وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com
وبسایت علی اکبر مظاهری

mazaheriesfahani@gmail.com

مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه

کانال تلگرام از زبان مشاور
جهت دیدن کانال تلگرام "از زبان مشاور" روی عکس کلیک کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهارت های زندگی» ثبت شده است

۰۹
دی

تعطیلات نوروز سال 1387 نزدیک می‌شد. علی و رقیّه، مانند دیگر دانشجویان شهرستانی، در اندیشۀ سفر بودند تا تعطیلات را نزد خانواده ­شان بگذرانند. علی و رقیّه، که از دو شهر جداگانه بودند، طبیعی بود که بنابر عرف جامعه، تعطیلات را به گونه‌ای مدیریت کنند که هر یک نزد خانوادۀ خودش باشد.

ناگهان از اصفهان خبر رسید که پدر علی سخت بیمار است و به بیمارستان برده شده و مدّت ماندنش در بیمارستان طولانی خواهد بود. واضح بود که علی باید همۀ ایام تعطیلی را نزد پدر می‌ماند، زیرا بیماری او سخت بود و خدمت فرزند را می‌طلبید. رقیّه نیز باید به مشهد، نزد خانواده‌اش می‌رفت، امّا رقیّه طور دیگری می‌اندیشید. او نمی‌خواست تسلیم فرهنگ عرفی شود. از این‌رو، بی‌تردید، به علی گفت:

«با هم به اصفهان، نزد خانوادۀ شما، می‌رویم.»

علی گفت:

«امّا پدر من در بیمارستان است و باید تعطیلات را نزد ایشان بمانم. شاید فرصتی نشود که نزد خانوادۀ شما برویم.»

رقیّه گفت:

«هرجا باشید، من با شمایم؛ به ­خصوص در این وضعیت بحرانی، شما را تنها نمی­گذارم. از این‌ها گذشته، پدرتان پدر من هم هست؛ من هم می‌خواهم به ایشان خدمت کنم.» و علی، با سپاس، نظر رقیّه را پذیرفت.

  • علی اکبر مظاهری
۱۳
آذر

پس از پانزده سال

صابر و سمیرا، پانزده سال پیش به عقد هم در آمدند. دوران نامزدی و عقدشان، که حدود یک سال بود، به خوشی گذشت. صابر و سمیرا، عاشق هم بودند. خانواده‌هاشان نیز با هم دوست و صمیمی بودند. آیندۀ درخشانی برای این دو فاختۀ دلباخته پیش‌بینی می‌شد و زندگی فرخنده‌ای برایشان دیده می‌شد. تا اینکه قصد کردند عروسی کنند و همْ‌آشیانه شوند. برای ساختن آشیانۀ مشترکشان گفتگو کردند و چون خانۀ مستقلّی نداشتند، قرار شد تا مدّتی در خانۀ والدین صابر زندگی کنند تا در آینده، خانۀ جداگانه‌ای تهیه کنند.

صابر و سمیرا، از آغاز، مسائلشان را با اینجانب مشورت می‌کردند. حتّی انتخاب همسرشان نیز با مشورت من بود. در دوران یکسالۀ نامزدی و عقدشان نیز مسائل خود را با بنده مشورت می‌کردند. تصمیم زندگی مشترک در خانۀ والدین صابر را نیز با من مطرح کردند. من که خانواده‌هایشان را می‌شناختم و اخلاقشان را می‌دانستم و خلق و خوی این دو را نیز می‌شناختم و ترکیب ساختمانی خانۀ پدر صابر را نیز می‌دانستم، که یک طبقه بود و اینان می‌خواستند در یکی از اتاق‌های همان خانه که والدین صابر با چند فرزند دیگر در آن زندگی می‌کردند ساکن شوند، با این کارشان مخالفت کردم و نظر منفی دادم.

از من دلیل و توضیح خواستند. گفتمشان: آن خانه، یک طبقه است و چند نفر در آن زندگی می‌کنند و اتاقی که شما می‌خواهید در آن زندگی مشترکتان را شروع کنید، با محل زندگی آنان در آمیخته است و در نتیجه، زندگی شما با زندگی آنان در می‌آمیزد و یک زندگی هفت هشت نفره می‌شود. حال آن که شما دو نفر می‌خواهید زندگی مستقلی داشته باشید و زندگی زوج‌های جوان، به خصوص در آغاز، اقتضائات خاص خود را دارد.

