اندر حکایت مشاوره (۲)
اشاره:
پس از انتشار مطلب «اندر حکایت مشاوره» که به موضوع نیامدن مردان برای مشاورهٔ خانواده اشاره داشت، پیامی برای استاد ارسال کردم.
بخوانیم:
🔹با خواندن مطلب «اندر حکایت مشاوره» یاد یکی از دوستانم به نام نجمهسادات برایم تداعی شد.
چندین سال است او را میشناسم؛ دختر خوب و مذهبی است. اوایل آشناییمان او را خانمی شاداب و پرانرژی یافتم. او هر از گاهی با من درددل میکند؛ از مشکلاتش میگوید و راهنمایی میطلبد. گرههایی در زندگی خانوادگیاش افتاده است. گرههایی که روح و روانش را پژمرده و رنجور ساخته است.
🔹 در حد وسعم و براساس نکتههایی که از کتابهای حاجآقا مظاهری فراگرفتهام و تجربههای مشاورهای که از ۱۰ سال پیش تاکنون با ایشان داشتهام، دوستم را راهنمایی و کمک میکنم. هر دفعه که راهنماییاش میکنم، نور امید را درونش میبینم، اما پس از چندی با ناامیدی برمیگردد.
🔹 گرههای زندگی نجمهسادات با دستان همسرش باز میشود. بزرگترین مانع زندگی او این است که همسرش بههیچوجه به مشاوره نمیآید.
هرگاه نجمهسادات او را به مشاوره دعوت میکند، همسرش میگوید: من خودم مشاورم و نیاز به مشاوره ندارم.
حالا نجمهسادات عزیزم پس از ۱۰ سال زندگی، افسرده، ناامید و عصبی شده است. مشکل اعتقادی نیز پیدا کرده است. گاهی میگوید: خدا هم صدایم را نمیشنود؛ خدا هم مرا نمیبیند.
من نیز در جوابش میگویم: اشتباهات همسرت را پای خدا نگذار. او مسئول و مسبب این مشکلات است و چارهٔ کار هم دست خود اوست.
در آخر قانع میشود و میگوید: راست میگویی.
🔹کاش میتوانستم به همسر نجمهسادات بگویم که پا روی غرور و جهل خود بگذار و به مشاوره بیا.
کاش میتوانستم به او بگویم که اگر زندگی خانوادگی و دنیاییات برایت مهم نیست، به خاطر آخرتت به مشاوره بیا.
کاش میتوانستم به او بگویم که اگر روح و جسم نجمهسادات که با جان و دل آنرا تقدیم به شما کرده برایت مهم نیست، بهخاطر فرزندان معصومات و آیندهشان به مشاوره بیا.
کاش میتوانستم به او بگویم که اگر به مشاوره اعتقاد نداری، به قرآن که اعتقاد داری؛ قرآن هم میگوید: «وشاورهم فی الامر»
به مشاوره بیا...
به مشاوره بیا...
به قلم خانم نرگس صفرخانلو
۹۸/۸/۴
- ۹۸/۰۸/۰۴