یار ارجدار علی (ع)
توصیف امیرمؤمنان - علیهالسلام - از ویژگیهای برادری که دوستش میداشت
یکی از شیوههای تربیتی امام علی - علیهالسلام - این بود که اوصاف خوبان را بیان میفرمود و زیباییها و فرخندگیهایشان را توصیف میکرد تا رغبتی شیرین در جان آدمیان برای وصول به جایگاه ستودهٔ آنان بهوجود آورد و مردمان را به اقتدای آن مقتدایان فرا بخواند.
مولای خوبان، در یک سخن ارزشمند، کسی را نیکو و عظیم توصیف میکند و او را برادر خویش مینامد که زمانی با وی روزگار میگذرانده است؛ اما نام او را نمیآورد. برخی، به گمان، وی را ابوذر میدانند و برخی، کسان دیگری را نام میبرند؛ اما همین نام نیاوردن امیرمؤمنان - علیهالسلام - از آن یار ارجدار خویش، حلاوت و ذکاوتی را به همراه دارد؛ زیرا هم حس کاوشگری و رازداری را در آدمی برمیانگیزاند و هم این رغبت را در آدمی شکوفا میکند که هر کس خویشتن را به جای آن یار بینام علی - علیهالسلام - فرض کند و بکوشد تا آن اوصاف خجسته را بهدست بیاورد؛ چنانکه مولا وی را نیز برادر خویش بخواند.
اینک اوصاف و خصلتهای آن یار ارجدار علی - علیهالسلام - را از زبان عطرافشان مولایمان در حکمت ۲۸۹ نهجالبلاغه میشنویم:
در روزگاران گذشته، برادری داشتم «خدایی» که برادریمان بر طریقت الهی بود. او اینچنین بود:
۱. کوچکی دنیا در چشم او، وی را در دیدهٔ من، بزرگ کرده بود! [چون متاع فریبای این جهان و خواهشهای ناروای نفسانی، نزد وی حقیر مینمود، وی در جان من، عظیم نشسته بود.]
۲. از سیطرهٔ شکم خویش، بیرون بود؛ از اینرو، به آنچه نمییافت، اشتها نمیکرد و در آنچه مییافت، زیادهروی نمیکرد.
۳. بیشترین اوقات روزگارش را خاموش بود. [خاموشیاش نه از سر ناتوانی در گفتار بود، بلکه برای بیشتر اندیشیدن و به وادی بیهودهگویی نیفتادن بود؛ زیرا هنگامی که ضرورت سخن راندن فراهم میآمد...]
۴. چون سخن میگفت، چنان بود که سخنوران را از سخن راندن بازمیداشت و بر آنان چیرگی مییافت و عطش پرسشگران را فرو مینشاند.
۵. [از فرط بیآزاری و فروتنی، به ظاهر و در دیدهٔ ظاهربینان] ناتوان و مستضعف بود.
۶. هنگامهٔ تلاش و کارزار، همچون شیر بیشه بود و مار بیابان. [خشمگین و خروشان و پرزهر و شتابان.]
۷. [از منازعههای فضیلتسوز و جدالهای خصمانه، پرهیز میکرد و تا کار به داوری نمیرسید و] تا نزد قاضی نمیآمد، دلیلی نمیآورد و برهانی اقامه نمیکرد.
۸. کسی را بر کاری که [به ظاهر ناروا بود و] امکان عذر و بهانهای در آن میبود، ملامت نمیکرد تا آنکه عذر و بهانهاش را میشنید.
۹. از هیچ دردی نمینالید و شکایت نمیکرد؛ مگر پس از بهبود و سلامت. [آنهم از باب حکایتکردن.]
۱۰. آنچه را عمل میکرد، میگفت و آنچه را عمل نمیکرد، نمیگفت.
۱۱. اگر در گفتن از وی سبقت میجستند، در خاموشی بر او چیرگی نمییافتند.
۱۲. بر سخنشنیدن، شوقناکتر بود تا بر سخنگفتن.
۱۳. هرگاه که دو کار برایش پیش میآمد، مینگریست که کدامشان به هوای نفس نزدیکتر و به هوس دل، شیرینتر است تا با آن مخالفت بورزد. [زیرا بهوضوح میدانست که آنچه با هوای نفس ملایمتر است، با عقل و شرع مخالفتر است.]
پس شما نیز این خصلتها را فراگیرید و خویشتن را بر آنها وابدارید و برای یافتن آنها بکوشید و به آنها رغبت ورزید. [شما نیز مانند آن برادر من، شایستگیِ یافتن این اوصاف حمیده و اخلاف پسندیده را در خویشتن فراهم آورید] اما اگر توان یافتن همهٔ آنها را ندارید، هر مقدار را که میتوانید، فرابگیرید؛ زیرا برخی را بهدست آوردن، بهتر است از همه را وانهادن.
علیاکبر مظاهری
#ماهنامه_خانه_خوبان
#شماره_۱۲۶
#مهر_و_آبان۹۸
- ۹۸/۰۸/۲۴