🌿"زیستن" زن، در دو روایت
راه سوم
اشاره:
اخیرا افکاری نوظهور، در جامعه، در حال نشر و رشد است. این افکار میگوید: برای زنان، دو راه وجود دارد؛ یا پایبندی به خانواده و، در نتیجه، عقبماندگی و "اُمُّل"ی، یا تنندادن به ازدواج و خانواده و پرداختن به تحصیل دانش و کسب موقعیتهای بالای اجتماعی و بدون پذیرش مسوولیت خانوادگی، خوش و خوشبخت زیستن.
این حکایت و روایت را ببینیم:
بیتا، هجدهسالگی ازدواج کرد. نوزدهسالگی بچهدار شد. بیست و چهارسالگی همسرش را از دست داد و بیست و پنجسالگی مجبور شد انتخاب کند که در خانه میماند و به بزرگکردن دخترش قناعت میکند یا خانواده شوهرش، بچه را او میگیرند.
در دعواها و کشمکشها، دخترش یک بیماری روانتنی جدی گرفت و بیتا دست از دخترش کشید تا فشار عصبی بیشتری به کودکش نیاید.
اکنون پنج سال است که بیتا دخترش را ندیده و به جای یک مادر، یک زن جوان موفق است.
در بخش فرهنگی شتر - گاو - پلنگ جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم، من هیچکس را ندیدم به بیتا حق دهد یا از او دفاع کند. همه فکر میکنند باید دخترش را انتخاب میکرد و چند سال زمان میداد تا تنشهای ناشی از فوت همسرش کم شود و بعد با مادر و پدر شوهرش از نو مذاکره میکرد.
انگار هویت مستقل بیتا، به عنوان یک مادر، خیلی مهمتر از انسان بودنش قرار میگیرد و بیتا برای ترجیح دادن خود مستقلش و خود آزادش، از نظر همه محکوم است. حتی عدهای میگویند چرا احترام بیشتری به مرزهایی که سنت تعریف میکند نگذاشت تا خانواده شوهرش بیشتر دوستش داشته باشند.
بیتا، در این مدت، یک زن جوان و زیبا و تقریبا موفق شده است. بدون کودکش.
سخن و پرسش ما:
آیا "راه سوم"ی وجود ندارد که خانم، هم تحصیلات علمی و موقعیت اجتماعی و لذت و شادابی داشته باشد، هم پایبند به خانواده بماند؟ مگر این دو قابل جمع نیستند؟
از خوانندگان ارجمندمان میطلبیم که در این بحث شرکت کنند؛ به پرسش ما پاسخ دهند، نیز برای حل این مساله، راهکار دهند. لطفا.
- ۹۷/۰۷/۰۵