تقسیم تقصیر
تقسیم تقصیر
(انصاف در خانواده)
#نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
یکی از اوصاف نیکوی آدمی، «انصاف» است. انصاف در خانواده، از بهترین انصافها است، و انصاف با همسر، بهگاه قصورها و تقصیرها، گوهری است گرانسنگ که میتواند ناهمواریهای رابطهٔ همسران را به نصف برساند، و ایبسا که ریشهٔ مسائل ناگوار را از بُن برآورد و راههای ناهموار زندگی را هموار کند.
این سخن ارجدار امیر انصاف مداران، امام علی علیهالسلام را، در زدودن اختلافها و زایش همبستگیها و محبتها، ببینیم:
«اَلْإِنْصَافُ یَرْفَعُ الْخِلاَفَ وَ یُوجِبُ اَلاِئْتِلاَفَ»؛۱
انصاف، اختلاف را میزداید و سبب همبستگی میشود.
بهگاه خشم
از دانهدرشتترین آفتهای روابط همسران، خشم است و لجاجت. بهگاه خشم، گویا عقل، تعطیل میشود یا نیمتعطیل، و هنگامهٔ لجاجت و ستیزگری، انصاف، نصف میشود و کمتر.
ستیزه به جایی رساند سخن
که ویران کند کاخهای کهن۲
در این عرصههای نامبارک، رنگ خدا، کمرنگ میشود و یا ناپدید. ایمان، کمسو میشود یا خاموش. واژهٔ انصاف و مفهوم آن، علیل میشود یا میمیرد.
ما، در مشاورههایمان با همسران، گاهی از پایمالشدن انصاف، هنگام عصبانیت و لجاجت، حیران میشویم. از فراموشی خدا، در این گاهها، تن انسان میلرزد. از باختهشدن صداقت و عدالت، مغز آدمی جیغ میکشد؛ که مگر ایشان، اخلاق را نمیشناسند! به خدا و معاد، باور ندارند! آدمیت را با خود ندارند!
یک قاعدهٔ اخلاقی
بر همگیمان فرض است که در کشاکشهای دهر و هنگامهٔهای گرفتاری در پنجههای خونچکان خشم و نزاع و اختلاف و دعوا، از همان آغاز، خود را پنجاه - پنجاه فرض کنیم؛ دست کم. یعنی نیمی از تقصیر را با خود بدانیم؛ حداقل.
البته که باید از پیش، این فرض را، این صفت را، این خصلت را، به خود تلقین و آن را تمرین کنیم تا ملکهٔ جانمان شود، تا بهگاه تلاطم طوفان، مهار خشممان در دستمان باشد، تا بتوانیم خویشتن را صبوری دهیم، تا از مرزهای نارواها عبور نکنیم، تا انصاف را تحقیر نکنیم، تا «تقصیر» را «تقسیم« کنیم؛ نیمی از ما، نیمی از حریف.
از زبان مشاور
مشاورهٔ خانواده
زن و شوهری عاقل، که به دلیلهایی، خطاهایی کرده بودند و رابطهشان شکراب شده بود، به مشاوره آمدند. شکرابیشان اندکی از عقلشان را تعطیل کرده بود. تعطیلی عقل، اگرچه اندک باشد، ناگواری بهبار میآورد. اما ایشان، از اوصاف جستهای داشتند، یکی همین صفت «تقسیم تقصیر» بود، که پیش از ناگواریهای اکنونیشان، در جانشان جای داشت و همین صفت عقلپسند، حل مسائلشان را ممکن میکرد.
پس از مشاورهٔ ابتدایی، باز به دلیلهایی، نشد که مشاوره را ادامه دهند، و من اندیشناکشان بودم و دورادور هوایشان را داشتم. زمانی گذشت، تا اینکه خبر دادند مسائلشان را حل کردهاند. شادمان شدم. خدا را شکر کردم. آفرینشان گفتم.
از چگونگی حل مسائلشان بیخبر بودم، تا اینکه خودشان، در فرصتی که حاصل شد، آمدند و راز حل مسائلشان را گفتند.
گفتند: توافق کردیم که در فرصتی وسیع و آرام، مسائلمان را واکاوی کنیم و آنها را حل کنیم. هردو برای ایجاد این فرصت کوشیدیم تا مهیا شد. دو کار کردیم:
اول: مسائلمان را اصلی و فرعی کردیم. دیدیم فرعیها و جانبیها چندان مهم نیست؛ بیشترشان سوء تفاهم و سلیقهای و جزئی بود. از آنها بهراحتی و زود گذشتیم تا رسیدیم به اصلیها. سه - چهار تا بیشتر نبود. آنها را در میان دایره قرار دادیم و بر حل آنها تمرکز کردیم.
دوم: انصاف را به میان آوردیم و «تقسیم تقصیر» کردیم. دیدیم سه دسته است: در بعضی از آنها یکیمان مقصر است، در بعضی دیگر، دیگری مقصر است، و در بخش سوم، هر دو مقصریم. با انصافورزی، تقصیرها و قصورهایمان را پذیرفتیم. بر اصلاح آنها عهد کردیم و هردو به انجام تعهدمان اقدام کردیم. برخی از آنها که بیشتر آنها بود، با معذرتخواهی حل شد. باقیمانده را، که اندک بود و کارکردن میطلبید، به حل و اصلاح آنها اقدام کردیم. در زمانی کوتاه، قدامهایمان نتیجه داد و همهٔ مسائل حل شد. با هم عهد کردیم که مراقب باشیم دیگر خطا نکنیم. زندگیمان را نوسازی کردیم و طرحی نو درانداختیم. زندگیمان صفا گرفت. الحمدلله.
مرحبایشان گفتم. اقدام عاقلانه و مجاهدانهشان را ستودم.
الاهی شکر.
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
پینوشتها
۱. غررالحکم.
۲. فردوسی.
ما را در رسانههایمان دنبال کنید👇
🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
- ۰۳/۰۵/۱۷