وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

نمونه‌ای خجسته / ۲

پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۴۱ ب.ظ

حکایت آن دو عاشق عارف 

نویسنده: علی‌اکبر مظاهری

آقاجون و خانم‌بزرگ ما، زوج سعادتمندی بودند. کهنسالی ایشان را دیده بودم. هر دو از مرز هفتاد سالگی گذشته بودند. اوصاف نیکوی هرکدامشان بسیار بود و خصلت‌های فرخنده زندگی زن و شوهری و شیوه‌های خجسته همسرداری‌شان فراوان بود؛ امّا انچه در نظر من بسیار شکوهمند می‌آمد، احترام با حرمتی بود که این زوج کهنسال برای هم قائل بودند.
احترام همراه با محبّت و متانتی که میان ایشان برقرار بود، علاوه بر این که برایم پرشکوه و زیبا بود، همیشه یک پرسش معمّاگونه را در ذهنم بر می‌انگیخت که:
چرا اینان اینقدر حریم یکدیگر راحرمت می‌نهند؟ اکنون که هردو پیر شده‌اند و دیگر آن جاذبه‌های محبّت‌برانگیز ظاهری و غریزی، کمرنگ یا ناپدید شده، چه عاملی باعث این همه علاقه و احترام می‌شود؟ این عشق زیبا و پرشکوه، از کجا منشأ می‌گیرد؟ ریشه این حریم‌داری و حرمت‌نگهداری، در کجاست؟
نمی‌توانستم پرسشم را بی‌پاسخ رها کنم و این معمّا را حل‌نشده واگذارم. از خودشان نمی‌توانستم چیزی بپرسم؛ زیرا خیلی از ایشان کوچک‌تر بودم و نیز ایشان کسانی نبودند که آن راز بزرگ را به این آسانی آشکار کنند. راه چاره را در پرسیدن از فرزندان و خویشاوندان و نزدیکانشان یافتم. با برخی از فرزندان و نزدیکان و خویشان نزدیک و دور ایشان صحبت‌های مصاحبه‌گونه کردم و سؤال‌هایم را به گونه‌های گوناگون با آنان مطرح نمودم و پاسخ‌ها و حکایت‌های فراوانی از زندگانی آن دو بزرگوار، در دوره‌های مختلف زندگی مشترکشان، شنیدم. همه مشاهده‌ها و شنیده‌هایم را محفوظ می‌داشتم و درباره آن‌ها تأمّل می‌نمودم و آن‌ها را بررسی و تحلیل می‌کردم، تا آن که پاسخم را یافتم و معمّایم حل شد.
حاصل همه آن کاوش‌ها و تأمّل‌ها و پرسش‌ها و پاسخ‌ها، سه مطلب شد:
۱. ایشان، هردو، از آغاز زندگی مشترکشان و پیش از آن، «مؤمن» بودند. ایمانشان به خداوند و اسلام و پیامبر اعظم و اهل‌بیت، نیرومند بود و عقاید و باورهای دینی‌شان استوار بود. این عامل، از مهم‌ترین عوامل سعادتمندی ایشان و علاقه‌مندی و احترام به همدیگر بود.
۲. آقاجون، به‌گونه‌ای فوق‌العاده، به همسرش خدمت می‌کرد و مراعات او را می‌نمود و وی را گرامی می‌داشت؛ به ویژه که خانم‌بزرگ، سیّده بود و آقاجون، که به پیامبر و اولادش ارادت داشت، به‌دلیل انتساب همسرش به پیامبر اکرم و اهل‌بیت، او را تکریم ویژه می‌کرد. این خصلت خجسته وی چنان برجسته و مشهود بود که هرکدام از فرزندان و نوه‌هایش یا هرکس از خویشانشان که به همسرش خدمت می‌کرد و مراعات حال او را می‌نمود، می‌گفتند فلانی به آقاجون رفته.
۳. آقاجون بسیار صبور بود و از مجادله و ستیزه، سخت پرهیز می‌کرد؛ چندان که فرزندان و بستگانشان حتّی یک‌بار را به یاد نداشتند که آن دو همسر، مجادله و نزاع کرده باشند. البته آن‌گونه که از یکی از دامادهایشان شنیدم، اگر به هر دلیلی، نزدیک بوده که زمینه مجادله و نزاع به‌وجود آید، آقاجون، بی‌درنگ از خانه بیرون می‌رفته و صحنه را ترک می‌کرده. گویا خانم‌بزرگ، گاهی عصبانی می‌شده، امّا نه از دست شوهرش، بلکه به دلایلی دیگر. اینجا هنر اخلاقی و شخصیتی آقاجون بیشتر آشکار می‌شده و شکیبایی و خردمندی‌اش نمایان‌تر می‌گشته. او این حقیقت را می‌دانسته که در فضای خشم‌آلود، نباید بماند؛ زیرا ممکن است آتش خشم، دامان او را نیز بگیرد. بهترین کار را ترک صحنه مجادله می‌دانسته است.
اکنون آن دو بزرگوار از این جهان رفته‌اند و به ابدیت پیوسته‌اند. من حدود هفده سال پایانی زندگی مشترکشان را از نزدیک دیدم و آخرین روزهای حیات حرمتمندشان را مشاهده کردم. آقاجون زودتر از خانم‌بزرگ از این جهان رفت. حیات خجسته‌شان، تا آخرین لحظه باهم‌بودنشان، با احترام و محبّت بود و من یک تندگویی و نزاع و مجادله از ایشان ندیدم؛ حتّی یک مورد.
درود بر ایشان.

  • ۹۹/۰۵/۰۲
  • علی اکبر مظاهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">