جدال عقل و عشق
ازدواج ایثارگرانه (ترحمی)
- جوان گفت: دانشجوی مقطع دکتری هستم. قصد دارم تا آخر ادامه دهم. عضو هیئت علمی دانشگاه خواهم شد. چند ماه است برادر بزرگترم وفات کرده. همسرش مانده با یک طفل خردسال.
من در فکر ازدواجم. کسی از آشنایان پیشنهاد کرده که با همسر برادرم، که همسن من است، ازدواج کنم. موضوع با پدر و مادرم مطرح شد. ایشان با اینکه دلشان میخواهد من با دوشیزه ازدواج کنم، اما برای مصلحت؛ که نوهشان سرپرستدار شود و عروس بیوهشان سامان بگیرد، این ازدواج را پذیرفتهاند، بلکه تشویق هم میکنند که با همسرِ داداش مرحومم ازدواج کنم.
دلم میخواهد ثواب کنم و این ازدواج را به مصلحت خانواده میدانم، اما به چند دلیل نگرانم:
۱. خانم از نظر علمی همتای من نیست. نمیتوانیم از لحاظ فکری باهم مأنوس باشیم.
۲. از این نظر که قبلاً ازدواج کرده، برایم خوشایند نیست. من پسر هستم و میخواهم با یک دختر ازدواج کنم.
- گفتم: از لحاظ ظاهری او را میپسندید؟ از جنبهٔ عاطفی میتوانید دوستش بدارید؟
- گفت: عادی و متوسط است. احساسی به او ندارم. نه میتوانم دوستش داشته باشم و نه از او بدم میآید.
- گفتم: اینکه با بیوهٔ برادرتان ازدواج کنید و فرزند برادرتان را سرپرستی کنید، کاری اخلاقی و انسانی است و پاداش الاهی دارد. نیز اینکه با این کار پدر و مادرتان را خشنود کنید، کاری ارجمند است، اما چند مطلب مهم را باید در نظر گرفت:
۱. ازدواجهای ترحمی و ایثارگرانه توان بالایی را میطلبد. آیا این توان را دارید؟
۲. ازدواج برای ثواب، کار خطیری است. ازدواج، در ذات خود، ثواب دارد، اما بدون علاقه و رغبت و صرفاً برای ثواب، ممکن است به پشیمانی بینجامد.
۳. اگر با بیوهٔ برادرتان ازدواج کردید، هرگز نباید بر او منت بگذارید. این توان را دارید؟
۴. چنانچه اکنون تحتتأثیر عواطف ازدواج کنید، بعداً دچار ملامت نفس و اندوه جانکاه خواهید شد.
پسر به اندیشه رفت.
- گفت: تردید دارم که بتوانم از عهدهٔ این کار برآیم.
چون او را حیران یافتم، مجالی دوهفتهای به او دادم تا بیندیشد.
پس از دو هفته، یک جلسهٔ دیگر مشاوره کردیم. دیدم عزم او جزم نیست.
- گفتم: من این ازدواج را به صلاح نمیدانم.
جوان از شکنجهٔ روحی بیرون آمد. نفسی عمیق کشید و گفت: با زنداداشم ازدواج نمیکنم.
علیاکبر مظاهری
۲۲ اردیبهشت ۹۸
- ۹۸/۰۲/۲۲