صابر گفت:« ما چند نفر، تا حالا در آن خانه زندگی می‌کرده‌ایم، حالا یک نفر به جمع ما اضافه می‌شود و پدر و مادرم فرض می‌کنند یک فرزند به فرزندانشان افزوده شده».

  • علی اکبر مظاهری
۰۱
تیر


>> مریم مقیمی

جامعه، موجودی زنده است و باید بپذیریم که سالمترین جوامع نیز گاهی به بیماریهایی مبتلا می شوند  و نیاز به بررسی و علاج دارند. در این میان بسیاری از پژوهشگران و محققان علوم اجتماعی به دنبال پیشگیری و واکسینه کردن جامعه  و برخی نیز به فکر درمانند و آنچه که هر دو گروه به آن توجه دارند، چه به عنوان پیشگیری و چه درمان، خانواده و روابط بین اعضای آن است. چه بسا بنای درست خانواده، عینا بنای درست اجتماع  و زنده بودن و بقای جامعه به زنده بودن و استواری خانواده است و شاید به همین دلیل است که متخصصان این حوزه به نوشتن و تالیف کتابهایی اهتمام داشته اند که بایدها و نبایدهای رفتارهای خانوادگی را آموزش دهند و بتوانند با بیان آموزه های دینی در این روابط،  خانواده و جامعه ای سلامت را بنیان نهند.

استاد علی اکبر مظاهری، متولد 4 فروردین...

  • علی اکبر مظاهری
۳۰
آذر

کار بیش از اندازه

 از زبان مشاور

خاک‏‌پاشی بر گوهر

خانم گوهری به مشاوره آمد. از زندگی خانوادگی‌اش دلسرد بود و از ادامۀ آن، ناامید. چند مشکل گوناگون را مطرح کرد و از ناگواری‏‌های زندگی‏‌اش‏ و از جفاهای همسرش نالید. دیدم مشکلاتی که بیان می‏‌کند، چندان مهمّ نیستند که بتوانند او را چنین دلگیر و ناامید کنند؛ بلکه اصلاً مشکل نیستند؛ مسائلی عادی‏‌اند که توان لطمه‏‌زدن به زندگی و کلافه کردن یک خانم را ندارند. دانستم که‏ باید مسئلۀ مهمّی در میان باشد که او را چنین تلخکام کرده‏ است. با پرسش‏‌هایی، او را به سوی مسئله‏‌ای بردم که احتمال می‏‌دادم ریشۀ مشکل باشد.

او اندک اندک بر خجالتش غلبه کرد و ریشۀ ناراحتی‌اش آشکار شد. آن‌گاه گفت: «پیش از آن‌که‏ همسرم به خانه بیاید، دوش می‏‌گیرم، آرایش می‏‌کنم، خود را خوش‌بو می‏‌کنم، لباس زیبا می‏‌پوشم و آمادۀ پذیرش او می‏‌شوم. وقتی می‏‌آید، به‏ استقبالش می‏‌روم، او را خوب تحویل می‏‌گیرم، برایش جلوه‏‌گری‏ می‏‌کنم، محبّت و احترامش می‏‌کنم؛ امّا با تعجّب و تأسّف، می‏‌بینم که او به من توجّهی نمی‌کند. انگار اتفاقی نیفتاده و من هیچ‏ کاری نکرده‏‌ام. چون خجالت می‏‌کشم که با صراحت به او چیزی بگویم، به‏ شکل‏‌های گوناگون، از او تمنّا می‏‌کنم که من را درک کند. می‏‌کوشم به او بفهمانم که: ببین، این منم که این طور خود را برای تو آماده کرده‏‌ام. امّا او به روی خود نمی‏‌آورد. در نهایت، من، ناامید و غمگین، دست از تلاش‏ می‏‌کشم. در دلم از او لجم می‏‌گیرد. گاهی از او بدم می‏‌آید. او را بی‏‌ذوق می‏‌دانم و احساس می‌کنم عاطفه هم ندارد…».

به خانم گوهری گفتم: مسئلۀ خاص زن و شوهری‏تان چه طور است؟ منظورم مسائل‏ جنسی بود و او دریافت و گفت: «خیلی خراب. نزدیک به صفر».

گفتم: ...

  • علی اکبر مظاهری