دختران و انتخاب همسر 2 (فهیم و فهیمه)
» پیشگامی دختر در خواستگاری
در جامعه و فرهنگ ما پسر از دختر خواستگاری می کند. این کار، کار درستی است. طبیعت و فطرت دختر بر مطلوب و معشوق بودن است و طبیعت و فطرت پسر بر طالب و عاشق بودن. پسر خواهنده است و دختر خواسته شده. این از قوانین افرینش است و خدای حکیم، از سر حکمت، این دو گونه موجود را این گونه آفریده است.
اکنون سخن این است که آیا دختر نیز در انتخاب همسر نقشی دارد؟ او هم می تواند خواهان پسر باشد و خواستنش را ابراز کند؟ اگر دختری پسری را بخواهد و پسر، بی خبر باشد یا بپندارد اگر از این دختر خواستگاری کند و جواب منفی می شنود و سرافکنده می شود، دختر باید چه کند؟ سکوت کند؟ به انتظار بماند تا شاید پسر اقدام کند؟ از پسر خواستگاری کند؟...
پیش از این که به این پرسش ها پاسخ دهیم، این واقعه تلخ را ببینید:
نمک بر زخم
چندی پیش در یکی از برنامه های خانوادگی تلویزیون، که به گونه زنده پخش می شد و به پرسش های بینندگان پاسخ می داد، دختری پرسشی را مطرح کرد دردناک و کارشناس برنامه پاسخی به او داد دردناک تر.
دختر پرسید: "چند سال پیش به پسری از خویشاوندان علاقه مند شدم. پسری مؤمن و متین. او را مناسب همسری خود می دانستم. این علاقه هر روز بیشتر می شد. نمی دانستم پسر نیز به من علاقه مند است یا نه؟ حیا می کردم در این باره با کسی سخن بگویم، حتی با مادرم. برای ازدواج با او بسیار دعا می کردم و از خدا به التماس می خواستم که علاقه من را در دل او بیندازد. آتش این عشق هر روز در دلم سوزان تر می شد، تا این که آن پسر، چند روز پیش، با دختری دیگر عقد کرد و قلب من شکست و جانم سوخت. اکنون سؤالم این است که چرا دعاهایم مستجاب نشد؟ من که خالصانه دعا می کردم. چیز نامشروعی هم نمی طلبیدم. گناه هم که نمی کردم. عفت می ورزیدم. اقدام به رابطه نامشروع هم که نکردم. چرا خدا دعایم را اجابت نکرد و حالا به این درد جانگداز مبتلا شده ام؟»
کارشناس برنامه به دفاع از خدا برآمد. گویا وکیل مدافع خدا بود و گویی آن دختر کفر گفته و به اقتدار و عدالت خدا طعنه زده است و او می بایست از آبرو و اقتدار خدا دفاع کند. گفت: "مشکل شما این است که دیکته غلط خود را به حساب خدا می گذارید..." که مثلا جلوی چشم و دلت را نگرفتی تا عاشق شدی و حالا شکست خوردی و از خدا طلبکاری.
همان وقت برای آن برنامه و به آن کارشناس پیام دادم که شما بر زخم دل این دختر نمک پاشیدید. اگر نمی توانید بر زخم دلش مرهم بگذارید، چرا نمک می پاشید؟!
پیشگامی دختر در خواستگاری
اکنون چه باید کرد؟ پاسخ این دختر دل سوخته – که مانندهای او بسیارند- چیست؟ پاسخ آن پرسش هایی که پیش ازحکایت دختر دل سوخته مطرح کردیم چیست؟ آیا دختر می تواند در گزینش همسرش نقشی ایفا کند؟ سخن مان درباره نقش ابتدایی است، نه پاسخ دادن به خواستگاری پسر. پاسخ مثبت یا منفی دادن به خواستگاری پسر که واضح است و از حقوق قطعی دختر است و همیشه و همه جا این نقش را داشته است. مطلب تازه ای نیست. سخن اکنون ما این است که آیا دختر می تواند از ابتدا پسر را به همسری خویش دعوت کند؟ می تواند، بدون این که حرمتش شکسته شود، در خواستگاری و ازدواج، پیشگام باشد؟
پاسخ ما مثبت است. دختر می تواند بلکه می باید، هنگام لزوم، نقش برجسته ای در گزینش همسر خویش بر عهده گیرد. بی آن که حریم ریحانگی اش خدشه پذیرد، مرد زندگی اش را گزینش کند. بدون این که "خواستگار" به شمار آید، در خواستگاری، پیشگام شود. چگونه؟ با چه شیوه هایی؟ مگر می شود خواستگار بود و نبود؟ مگر پیشگامی در خواستگاری، همان خواستگاری نیست؟ آیا پیشگامی دختر سبب طعنه پسر در زندگی آینده شان نمی شود؟ در معارف اسلامی و آموزه های دینی مان مطلبی در این باره هست؟
این پرسش ها و بسیاری دیگر از پرسش ها درباره این موضوع مهم، مطرح است که پاسخ هایی جامع می طلبد. ان شاءالله همه را پاسخ می گوییم. اکنون این نمونه راهگشا را ببینید:
از زبان مشاور
فهیم و فهیمه
فهیمه به مشاوره آمد. 19 ساله بود و ترم اولی. چون حیا می کرد سخن اصلی اش را بگوید، مقدمه چینی می کرد. کمکش کردم تا از مقدمه بگذرد و اصل مطلب را بگوید.
