به دنبال زندگی
جوان پاکیخواه
محسن که جوانی ۱۹ ساله بود، به ستوه آمده از دست خویش، شرمنده از خدای خویش، نگران سلامتی جسم و اعصاب و روان خویش، برای چارهجویی و درمانخواهی به مشاوره آمد.
او را احترام و محبت کردم و خواستم که سخن بگوید. شرم میکرد که راحت بگوید؛ در لفافه سخن میگفت، اما منظور خود را نیکو میرساند و من، به روشهای گوناگون، به او میفهماندم که منظورش را میفهمم و نیز از خجالتش میکاستم تا راحتتر حرفهایش را بزند.
محسن پس از اندکی که آرامش یافت و احساس صمیمیت کرد، گفت: حدود پنج سال است که بالغ شدهام و همهٔ این زمان را گرفتار و آلوده به انحراف جنسی بودهام؛ از همان آغاز بلوغ تا اکنون. تنها یک سال را پاک و رها بودم؛ سال چهارم بلوغ را.
پرسیدم: آن یک سال را چگونه از دام بلا گریختی؟
گفت: سخن و نَفَس یک عالم اخلاق پاکجان نجاتم داد.
گفتم: و پس از آن یک سال؟
گفت: نمیدانم چه شد که تعادل روحیام به هم خورد و باز آلوده و گرفتار شدم.
پرسیدم: آن معلّم اخلاق، همچنان در دسترس بود؟
گفت: بله، اما سخن و نَفَسش دیگر در من کارساز نبود. او را ترک کردم. بههمریختگی روانیام، من را به خوبیها و پاکیها، بیرغبت و به بدیها و ناپاکیها مایل میکرد.
علتها:
آنگاه به علتیابی پرداختیم. ریشهٔ اصلی مشکل او را «عدم تعادل روانی» دانستم. از این رو، به کاوش برای یافتن ریشهٔ ناراحتی روانیاش پرداختم. با پرسشهایی که از او کردم و پاسخهایی که گرفتم و نیز با بررسی دوران کودکیاش، ریشهٔ اصلی پیدا شد: آشفتگی روابط پدر و مادرش و نزاعها و جدالهای همیشگی آنان. البته عوامل دیگری نیز در تخریب عصبی و روانی محسن، مؤثر بودند، اما عامل اصلی همان دعواهای والدین نزد فرزند بود.
پدر، نیمی از روان کودک را تشکیل میدهد و مادر، نیم دیگر را. کودکان از نظر روانی، قادر به جداکردن خود از والدینشان نیستند. برای کودکان فرقی ندارد شما بر سر او فریاد میزنید یا همسرتان؛ آسیب یکی است. جنگ بین پدر و مادر در برابر کودک، باعث جنگ روانی کودک، برای همه عمر، خواهد شد.
چارهٔ کار
با آشکار شدن ریشهٔ درد، راه درمان نیز آشکار شد. معمولاً چنین است که با کشف ریشه یا ریشههای درد، دیگر درمان، دشوار نیست.
راههایی که برای درمان پیش گرفتم، اینها بود:
۱. محسن را به یک روانپزشک معرفی کردم تا یک دورهٔ درمان روانپزشکی دربارهٔ او اجرا شود. محسن برخلاف برخی از مردمان، که بهدلیل فرهنگ و باورهای غلط، از مراجعه به روانپزشک اکراه دارند و مقاومت میکنند، مقاومتی نکرد و پذیرفت. او را بر این پذیرش عاقلانه، آفرین گفتم. به او یادآور شدم که لازم نیست کسی از مراجعهاش به روانپزشک باخبر شود، که اگر باخبر شوند، ممکن است تصمیمش را سست کنند و او را از این کار بازدارند.
۲. به ترمیم و تقویت ایمان مذهبیاش پرداختیم؛ زیرا هرچه ایمان و عرفان آدمی، نیرومندتر باشد، از ناپاکیها دورتر است. برای این منظور، از بیان مطالب معنوی، سفارش به مطالعهٔ کتابهای اخلاقی، بهرهجویی از درسها و برنامههای اخلاقی و معنوی، معاشرت با نیکان، ارتباط صمیمی با خداوند بهوسیله عبادت و دعا و مناجات استفاده کردیم.
۳. یافتن آن معلم اخلاق و ارتباطی دوباره و پیوسته با او و بهرهگیری از نَفَس پاک او.
۴. ورزش مستمر و روشمند
۵. ازدواج
به محسن گفتم که با اجرای چند ماههٔ برنامههای اصلاحیمان و ایجاد تعادل روانی و ترمیم خرابیها، آمادهٔ یک ازدواج موفق شود؛ با همسری مناسب و همتا.
او دیگر برنامههای مشاورهایمان را بهخوبی میپذیرفت، اما از ازدواج هراس داشت. به او گفتم: از قضا مهمترین راه درمان کژیهای جنسی، ازدواج است. البته نمیگویم همین الان ازدواج کن، بلکه این را جزو برنامهها بگذار و در تدارک فراهمکردن زمینههای انجام آن بکوش. تا اندیشه کنی و سپس تصمیم بگیری و آنگاه کسی را انتخاب کنی و مراحل انتخاب همسر و مقدمات دیگر را بگذرانی تا به عروسی برسی، زمانی طول میکشد. در این مدت میتوانی خود را مهیای یک زندگی خوب کنی. عزم بر ازدواج، خود، آدمی را از آلودگیها بازمیدارد و نور امید را در دل او میافروزد و اندیشهٔ او را هدفمند میکند و وی را بهسوی پاکیها فرامیخواند.
آنگاه کتاب «جوانان و انتخاب همسر» خود را به او معرفی کردم تا آن را با حوصله بخواند.
علیاکبر مظاهری
۹۹/۲/۲۱
- ۹۹/۰۲/۲۱