راویان ازدواج (۲)
راوی دلیر
قبلاً حکایت زهراخانم را خواندیم که نمونهای موفق از راویان خوب ازدواج است. اکنون حکایت علیآقا را میخوانیم که در هدف، با زهراخانم، شبیه است و در عمل، تفاوتهایی دارد، اما نتیجۀ عملشان یکسان است.
علیآقا، هم راوی است و هم مشاور؛ بیشتر معرفیهایش همراه با تأیید است؛ به دختر و پسر و خانوادههایشان مشاوره هم میدهد. البته گاهی که شناخت کافی نداشته باشد، تنها «معرف» است، نه «مؤید». اگر هم امکان مشاوره نداشته باشد، دختر و پسر و خانوادههایشان را به مشاور دیگری ارجاع میدهد.
اما آنچه به سخن اکنونی ما مربوط میشود، این است که او از طعنهها و ناسپاسیها اصلاً نمیرنجد؛ نه فقط نمیرنجد، بلکه خشنود میشود! به اینگونه که او کارش را فقط برای رضای خدا انجام میدهد. اگر از او تشکر کنند، میاندیشد که بخشی از پاداشش را از مردم گرفته است، اما چنانچه تشکر نکنند، میاندیشد که همۀ پاداشش بر خدا است؛ و اگر ناسپاسی کنند یا طعنه بزنند، میاندیشد که پاداش او نزد خدا بیشتر میشود؛ هم پاداش جهاد در راه ازدواج و ساماندهی زندگی جوانان، هم پاداش تحمل ناسپاسیها و طعنهزنیها و بدگوییها.
او ازدواج بسیاری از دختران و پسران فامیل و خویشاوندانش را سامان میدهد؛ از معرفی و مشاوره، تا عقدکردن و مسائل دیگر آغاز زندگیشان. برخی از آنها و خانوادههایشان، هنگام بروز تلخیهای خودساخته یا طبیعی، به او بد میگویند؛ گاهی رو در رو و بیشتر در غیاب او، که غیابیها هم معمولاً به او میرسد، اما او میخندد.
به او میگویم: «این چه جای خنده است؟»
میگوید: «پاداشم نزد خدا افزون شد.» حیران میشوم که این چه سعۀ صدری است؟! آدم است و خصلتهایش. همه از ناسپاسی میرنجند، از «خوبی را با بدی پاسخ دادن» دردشان میآید، از طعنه و ناسزاشنیدن به خشم میآیند. چرا او چنین نیست؟
پاسخم به خودم این است که او به جاهایی بالاتر نگاه میکند و در سطح «عرف مردم» نایستاده است که از این «عرفیات» متزلزل شود. خوشا به حالش! هنیئاً لَه؛ گوارای وجودش.
علیاکبر مظاهری
۹۸/۱۰/۲۳
- ۹۸/۱۰/۲۳