گفت: "برادرم دوستی دارد به نام فهیم. به خانه ما رفت و آمد دارد. برادرم از او به نیکی یاد می کند. من برای او احترام قائلم و به او علاقه هم دارم. زمان ازدواج من رسیده و خواستگارانی دارم. چون آقا فهیم را در ذهن دارم، خواستگارانم را به بهانه هایی رد می کنم. سؤالم از شما این است که چه کنم؟ از طرفی منتظر اقدام آقا فهیم هستم و او هیچ اقدامی نمی کند. از سوی دیگر خواستگاران خوبی را دارم رد می کنم و نگران آینده ام هستم. اگر او همچنان اقدام نکند، من هم همچنان خواستگارانم را رد کنم، آینده ام چه می شود؟ چه کار کنم؟"
به او آفرین گفتم که عاقلانه در اندیشه سرنوشت خویش است و آینده نگر است. سپس داستان حضرت موسی و دختران حضرت شعیب را که در قرآن آمده ، برایش بیان کردم و نقش صفورا در ازدواجش با حضرت موسی را توضیح دادم و تشویقش کردم نقش خود را برای حل مسئله به عهده گیرد.
فهیمه گفت :" اصل مسئله را قبول دارم و حاضرم نقشم را ایفا کنم، اما راه آن را نمی دانم."
گفتم: موضوع را به مادرتان بگویید تا ایشان به برادرتان بگویند و برای حل مسئله راهی پیدا کنند.
فهمیه گفت: "خجالت می کشم به مادر بگویم."
گفتم: از زبان من بگویید. به مادر بگویید در مسائلی که به مشاوره نیاز داشته باشید، با مشاور دانشگاه مشورت می کنید. مسئله ازدواجتان و خواستگارانتان و آقا فهیم را هم با من مطرح کرده اید و من گفته ام چنین نقشی را به عهده بگیرید. اگر لازم شد بگویید خانوادتان با من تماس بگیرند. چند روز بعد برادر فهیمه تماس گرفت و گفت که خواهرش همه مطالب را به مادرمان گفته، مادر نیز با من در میان گذاشت. من با ازدواج فهیم و فهیمه موافقم و آن دو را مناسب هم می دانم. من و مادر نیز از قبل در این فکر بودیم که آقا فهیم می تواند داماد خوبی برایمان باشد. اما نمی دانم موضوع را چگونه با دوستم مطرح کنم که برایمان سبک نباشد و شخصیت خواهرم شکسته نشود. و نیز می ترسم اگر موضوع را با دوستم مطرح کنم، جوابش منفی باشد و خفیف شویم و به دوستی مان لطمه بخورد.
گفتم: شما که با آقا فهیم دوستی دیرینه دارید و او را خوب می شناسید. خواهرتان را نیز خوب می شناسید و می دانید مناسب هم اند. پس در اصل کار تردید ندارید، اما در چگونگی بیان مطلب دقت کنید. باید بیان این مطلب به گونه ای باشد که نه تنها اکنون سبب کسر شأن برای خواهرتان و خانوادتان نباشد،بلکه در آینده نیز اگر ازدواج کردند، کسی نتواند بگوید شما از پسر خواستگاری کرده اید.
برادر فهیمه گفت: "همین را چگونه مطرح کنم؟ چه دیالوگی انتخاب کنم که بتوانم به خوبی از عهده کار برآیم؟ "
گفتم: با توجه به شناختی که از احوال روحی و اخلاقی و شخصیتی آقا فهیم دارید، آیا او ظرفیت آن را دارد که اگر بخواهید مطلبی را به عنوان یک راز و امانت نزدش بسپارید که برای همیشه و در هر موقعیتی آن را فاش نکند؟
گفت: "بله. شخصیت با ثباتی دارد. ظرفیتش خوب است. رازدار هم هست."
