا این بار خانوادهام یک بهانۀ زشت و در عین حال خندهداری را پیش کشیدهاند و مخالفت میکنند. تکلیف من با اینها چیست؟ تا حالا احترامشان را نگهداشتهام و به حرفشان گوشدادهام، امّا این بار دیگر نمیتوانم؛ چون هم این دختر خیلی خوب است و هم بهانۀ آنها خیلی بد.»
گفتم: بهانۀ خانوادهتان چیست و امتیازات دختر چگونه است؟
گفت: «من اخیراً فارغ التحصیل شدهام و مهندسام و آمادگی برای ازدواج دارم و هم نیاز شدید به آن را احساس میکنم. دختری را که برای همسریام در نظر گرفتهام، بسیار خوب و مناسب است. او هم تحصیلکرده است و از هر جهت همدیگر را پسندیدهایم. امّا یک کوچۀ تنگِ طاقدار مانع این ازدواج است.»
گفتم: یعنی چه؟
گفت: «خانۀ ما در محلّهای زیبا است و درِ منزل ما به روی یک پارک بزرگ باز میشود (اسم آن محلّه و پارک را گفت) امّا خانۀ خانوادۀ آن دختر، در یک کوچۀ تنگ و طاقدار است. خانوادۀ ما میگویند: برای ما زشت است که در این کوچۀ تنگ و تاریک رفتوآمد کنیم و کسر شأنمان است که خویشان و آشنایان و مهمانانمان را که نزدشان آبرو داریم، به این کوچه و خانه ببریم.»
تعجّب کردم و نمیتوانستم باور کنم که این طور آدمهایی هم در این دنیا پیدا میشوند.
به جوان گفتم: یعنی من باور کنم که خانواده و بزرگترهای شما این جورند؟ مگر خانوادۀ شما میخواهند خانۀ خانوادۀ دختر را بخرند که به کوچهاش اشکال میگیرند؟ من که تا حالا چنین بهانهای را ندیده و نشنیده بودم.
گفت: «بله، همینطور است. حالا که دیدید و شنیدید. الان تکلیف من چیست؟ با اینها چهکنم؟»
گفتم: اگر چنین باشد و بهانۀ آنان همین باشد که شما میگویید، به هیچوجه تسلیم نظرات باطل و مسخرۀ آنان نشوید. دیگر بر شما واجب نیست که در این مورد، از پدر و مادرتان اطاعت کنید. دیگر اعضای خانواده و بزرگترها که هیچ گاه واجب نبوده و نیست که از آنان اطاعت کنید. اگر مطمئنید که با این دختر، کفؤ و هماهنگ هستید، به هیچ وجه او را از دست ندهید.
علیاکبر مظاهری
- ۹۷/۰۵/۱۲