نامه های فهیمه و علی
» نثار مولایم، ماه هاشمیان، حضرت ابوفاضل عباس ـ سلام الله علیه ـ و هدیه برای برادران جانبازم.
به میمنت روز جانباز.
نامه نگاری های فهیمه و علی در روز های آتشبارن و با حالتی آتشناک آغاز شد.
آنان چند روز پیش از عملیات بیت المقدس ـ که به آزادی خرمشهر انجامید ـ کارهای مقدماتی نامزدی شان را سامان دادند و علی عزم دیار عاشقان کرد و هنوز لباس بزم نپوشیده، لباس رزم پوشید.
فرصتی برای عقد رسمی و جشن نبود. علی، پیش از رفتن به جبهه، گفت:...
پیامبر اکرم فرموده اند که بدترین مردگان امت من عزب ها هستند، یعنی بی همسران. و چون ممکن است من شهید شوم، نمی خواهم عزب باشم. حالا که فرصتی برای عقد دائم و رسمی نیست، فرصت عقد موقت که هست. عقد موقت هم انسان را از عزب بودن در می آورد و او را متأهل می کند.
فهیمه هم پذیرفت و عقد شرعی موقت بسته شد و چند ساعت بعد علی به جبهه رفت.
حالا فهیمه و علی با هم محرم بودند و مانع شرعی برای نامه نگاری شان نبود. نامه فهیمه چند روز پس از اعزام علی به جبهه نوشته شد؛ نامه ای بود حماسی و عرفانی، همراه با چاشنی ملایمی از عشق. و اولین نامه علی در دشت های تفتیده و سوخته خوزستان و زیر آتش و با دستانی خون آلود نوشته شد. بوی باروت و خون می داد. و چون علی امید چندانی نداشت که نامه اش پیش از شهادتش به فهیمه برسد، چاشنی عشق را خیلی کم به نامه زد، تا که شهادتش بر فهیمه سخت نیاید.
علی شهید نشد. نزدیکای خرمشهر ـ که آن روزها خونین شهر بود ـ گلوله ای به پایش خورد و با عصا برگشت.
در همه دوران نامزدی و عقد فهیمه و علی، که حدود بیست ماه بود، نامه نگاری شان قطع نشد، حتی وقت هایی که از هم دور نبودند. آنان برای نامه نوشتن منتظر فرصت نمی ماندند؛ خودشان فرصت را می ساختند. نوشته هاشان کلیشه ای و رسمی نبود. به تعداد سطرها نیز توجهی نمی کردند؛ هم نامه های چند صفحه ای داشتند هم چند سطری و گاهی هم چند کلمه ای. به نوع کاغذ نامه هاشان نیز پایبند نبودند؛ گاهی می شد که کاغذ نبود، فرصت هم کم بود؛ از مقوا، پارچه، کاغذپاره، دستمال کاغذی و هر چه در دسترس بود بهره می بردند و نامه هاشان را می نگاشتند و به هر شکل ممکن، به دست هم می رساندند.
این دوره بیست ماهه به خوشی گذشت؛ با خاطره های شیرین و به یاد ماندنی؛ تا که عروسی کردند و «هم آشیانه» و «تک کاشانه» شدند. از آن پس نامه نگاری هایشان به گونه ای دیگر شد. یک گونه اش زمانی بود که یکی شان به به سفر می رفت؛ علی بیشتر سفر می کرد و آن هم به جبهه. نوع دیگر نامه نوشتنشان این بود که هرگاه هر کدامشان حرفی داشتند که، به هر دلیل، نمی خواستند یا نمی توانستند رو در رو بگویند و یا دوست می داشتند که به جای گفتن بنویسند، نامه می نوشتند و به هم می دادند.
بیشترین، زیباترین ، عارفانه ترین، نیز بلندترین و کوتاهترین نامه هایشان از جبهه و به جبهه بود. این زمان علی بیشتر می نوشت، چون نشانی فهیمه معلوم بود، اما نشانی علی همیشه معلوم نبود؛ یا به خاطر جا به جایی در جبهه و یا در زمان های قبل و بعد عملیات، تا مدتی، به دلایل امنیتی، نمی شد که نشانی داده شود.
هنگام عملیات خیبر، فهیمه و علی، یک محمد چند ماهه نیز داشتند. علی عکس محمد را برداشت و به سوی جبهه شتافت. این سفر جهادی بیش از چهار ماه طول کشید و بیشترین و شوقناک ترین نامه ها و نیز بلندترین و کوتاهترین آن ها در این سفر نوشته شد. متن یکی از نامه های کوتاه، که از جزیره مجنون ـ که تازه فتح شده بود و آتش و آهن از هر سو به شدت بر آن می بارید ـ نوشته شد، چنین بود:
به نام خدای مجاهدان و شهیدان
فهیمه جان! قربانت. من زنده ام.
همه را سلام برسان. محمدجانمان را به جای من ببوس.
خدا نگهدارت.
همسرت: علی
سلام حاج آقا
خداو بر توفیقاتتان بیفزاید.