گفتم: بنابراین نگران نباشید. اما دیالوگی که باید انتخاب کنید این گونه باشد: در یک موقعیت مناسب که وقت کافی داشته باشید و نگران گذشتن زمان و ناتمام ماندن سخن نباشید، موضوع را با آقا فهیم چنین مطرح کنید:
1. می خواهم مطلبی را با شما در میان بگذارم که برای همیشه به عنوان یک راز نزدتان امانت باشد. " المجالس بالامانته ; مجالس خصوصی، امانت اند." آیا مایلید این امانت را نزدتان بسپارم و تعهد الاهی می کنید که برای همیشه و در همه موقعیت ها; مثبت و منفی، خوشی و ناخوشی، قهر و آشتی، نزد خویشان و غیر خویشان، آن را محفوظ بدارید؟
اگر پذیرفت و آن گاه که از او تعهد گرفتید و دانستید که به عهدش وفا می کند، بگویید:
2. هر خانواده عاقل و فهیمی درباره افراد خود، احساس مسئولیت می کند و به آینده آنان می اندیشد و هر کار عاقلانه ای را برای خوشبختی آنان انجام می دهد، نیز والدین و برادران و خواهران بزرگتر، به فکر زندگی آینده فرزندان و برادران و خواهران کوچکتر هستند و برای سعادت ایشان می کوشند.
3. هر دوست و رفیق خیرخواه، در اندیشه دوست خود است و برای خوشبختی او می کوشد. آن گاه اندکی صبر کنید تا دوستتان آقا فهیم درباره آنچه گفتید، اندیشه کند و اگر پرسشی داشت و توضیحی درباره آنچه گفتید خواست، بدهید. و بعد بگویید:
4. من در باره شما، که دوست صمیمی ام هستید، احساس مسئولیت می کنم و در صدد آنم که برای خوشبختی تان و زندگی آیندتان کاری بکنم. از سوی دیگر من وخانواده ام به فکر ساماندهی زندگی آینده برادران و خواهرنم هستیم و از جمله مسائلی که در باره ایشان احساس وظیفه می کنم، ازدواجشان است. یکی از کسانی که الآن موقعیت شایان توجهی دارد، خواهرم فهیمه است. او به سن و موقعیت ازدواج رسیده و خواستگارانی دارد. چون من و مادرم در این باره مشورت داریم و برای زندگی آینده او همفکری می کنیم و خود فهیمه نیز کارهایش را با ما مشورت می کند و در باره خواستگارانش با من سخن می گوید، بر اثر این همفکری ها و مشورت ها و نیز شناخت بالایی که من از شما و خواهرم دارم، به این نتیجه رسیده ایم که شما و فهیمه، برای ازدواج، مناسب هم اید. حالا من به شما پیشنهاد می کنم که در این باره فکر کنید و اگر به نتیجه و تصمیم رسیدید، هر کمکی بتوانم برای ازدواجتان می کنم.
سپس به برادر دختر گفتم: من احتمال می دهم آقا فهیم نیز در اندیشه ازدواج با خواهرتان باشد. با توجه به رفاقت صمیمانه ای که با شما دارد و آشنایی طولانی که با خانواده تان و حتی خواهرتان فهیمه خانم دارد و امتیاز های خوبی که خواهرتان دارد و هر دو مجرد هستید، احتمال می دهم آقا فهیم در فکر این ازدواج باشد، اما حیا می کند مطرح کند و می ترسد شما فکر کنید او از دوستی تان سوء استفاده کرده و می ترسد به دوستی اش با شما لطمه بخورد.
برادر فهیمه، با شجاعت و اطمینان و راهکارهایی که به او دادم، رفت که کاری کند کارستان. او مسائل را همان گونه که توافق کرده بودیم، با فهیم مطرح کرد و معلوم شد احتمالی که می دادم درست بوده و فهیم از قبل در اندیشه ازدواج با فهیمه بوده و تنها عاملی که مانع مطرح کردن با خانواده خود و خواستگاری از فهیمه می شده، حیای او از دوستش بوده و نیز ترس از پندار سوء استفاده از دوستی شان بوده است. و چنین شد که یک ماه بعد، فهیم و فهیمه را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها برای هم عقد کردم و برای خوشبختی شان دعا کردم و کتاب " جوانان و دوران نامزدی" ام را هدیه شان دادم تا در دوران عقد، توشه راهشان باشد. الاهی شکر.
اصل این پیشنهاد بسیار صحیح و بجاست .
اما به نظرم با توجه به گستردگی ارتباطاتی که بین دختر و پسر وجود دارد و در بسیاری از موارد مبنای علاقه مندی ها ، احساسات زودگذر است ، انجام چنین پیشنهاد خطیری می بایست منوط به مشورت با مشاوران دلسوز و امینی همچون حضرتعالی باشد .
زیرا انجام کارهای خودسرانه و ناپخته ، به آینده زندگی زوجین لطمات زیادی وارد می کند .
مؤید باشید انشاءالله