شیدایی صاحبدلان
شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۴۳ ب.ظ
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی/
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی/
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا میطلبم صحبت روشن رایی/
کردهام توبه به دست صنم باده فروش/
که دگر می نخورم بی رخ بزمآرایی/
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج/
نروند اهل نظر از پی نابینایی/
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان/
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی/
جویها بستهام از دیده به دامان که مگر/
در کنارم بنشانند سهی بالایی/
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست/
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی/
سخن غیر مگو با من معشوقهپرست/
کز وی و جام میام نیست به کس پروایی/
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت/
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی/
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/
آه اگر از پی امروز بود فردایی.
۲۲/دی/۹۷
- ۹۷/۱۰/۲۲